10 اسلاید امتیازی توسط: مهدیس انتشار: 4 سال پیش 370 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام ببخشید دیر شد درسام زیاد بود امیر دارم خوشتون بیاد نظرات فراموش نشن ممنون ?
از زبان مری امروز زود تر از روزای دیگه بیدار شدم انقدر شارژ بودم که شب قبل با اینکه نزدیک صبح اومدم خونه و چشمام میسوخت ولی باز خوشحال بودم تازشم امروز روز ولنتاین بود و من کلی کار داشتم ....
تقریبا ساعت ۷ صبح بود مامان و بابا تازه داشتن از خواب بیدار شده بودن بلند داد زدم صب بخیر بابام درحالی که خمیازه میکشید گفت مرینت امروز چقدر زود بیدار شدی گفتم اممم آره? راسش امروز کلی کار دارم مامانمم گفت آره امروز چون ولنتاینه خیلی مغازه شلوغ میشه کار زیاد داریم بعد رفتم تا شیرینی کاکائویی درست کنم (اونا برا ولنتاین به کسی که دوست دارن یا میخوان قدردانی کنن کاکائو میدن) مامانم گفت چیکار میکنی مرینت گفتم میخوام کاکائو درست کنم مامانم گفت خوب امروز کارمون فقط کاکاعو درست کردنه یکی از اونا رو بردار گفتم نمیشه میخوام با دستای خودم درستش کنم?
گفت پس معلومه فرد خاصیه باشه عزیزم موفق باشی? تیکی گفت مطمئنی میتونی مرینت گفتم آره معلومه چون برا آدرینه? بعد نانسی اومد گفت سلام مری انگار امروز سرت شلوغه گفتم اوهوم ? بعد بعد از کلی مکافات درست کردم و توی جعبه گذاشتم و روبان پیچیش کردم بعد وسالیم رو تو کیفم گذاشتم و رفتم مدرسه...
اما وقتی رسیدم یه جورایی نگران شدم که چه جوری به بقیه راجب این موضوع بگم و کاگامی....? همین طور که داشتم میرفتم که یهو کاگامی رو جلوم دیدم ?? گفتم سلام کا...گامی ...من .. گفت میدونم چی میخوای بگی آدرین بهم گفت خیلی تعجب کردم چون صورتش هیچ تغییری نکرده بود گفتم ....واقعا متاسف...گفت متاسف نباش این تقصیر تو نیست...اما یکم زمان میخوام و رفت بعد آدرین رو دیدم گفت من نمیخواستم ناراحتش کنم ? گفتم معذرت میخوام همش تقصیر منه اون دستام رو گرفت و گفت نه این اصلا تقصیر تو نیست مرینت بعد لبخند زدم و گفتم باید برم دنبالش و رفتم کاگامی رفت دسشویی بعد دیدم که یه اکوما از لای در رفت تو ? گفتم نه کاگامی...
بعد در از جا کنده شد و من اون طرف پرت شدم بعد یه شرور اومد گفتم کاگامی نهههه بعد دیدم که کاگامی اونطرف بود اون نبود که شرور شده بود? گیج شده بودم و کاگامی اومد سمتم و گفت مرینت ... حالت خوبه! بعد بلندم کرد
بعد آدرین اومد و گفت مرینت حالت خوبه قیافه ی کاگامی دیدنی شده بود بود داشتم از خجالت آب میشدم ???گفتم...اا..اآره خوبم همه داشتن فرار میکردن و گفتم کاگامی باید از اینجا بری گفت پس شما چی گفتم منم الان میام سرشو تکون داد و رفت بعد منو آدرین رفتیم یه جایی قایم شدیم و من گفتم تیکی خال ها روشن و وآدرین هم گفت پلک پنجه ها بیرون و تبدیل شدیم و رفتیم تا شکستش بدیم گفتم افسون گر خوشانسییی بعد یه طناب افتاد تو دستم و رفتیم و باهم اون شرور رو شکست دادیم و به خودمون تبدیل شدیم ...
بعد از مدرسه کاگامی رو دیدم شجاعتم رو جمع کردم و رفتم پیشش گفتم....س...سل..لام میشه ...اگه وقت داری ....چن دقیقه باهم صحبت کنیم لطفا؟ اون سرشو تکون داد و با هم نزدیک بستنی فروشی رفتیم من بعد از چن دقیقه گفتم ....میدونی امروز ....من ...فکردم تو گفت آکومایی شدم گفتم چرا نشدی؟.....حق داشتی که ازم ناراحت یا عصبانی یا حتی متنفر بشی.... چون من رابطتون رو خراب کردم?....اون گفت ....
چون تو با بقیه فرق داری مرینت من نمیتونم از تو متنفر یا حتی عصبانی و ناراحت باشم با اینکه تنها دوست منی همیشه....از احساست به آدرین خبر داشتم و خودم رو به اون را زدم همیشه ناراحتیات رو دیدم و هیچی نگفتم اما تو همیشه باهام مهربون بودی و مخفی میکردی چه احساسی داری .......راستش اولش برام خیلی سخت بود ولی فکنم باید قبول کنم که تو ولنتاین رو با آدرین جشن بگیری چون این چیزیه که آدرینم میخواد بعد بلند شد و رفت با خودم گفتم ولنتاین رو با آدرین جشن بگیرم......؟ یادم افتاد که امروز ولنتاینه?
باخودم گفتم چیکار کنم من که هنوز کاکائو رو به آدرین ندادم?همین طور که داشتم میرفتم خونه آدرین رو دیدم اومد پیشم و گفت مرینت یه دقیقه بیا منم باهاش رفتم توی پارک.....بی اختیار گفتم من با کاگامی حرف زدم اون گفت من مطمئنم که درک کرده... درسته ؟ گفتم آره ....اون حتی بهم گفت که ولنتاین رو با تو جشن بگیرم ..رنگ لبو شده بودم داشتم از خجالت آب میشدم? آدرینم سرخ شدو پشت گردنشو خاروند و گفت گفتی ولنتاین ...گفتم آره و بعد خواستم کاکائو رو بهش بدم که اون گفت
نزدیکای ساعت ۸ بود داشتم این و اون ور میرفتم تیکی گفت مرینت آروم باش رنگ گچ شدی گفتم چی بعد دو زدم رفتم خودمو تو آینه نگا کردم بعد گفتم نه نه من نمیتونم با این قیافه برم ?تیکی گفت بیخیال مرینت میخوای قرار به این مهمیو بخاطر چیز به این کوچیکی از دست بدی گفتم نه مشکلم فقط این نیست درسته که کت نوار همون آدرینه ولی بازم وقتی می بینمش هول میشم تیکی گفت مرینت ساعت ۸زود باش بعد از کلی این پا اون پا تبدیل شدم و از پنجره رفتم بیرون وقتی رسیدم آدرین اونجا بود و اونجا پر از رز قرمز و شعم گفتم آدری...ین آدرین اومد پیشم و دستمو گرفت و گفت سوپرایز قشنگه؟البته میدونم تکراریه ولی خوب چیز دیگه ای به فکرم نرسید گفتم نه واقعا خیلی قشنگه ? بعد رز توی دستشو بهم داد و گفت قرار بود دیگه بهت رز ندم ? منم خندیدمو کاکاعو رو بهش دادم و گفتم این برا توعه آدرین خ..ودم درستش کردم گفت خیلی ممنون بعد گفتم امتحانش نمی کنی؟بعد یه تیکه ازش کند و خورد گفتم چطوره؟خوبه؟قیافش جوری بود انگار داره زهر مار میخوره ???گفت واقعا عالیه ?? گفت تو فوق العاده ای بانوی من....خیلی دوستت دارم ❤منم گفتم منم دوستت دارم? بعد نزدیک تر شد و دستاش رو انداخت دور کمرم و .....(همون اتفاق?)
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالییییییییییی بود
من عاشق داستانتم
مخصوصا گزینه هات
خیلی باحالن
دیگه آخرین باری بود که داستانت رو خوندم خیلی خیلی دیر نمیزاری و اصلا ارزش خوندن نداره چون مدام یادت میره ????
عزیزم ممنون که تا اینجا خوندید واقعا ممنونم اما شما درک نمی کنید من این همه زحمت می کشم تا این داستان ها رو بزارم تعداد نظرات کمن درسا هم زیادن ?
چرا درک میکنم چون خودم هم نویسنده هستم ولی این دلیل نمیشه ۱ ماه بعد ادامه داستان رو بزاری
از عالی هم بهتر تر بود بعدی رو زود تر بزار
ماموریت ما پارت ۱
عالی بود ولی بعدی رو زود تر بزار ها خب ؟؟؟؟؟؟؟