سلام اسم این پارت ☆اون کسی نیست جز☆
ا.ت:خوب بریم فروشگاه بخریم همه قبول کردیم
وارد فروشگاه شدیم پسرا به هر چیزی که میرسیدن تبلیغش رو بازی میکردن از شکلات تا بستنی یخی(همون یخمک خودمون😐)
(اینجای داستان مثل سریال تو زیبایی هست شاید بعضیا دیده باشن خیلی خوبه)
■از زبان ا.ت■
بعد جشن کوک ازم خواست تا براش شیرموز درست کنم داشتم شیر موز رو براش میبردم که پام لیز خورد و تالاپی افتادم زمین و متاسفانه متاسفانه شیرموز رو سرم خالی شد یه هو کوک اومد بالا سرم کوک:گفته بودم زود تلافی میکنم😈
از عصبانیت دندون قروچه ای کردم ا.ت:هه دارم برات👿
♡ساعت ۱۱ شب وقت از زبان کوک♡
از حموم اومدم بیرون سشوار رو برداشتم تا موهام رو خشک کنم ولی چشاتون روز بد نبینه با روشن کردن سشوار صورتم پره آرد شد ا.ت اومد و ازم عکس گرفت و گفت:عافیت باشه کوکی جون بچرخ تا بچرخیم با حرص دوباره رفتم حموم بعد یک ساعت اومدم بیرون و باحوله افتادم رو تخت(از این لحضه تا آخر این پارت آهنگ رومانتیک بزارید)خوابم نمی برد به چشماش فکر می کردم چشمایی که معصوم بود ولی در عین حال شیطون اون می تونست احساساتش رو توی چشماش به نمایش بزاره...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (8)