
ببخشید دیر شد قول میدم دو تا پارت ۷ و ۸ رو با هم بزارم ممنون❤❤❤
چاقو رو گرفتم و زدم به پهلوی کلویی خوشبختانه خیلی آسیب جدی ندیده بود. از زبان آدرین: مرینت چاقو رو زد به پهلوی کلویی بعد چاقو رو انداخت زمین و هی میگفت: نننن..نههه...مننننن..اینکارووو...نکردم?? کلویی داد زد: بله تو این کارو کردی??.مرینت گریش گرفت و رفت یه گوشه کلاس نشست و داشت هزیون میگفت...
خانم معلم به آمبولانس زنگ زد. امبولانس اومد و کلویی رو برد بیمارستان. مرینت هم همینجوری اون گوشه نشسته بود و گریه میکرد. رفتم کنارش نشستم و گفتم: نگران نباش تو.... نزاشت بقیه حرفم رو بزنم منو هل داد و با صدای بلند داد زد: از مننن دور شوووو من برای تو خطرناکم میفهمییی???من گفتم: نه تو خطرناک نیستی من عاشقتم. مرینت بدو بدو از کلاس رفت بیرون...
منم رفتم دنبالش ولی پیداش نکردم. حتی به گربه سیاه تبدیل شدم ولی بازم پیداش نکردم دیگه خسته شده بودم. رفتم خونه. همش داشتم به مرینت فکر میکردم که نفهمیدم کی خوابم برد. فردا صبح تو مدرسه هم ندیدمش حتی خواهر و برادراش هم میگفتن دیشب نیومده خونه منم خیلی نگران بودم. تا اینکه یهو روی تخته ی مدرسه یه فیلم باز شد. تو اون فیلم تبدیل مرینت به لیدی باگ رو نشون داد. حالا همه ی کلاس میدونستن مرینت لیدی باگه. من داشتم به فیلم نگاه میکردم که مرینت رو جلوی در کلاس دیدم که با چشمایی پر از اشک به فیلم نگاه میکرد و بعد گذاشت رفت.....
از زبان ارباب شرارت: وایی یه دختر که هم ناراحته هم عصبانی طعمه ی خوبی برای اکوما کوچولو ی من( و حرف های همیشگیش رو میگه)..
مرینت: تیکی چیکار کنم الان همه میدونن من لیدی باگم. تیکی: اشکال نداره اونا ادم های خوبی هستن. مرینت: داشتم با تیکی حرف میزدم که دیگه نفهمیدم چیشد. از زبان ادرین: بهتره تا مرینت شرور نشده برم نجاتش بدم. وقتی رفتم دیدم رنگ لباس لیدی باگ عوض شده و داره کل شهر رو خراب میکنه. از زبان هاکماث: پس درست حدس میزدم مرینت همون لیدی باگه. کت وار: داشتم با لیدی باگ میجنگیدم اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم...
من و لیدی باگ داشتیم با هم میجنگیدیم که لیدی باگ اومد سمتم و میخواست انگشترم رو در بیاره که من بهش گفتم: بانوی من به خودت بیا منم کت نوار همکارت.. اونم یه لحظه وایستاد و کاری نکرد ولی هاکماث بهش فشار اورد و اون هی داد میزد: کت نواررر کش موم رو پاره کن. منم همین ارو کردم اکوما ازاد شد و لیدی باگ اونو گرفت. لیدی باگ: خداحافظ پروانه کوچولو..
لیدی باگ: من به خودم اومدم و شرارت اکوما رو خنثی کردم. من به کت نوار گفتم: هاکماث که هویت منو نفهمید؟؟?? کت نوار متاسفانه بله هویتت رو فهمید. من گفتم: پسس پسس تو هم فهمیدی؟ اون گفت: من از قبل هویتت رو میدونستم. من گفتم: چییچیی... چجوری؟؟؟...
کت نوار: اگه بگم شاید هویتم رو بفهمی برای همین میگم. داشتیم حرف میزدیم که یهو یه نفر.....
ببخشید این قسمت کم بود و هیجان نداشت چون من میخوام قسمت های بعدی رو هیجانی کنم...
نظر فراموش نشه امیدوارم خوشتون اومده باشه..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام مدیر سایت من قسمت بعدی رو گذاشتم ۱ روزه در حال برسیه لطفا رسیدگی شه???
قشنگ بود اما موضوع لیدی باگ رو ببر بیرون و خیلی کوتاه می نویسی اما قشنگ می نویسی و لطفا موضوع میراکلس رو عوض کن ممنون
خیلی کم قشنگه داستانت میدونم مدرسه ها خیلی سخت شده رو خودت فشار نیار ما موفقیت تورو میخواییم
ادامه ادامه
قسمت بعدی رو بزار زود تر زود باش از فضولی مردم
عالییی بود حرف نداشت خیلی خوب