اینم از این قسمت نظرات فراموش نشه اخر تست میگم عکس عکس کیه
توی کتاب نوشته بود که این قدرت یکی از قدیمی ترین قدرت هایی هستش که کشف شده ( شیشمین قدرت کشف شده) داشتم ادامشو میخونم که کای دستش رو اندخت دور کمرم و کشیدتم به طرف خودش بهش نگاه کردم اونیکی دستش رو گذاشت روی دستم و با نگشت اشارش خیلی اروم به یکی اشاره کرد جوری که فقط خودم ببینم و اروم در گوشم گفت اون یه ادم کش حرفه ای هستس اروم گفتم پس چرا تا الان متوجه من نشده گفت برای همین به خودم چسبوندمت که متوجه نشه انسانی با اینکه نفهمیدم اروم گفتم اها ?و دوباره سرم رو انداختم پایین توی کتاب ادامه نوشته بود این قدرت دارای انرژی بالایی هستش قابلیت ها : گرفتن انرژی ( از تمام موجودات یا اجسامی که در خود انرژی دارند ) دادن انرژی ( مثل مورد قبلی فقط برای تمامی اجسام) سرعت نور - جابه جایی و..... که دیدم یکی داره بعدجور بهم زل میزنه ? اروم برم رو اوردم بالا همونی بود که کای گفته بود ادم کش هستش?
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
سلام من کاربر جدیدم ممنون میشم که حمایتم کنی
خوب بود
چرا تست چی حرف ربط ولی رو نشون نمیده
داستانات عالی اند
فقط یک سوال پدر مادره کلارا همین جور نشستن وهیچ کاری نکردن به نظر من توی قسمت بعدی یه دلیلی براش بیار
داستانت عالی هست به داستان منم یه سری بزن دختر خون اشام
سلام بهار جان داستانات عالین تورو خدا پارت بعد رو بزار
و یه سوال چطوری عکساتو درست میکنی
سلام راستی تو گفتی که این دختره خیلی مهمه این که کاری نکرد ؟؟؟
راست این بابا مامان کیتی مگه مردن هیچ نیستن که؟؟؟؟؟
دوستان میخوام قسمت 19 رو به شکل درخواستی درست کنم هر کسی نظری داره بگه بهترین نطر رو توی داستان تاثییر میدم پس شانستونو از دست ندید ♥ تا روز شنبه 99/8/3 وقت دارید♥
بهار، عزیزم من یه نظر گزاشتم ولی نمیدونم چرا ناپدید شد.??
ببین عزیزم من داستانت رو خیلی دوست دارم و اصلا دلم نمیخواد ازش ایراد بگیرم خب خودمم خیلی وقته نویسندگی میکنم اما این اولین باره جایی میزارم که کسی اون رو بخونه، دوست دارم تو هم داستانم رو بخونی و نظر بدی، اما انتقاد من از داستانت اینکه همش کلارا رو دانشمندان میگیرن و به صورت معجزه آمیزی نجات پیدا میکنه، برای همین بنظر من از این ایده فاصله بگیر و روی ایده های نو تمرکز کن، ببین داستانت خیلی شخصیت های اصلی مثبت داره، بهتره این دختری رو که تازه وارد داستان کردی یه دختر مرموز نشون بده، این دختر میتونه عاشق کای بشه و در واقع یه رقیب عشقی برای کلارا باشه، من دوست دارم داستان رو از قلم خودت بخونم برای همین یه ایده کلی دادم، هر طور خودت دوست داری داستانت رو پیش ببر.
میدونم عزیزم، منظورم از رقیب عشقی این نبود که کای عاشق اون دختره که?? معلومه که کای عاشق کلاراست... منظور من اینکه اون دختره عاشق کای بشه و برای کلارا نقشه بکشه، تا یکم داستان هیجانش بیشتر بشه، ایده های نو همیشه هستن??
وای خیلی جالب و هیجانی شد ادامه بده حتماً ???☺️?
فقط خواهشا چیز اونجوری مثل قسمت 25 Miraculous نگید ♥