این هم از پارت پنجم .💗
بعد از اون همه ماجرا قرار شد ۲۵سپتامبر ، تقریبا دو هفته دیگه ، عروسی رو برگزار کنن 😍 هیه و جیمین باید برنامه ریزی هاشون رو میکردن . جیمین به هیه زنگ زد و گفت = سلاااام . خوبی ؟ میگم امروز وقت داری یه چند تا کار عقب مونده عروسی رو هم انجام بدیم ؟ هیه = سلام . اره امروز وقتم خالیه . کجا بریم ؟ جیمین = اممم . میخوای بریم شهر بازی 😅 هیه = عه اره . خوش میگذره 😍😍
تو شهربازی اول میخواستن مکان ها رو راست و ریست کنن . هیه گفت = خوب دیگه. کافی شاپ و رستوران برای دسر و غذا که مشخص شد . ارایشگاهمم که مشخصه . ارایشگاه تو مونده و ... همین ! تالار هم که به نظرم اون باغه که خیلی سرسبزه باید جالب باشه 😍 جیمین گفت = ارهههه . هورااااا . تموم شد . حالا بریم اون ماشین خفنه رو سوار شیم 😍😂 هیه قیافش این بود : 😓 . جیمین این بود : 😻 . خلاصه با اصرار جیمین رفتن و نه فقط اون ماشینه بلکه کل شهربازی رو سوار شدن و خوراکی های مغازه ها رو درو کردن و ... 😍😍😱 هیه خسته و پُر ، گفت = حالااااا چی ؟ جیمین پر انرژی بود و گفت = میخوای برم اون اژدها خطرناکه رو هم سوار شیم ؟!😍😍😍😍😍😨 ....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
درام چیه من دقیق نمیدونم؟
درام یعنی یه جورایی غمگین 😅😊
دوستان .💚
من الان میخوام شروع کنم پارت های ۶ تا ۸ رو بسازم و امروز تموم میشه .🌼🌼🌼
اما بررسیشون طول میکشه . 😘
لطفا یکم صبور باشین و فکر نکنین که داستان تمومه 💜💜💜💜💜😻
آخ جون پارت های بعدی هم توی راهه😍😍😍
😍😍😘😘😘😘😘
عالی
بنظرم باید این داستان رو چاپ کنن🤩
بهترینی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸