17 اسلاید صحیح/غلط توسط: ℓυηα انتشار: 3 سال پیش 218 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام 🤗 من اومدم با یه پارت دیگه از این داستان. خب این پارت یه کوچولو طولانی شد 😅😁 خیلی زحمت کشیدم پس حمایت کنیدا
سرم رو بلند کردم، خدایا! فیلم ادامه داشت ، چهره اون دختر معلومه. جیغ کشیدم : بچه ها بیاید اینجا پیداش کردم . همه یهو وارد اتاق شدن. هی جئونگ: چی شده ؟ چرا جیغ میزنی؟ ا/ت: بیاین اینجا ، نگاه کنین اون فیلمه ادامه داشت، چهره دختره معلوم شد . مین هی: ولی اینکه خیلی تاره . ا/ت: کاری نداره که با کیفیتش میکنیم، الان چیکار کنیم؟ این سوک: هیچی بگیر بخواب تا فردا بریم کمپانی ببینیم چی میشه . ا/ت: اوهوم . فردا صبح رفتیم کمپانی و همه چی رو برای مدیر گفتیم . مدیر: من این رو در اختیار تیم حقوقی و پلیس میزارم ، شما هم از امشب برید تو خونه جدید .
الانم با بادیگارد ها برید خونتون و وسایل شخصی تون رو جمع کنید . 📦ا/ت و بقیه اعضا به همراه چند تا بادیگارد رفتند خونه و وسایل هاشون رو جمع کردن و به خونه جدید انتقال دادن بعد هم رفتند کمپانی . "از زبان کاملیا" داشتیم تمرین میکردیم که یه نفر اومد دنبالمون و رفتیم به دفتر تیم حقوقی. آقای کیم : سلام خانم ها . همه سلام کردیم .آقای کیم: بفرمایید اینجا بنشینید . خانما من و گروهم تو این پرونده خیلی به کمک شما احتیاج داریم . خوب به این عکس توجه کنید این همون کسی هست که وارد خونه شما شده . چهرش براتون آشناست؟ همه خوب به عکس توجه کردیم. این ... این چهره چقدر برام آشناست ولی نمی دونم کیه . چرا احساس میکنم که یه جا دیدمش ولی نمی دونم کجا. هی جئونگ خیلی آروم به این سوک گفت : کاملیا رو نگاه کن چرا یهو اینجوری شد ؟🤔 این سوک: نمی دونم شاید براش آشناست
ا/ت: من این شخص رو نمی شناسم.🤷♀️ مین هی : منم همین طور. این سوک: منم تا حالا ندیدمش.😒 هی جئونگ: منم این خانم رو نمی شناسم . همه منتظر جواب کاملیا بودند که تلفن زنگ خورد. آقای کیم : الو سلام ... بله ممنون . آقای کیم رو به ما گفت : آقای جانگ کوک و بقیه اعضا BTS هم این فرد رو نمی شناسند . کاملیا: منم نمی شناسمش😑 . آقای کیم : از کمکتون ممنونم 😊 ا/ت: خواهش میکنم اگر اطلاعاتی به دست آوردید حتما به منم بگید . آقای کیم : چشم 🙂
"از زبان راوی " همه رفتند خونه اون شب کاملیا همش تو فکر بود ، تو فکر اینکه اون دختر رو می شناسه یا نه؟ اونو کجا دیده؟ 🤔 ولی هر چی فکر میکرد به نتیجه ای نمی رسید 🤦♀️ فردا هم کار کاملیا همین بود ولی باز هم به نتیجه ای نرسید 😑 تصمیم گرفت به دفتر تیم حقوقی بره و دوباره اون عکس رو ببینه . رفت دم دفتر تیم حقوقی، در زد و ،وارد شد . کاملیا: سلام خسته نباشید، امکان داره من اون عکس رو دوباره ببینم؟ آقای کیم : سلام بله بفرمایید . کاملیا : ممنون ☺️ عکس رو دید ولی باز هم یادش نیومد که اون کیه .😕 کاملیا : می تونم این عکس رو داشته باشم؟ آقای کیم: بله براتون میفرستم ... اومد؟ کاملیا: بله ، باز هم ممنون .من دیگه میرم خدانگهدار. آقای کیم: خداحافظ. کاملیا رفت طبقه بالا و وارد اتاق شد . اینجا چه خبره ؟😧😧
ا/ت سرش رو بین دوتا دستاش گرفته ، این سوک دور اتاق راه میره و نفس های عصبی میکشه ، مین هی هم ا/ت رو دلداری میده . کاملیا: چی شده ؟ هی جئونگ با یه لیوان آب اومد تو اتاق آب رو داد به ا/ت و رو به کاملیا گفت: بیا اینا رو ببین . کاملیا رفت و گوشی رو از دست هی جئونگ گرفت . اینا دیگه شورش رو درآوردن . 😠 تیتر مقاله نوشته هدیه جانگ کوک به دوست دخترش . چه آدم های احمقی پیدا میشه ها . بعد عکس جانگ کوک بود که داشت یه هودی بر می داشت . کاملیا: وایسا ببینم ، این همون هدیه جانگ کوک برای تولدت نیست ا/ت ؟ 🤔 ا/ت: آره همونه . عکس بعد ا/ت بود که همون هودی رو توی خیابون پوشیده بود . زیر این عکس ها هم کلی مطلب درباره ا/ت و جانگ کوک نوشته بود . کاملیا: همین؟ 😐 به خاطر این میگن شما دوتا قرار می زارین ؟ ههههههه ( خنده) واقعا خنده داره ، بعضی ها خیلی از نظر روانی مشکل دارن . ا/ت با صدای گرفته گفت: نه بعد اون مطلب ها کلی تحلیل کردن که چرا تو mv جدید ، من و کوکی جلو می رقصیم . خودت ببینی متوجه میشی .
مین هی : هوف ، ول کن بابا خودِ کمپانی درست میکنه . ا/ت: اگه می خواست درست کنه تا الان میکرد . این سوک : تازه ۵ روز از این ماجرا می گذره ، مطمئنم درست میشه نگران نباش😉 هی جئونگ: حالا خوبه توی فوتو تیزر ها کنار هم نیستین و گرنه از اونا هم سو استفاده می کردن . چویونگ وارد اتاق شد. چویونگ: ا/ت بیا رئیس کارت داره . ا/ت بلند شد و با چویونگ رفتند دم در اتاق رئیس. 🚶♀️🚶♀️ چویونگ: منو نگاه کن. این چه سر و وضعیه؟! لباستو مرتب کن . این شایعه برای جانگ کوک هم هست ولی اون بی خیاله تو هم مثل اون باش . ا/ت: به خدا نمی تونم ، هر کاری میکنم نمی شه 😞 چو یونگ: درست میشه بیا بریم داخل . ا/ت: سلام . مدیر jyp : سلام ا/ت بیا بشین. مدیر بیگ هیت: سلام خانم ا/ت . جانگ کوک: سلام . ا/ت و چویونگ رفتند و نشستند
مدیر کمپانی هایب: این شایعه هر روز داره گسترده تر میشه و کار رو برای ما سخت تر می کنه . ما همین امشب باید یه تصمیم قطعی برای این ماجرا بگیریم ، به طوری که هیچ کس آسیبی از این قضیه نبینه و بعد باید مقصر اصلی رو پیدا کنیم . حدوداً نیم ساعت در مورد راه حل های جلوگیری از این شایعه حرف زدیم . مدیر کمپانی jyp : خانم ا/ت امکانش هست چند دقیقه بیرون منتظر باشید ؟ ا/ت: بله چشم . رفتم بیرون و روی یکی از صندلی ها نشستم . ولی مگه چکاری داشتن که نباید من از اون خبر دار می شدم ؟🤔 ۲ یا ۳ دقیقه ای گذشت ، دلم طاقت نیاورد رفتم دم در ببینم چی میگن . مدیر jyp : اگه این طوری آسیب ببینه چی ؟ من اصلا دوست ندارم آیدل های کمپانیم آسیب روحی و جسمی ببینند . مدیر هایب: اما اگه بهشون بگیم ممکنه قبول نکنند. جانگ کوک تو چی میگی؟ مین هی: هی ا/ت چیکار میکنی؟ ا/ت: هیسسس🤫 رفتم پیش مین هی. ا/ت: بهم گفتن برو بیرون منم طاقت نیاوردم رفتم ببینم چی میگن . مین هی: حالا چی میگفتن؟ ا/ت: نفهمیدم که ، اگه نمی اومدی گوش میدادم ببینم چی میگن . در همون لحظه در باز شد و جانگ کوک اومد سمت ا/ت . مین هی: سلام . کوکی: سلام 😊 مین هی: من دیگه میرم ، خدانگهدار و رفت.
ا/ت: چی شد؟ جانگ کوک: اِمممم... خب... ا/ت میشه بهم اعتماد کنی ؟ به خدا نمی خوام که تو هیچ آسیبی ببینی . ا/ت : مگه قراره چه اتفاقی بیفته؟ کوکی: لطفا به من اعتماد کن 🥺 ا/ت: آخه (جانگ کوک قیافه مظلومی به خودش گرفت .) "ا/ت" آخ که تو اون لحظه می خواستم بچلونمش . ا/ت: باشه بهت اعتماد میکنم یعنی بهت اعتماد داشتم . 😊 فقط بگو می خوای چکار کنی؟ جانگ کوک: بعدا بهت میگم.
مدیر کمپانی ما و هایب از دفتر خارج شدند،همگی از هم خداحافظی کردیم . رفتم پیش اعضا . هی جئونگ: چی شد؟ مین هی گفت جانگ کوک هم اینجا بود. ا/ت: آره مدیر کمپانی هایب هم بود ولی من که هیچی نفهمیدم . 🤷♀️ این سوک: چرا؟🤨 همه چی رو براشون تعریف کردم ، اونا هم تعجب کرده بودند . دیر وقت بود رفتیم خونه جدیدمون ، یکی از اتاق ها رو انتخاب کردم و رفتم رو تختش دراز کشیدم. از همه چی خسته شده بودم ، فردا تعطیل بود به خاطر همین می تونستم بیشتر استراحت کنم البته اگه بتونم آره می تونم . نمی دونم چرا با اعتماد کردن به کوکی احساس آرامش خاصی پیدا کردم.😊 تا این آرامش از بین نرفته بخوابم .😴😴😴
" صبح روز بعد " همه چیز دیشب خوب و عالی بود . تو این هفته اولین شبی بود که با آرامش و بدون کابوس سر روی بالش گذاشتم و خوابیدم. از اتاق رفتم بیرون به به ببین هی جئونگ اونی چکار کرده 😀 چه میز رنگارنگی ! ا/ت: سلام اونی . هی جئونگ: سلام ا/ت جان خوب خوابیدی ؟ ا/ت: بعله😊 میرم دست و صورتم رو بشورم الان میام . رفتم دست شویی تو آیینه به خودم نگاه کردم تو این چند روزه اصلا به خودم نرسیدم امروز حتما باید به صورتم ماسک بزنم . دست و صورتم رو شستم و رفتم سر میز صبحانه . همه بیدار شده بودن و دور میز نشسته بودن . صبحانه رو در کنار هم خوردیم . خیلی خوشمزه بود .😋 بعد با هم رفتیم گیم بازی کردیم . خیلی خوش گذشت . نزدیک ظهر از جام بلند شدم . این سوک: کجا؟ ا/ت : میرم برای نهار غذا درست کنم . 👩🍳 کاملیا: نخیر شما امروز قراره فقط استراحت کنی . ا/ت: واو چه عالی ! پس کی غذا درست میکنه ؟ اعضا همه باهم گفتن : ما . اعضا رفتند تو آشپزخونه و مشغول درست کردن غذا شدن. من هم از روی مبل نظارت میکردم . ناهار رو که خوردیم ، کاملیا رفت تو اتاقش ،این سوک هم رفت سراغ گوشی . من و هی جئونگ و مین هی هم با هم صحبت میکردیم.
این سوک: بچه ها جانگ کوک لایو گذاشته . مین هی: جدی! پس وصل کن به تلویزیون تا با هم ببینیم... این سوک: وصل شد بیاین . ا/ت: کاملیا نمیای ؟ کاملیا: الان میام ... خب چی میگه این آقای جانگ کوک . هی جئونگ: فعلا که داره می خونه .🎼 کوک: اِممم امروز این لایو رو گذاشتم چون قراره یه چیز مهم بگم📢
یعنی چی می خواسته بگه 🤔
کوکی:آرمی خیلی دوستت دارم❤
این سوک : اوووو گفتم می خواد چی بگه . بیاین بریم به کارامون برسیم . مین هی : بیاین بریم بیرون. این سوک: آره فکر خوبیه . حاضر شدیم و رفتیم بیرون یکم قدم زدیم ، یه بستنی خوردیم و برگشتیم خونه . رفتم گوشی رو چک کنم که مین هی گفت : ا/ت میای یه لحظه . ا/ت: بله؟ مین هی: اینو میزاری اون بالا . ا/ت: بده به من . رفتم تو سالن که این سوک رو دیدم ولی نه اون این سوک صبح ، کاملا حالتش عوض شده بود ، انکار استرس داره. رفتم جلو ، ا/ت: چیزی شده اونی ؟ این سوک: نه و سریع رفت تو اتاق خودش . رفتم گوشی رو از رو میز برداشتم و رفتم تو واتساپ ،اینجا که پیامی نداشتم ،رفتم تو اینستاگرام استوری ها رو چک کردم و اومدم بیرون، این سوک رو دیدم که با عجله رفت تو اتاق ما . حتما یه اتفاقی براش افتاده نگرانشم
این سوک: مین هی، مین هی ( با صدای آروم)🔈 مین هی: بله . این سوک: هیس ا/ت میشنوه 🤫. مین هی: تو هم فهمیدی ؟ این سوک: آره . " ا/ت" یواش یواش رفتم دم اتاق اما چیزی نمی گفتن . یهو صدای نوتیف توییتر اومد . در زدم و رفتم داخل اتاق و همزمان رفتم تو توییتر همون طور که سرم تو گوشی بود پرسیدم :چیزی شده ؟ اما جوابی نشنیدم . سرم رو بلند کردم
و با قیافه بهت زده یا بهتره بگم وحشت زده این سوک و مین هی رو به رو شدم .😨 پشت سرم رو نگاه کردم هیچ کس نبود یعنی اینا به خاطر حضور من این جوری شدن . ا/ت: چتون شد یهو، مگه جن دیدین .👀👹 مین هی: فهمیدی ؟😦 این سوک با آرنج زد تو پهلوی مین هی و گفت: هیس .🤫 " ا/ت" یه لحظه فکر کردم شاید مست باشن ولی اینا که چیزی نخوردن، پس احتمالا یه چیزی خورده به سرشون . رفتار های عجیب و غریب اینا رو ول کردم و رفتم روی تخت نشستم و گوشی رو روشن کردم📱 ، رمزشو زدم که یادم افتاد برام نوتیف از اومده. توتییت از بنگتن بود . باز کردم یه عکس بود . انگار نامه است .✉ ماشالا چقدر هم نوشته. 📝 حالا از کیه؟ از جانگکوکه . خیلی زیاده البته یه صفحه است ولی من یکم تو خوندن نامه به زبان کره ای مشکل دارم .😅 با خودم گفتم بزار برای تمرین نامه اشو بخونم . تو نامه نوشته بود : سلام به همه آرمی ها خیلی ها در مورد شایعات اخیر از من پرسیده بودید که آیا این شایعه است یا واقعیت داره . امروز می خوام به همه سوالاتتون پاسخ بدم . " ا/ت " چشمام داره درست میبینه؟ این خزعبلات دیگه چیه ؟ ( نویسنده : ا/ت تو به نوشته های کوک میگی خزعبلات ؟😠 چشمم روشن .🤨 خودت رو کنترل کن وگرنه کوکی لاورا می ریزن سرت از من گفتن بود ، حالا خود دانی 🤷♀️)
خب نظرتون چیه؟ اگه دوست داشتید کامنت بزارید حتما میخونم . 😉لایک هم بکنید دیگه هی نگم بهتون 😘
17 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
داستانت خیلی قشنگ بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
ممنونم ❤😘