
بزنین بریم 😁 قدر این پارتو بدون میبل ارها باران و بقیه دوبار نوشتمش سه چار بارم ویرایشش کردم 😂
همه داشتند از کوه بالا میرفتند که مارسیس گفت : هی اونجا ! اونجا یه غاره ! ؛ و بعد از اون همه به مست غار حرکت کردند و با تلاش های فراروان وارد غار شدند دیپر : چقدر تاریکه مارسیس : البته که تاریکه اینجا یه غاره ! دیپر : جمله ی من خبری بود نه پرسشی ! مارسیس : اوه اره تو راس میگی دیپر : ولی_ مارسیس : ساکت ! هیس !! فورد : منظور_ مارسیس : هیس !!! ؛ بعد خیلی جدی داشت به یه چیزی گوش میداد اما کسی صدایی نمیشنید بیل : خب چی شد ؟ مارسیس : دو دیقه زبون به دهن بگیر الان میگم ! ( چند دقیقه بعد ) بیل : خب...؟ مارسیس : شاید کارمون یکم سخت باشه ! فورد : از کجا اینو میدونی ؟ مارسیس : مارسیس : سادس باید به حرکت باد توجه کنی ! دیپر : ولی اینجا که هیچ بادی نمیاد ! مارسیس : دقیقا !
دیپر : منظورت چیه ؟ مارسیس : میدونی غار ها مثل یه لوله میمونن ! البته با شکل های مختلف ، برای اینکه هوا توی یه لوله جریان پیدا کنه باید تهش باز باشه وگرنه اگه بسته باشه هوا توش جریان پیدا نمیکنه ! دیپر : که اینطور ! استنلی : خب این یعنی این غار بن بسته ؟ مارسیس : دقیقا ! فورد : پس چرا میخوایم این غار رو بگردیم وقتی بن بسته ؟ مارسیس : چون هنوز تهش رو ندیدیم ! فورد : ولی_ مارسیس : ولی بی ولی حرکت میکنیم ! فورد : اما_ مارسیس : حرکت کردیم ! ؛ فورد هم ناچار دنبال اونا راه افتار . وقتی به انتهای غار رسیدن فورد گفت : دیدی هیچی تهش نبود ! بیل به مارسیس اشاره کرد و گفت : یه دقیقه صبر کن مارسیس : مشعل ؛ بیل سریع یه مشعل بهش داد
بعد مارسیس گوشش رو به دیواره های غار چسبوند و خوب گوش داد و بعد چند ضربه به دیوار زد مارسیس : بترکونش بیل : انجام شده بدونش فورد و بقیه : چی ؟ مارسیس : این دیوار فقط برای گمراه کردنه پشتش یه راه دیگه هست فورد : تو مطمئنی ؟ مارسیس : فقط انجامش بده بیل : خیله خب همگی عقب وایسین البته واینسین هم مهم نیس هاهاها مارسیس : مزه نریز و کارتو بکن ! بیل : باشه ! ، و بعد دیوار رو با یه حرکت نابود کرد ، همه جا گرد خاک بود به خاطر همین چیز زیادی دیده نمیشد ولی بعد چند دقیقه گرد و خاک فرو نشت و بعد یه راه پشت دیوار معلوم شد مارسیس : نمیخوام اینو بگم ولی ، بهت که گفته بودم !! استنلی : دماغ سوخته ! فورد : باشه...
مارسیس : راستی اینجا قراره سرد تر بشه پس اگه سردتون شد میتونین با دماغ فورد خودتونو گرم کنین ! همه غیر از فورد : هاهاهاها فورد : خیلی خنده دار بود حالا اگه خنده هاتون تموم شده با راهمون ادامه بدیم ؟! همه : باشه ، بعد از ده دقیقه راه رفتن اونا به یه سه راهی میرسن مارسیس : انگار به یه سه راهی رسیدیم خب پس_ فورد : استنلی با دیپر و میبل از راه سمت چپ میرن تو و اون مثلث 60 درجه از راه وسط میرین منم از راه راست میرم مارسیس : موافقم فورد : موافقم مارسیس : فقط یه چیزی فورد : چیه ؟ مارسیس : حواست باشه از راه راست منحرف نشی و در راه پلیدی قدم نزاری ! فورد : 0_0 مارسیس : +_+ فورد : خب دیگه حرکت میکنیم ! مارسیس : فقط یادتون باشه اگه چیزی پیدا نکردین برگردین عقب و از راه دیگه ای برید ! همه : باشه

و بعد هرکس به سمت یکی از طونل ها حرکت کرد ، پیش فورد : فورد داشت طونل سمت راست رو چک میکرد که به شخصی عجیب رسید و بعد دقت فراوان 😂 فهمید که اون یه کوتوله هست ! فورد : هی ! تو کی هستی ؟! اون پشتش رو برمیگردونه کوتوله : ها ؟! من..؟ خب راستش اممم شومبوس گومبول ! ! فورد : شومبوس گومبل ؟! ولی تو کی حرف میزدی ؟! شومبوس گومبلول : الان وقت اینا نیس از این جلوتر نرین وگرنه اتفاقای بدی میوفته و خیلی سریع رفت و از طرفی دیگر صدای پا میاد فورد نگاه میکنه و فردی شنلپوش رو میبینه فورد : تو یکی دیگه کی هستی ؟ شنلپوش : یه پیشگوع ! فورد : خوب چی میتونی بگی ؟! شنلپوش : خب تو اممم تو چند دقیقه ی پیش توسط یه نفر بدجور ضایع شدی ! فورد : اه خدایا !ببینم غیر از این به نظرت یه پیشگوع تقلبی اینجا چیکار میکنه ؟! شنلپوش : تقلبی ؟! خب راستش اممم من باید برم ! ، و بعد یه گوی رو زمین میندازه و همه جارو دود فرا میگیره اما وقتی فورد به اطراف نگاه میکنه اون دیگه رفته بود فورد : خب اینجا که فقط یه مشت خل وضع مشکوک بودن کنجکاوم بقیه چی پیدا میکنن !

راستش باید بگم استنلی ، میبل و دیپر خب اونا زیاد خوش شانس نبودن چون اون طونلی که اونا واردش شدن بن بست بود و بعد چند لحظه زامن چنگکش در میره و میخوره به سقف و صدایی عجیب میاد وقتی هم که یه مشعل رو به سمت بالا گرفتند تازه متوجه خفاش های اونجا شدند و کلا بیشتر وقتشون به فرار از دست اونا اقتصاص داده شد ×_× اما به هر حال بعد از اتفاقایی که افتاد فورد و بقیه وارد طونل وسطی که مارسیس و بیل قبلش وارد اون شده بودند شدند و بعد از چند دقیه راه رفتن به اونا رسیدن فورد : چرا اینجا وایسادین ؟ بیل : منتظر شما ها بودیم فورد : یعنی شما ها میدونیستین راه درست کدوم طرفه ؟! مارسیس : معلومه فورد : بهتون که گفتم اونا قابل اعتماد نیستن ! مارسیس : عا عا عا عا ! اشتباهه تو خودت گفتی که همه از کدوم راه برن من فقط موافقت کردم ! فورد : =_= میبل و دیپر : یعنی لازم نبود اون همه از دست خفاشا فرار کنیم ؟ مارسیس » تقصیر من نندازین !

و بعد دوباره همه به حرکت ادامه دادند و به نور های درخشانی رسیدند مارسیس : ایناهاشن ! کیریستال های کاپال ! میبل : کاپال ؟ مارسیس : اره قبول دارم اسم مسخره ای هس ولی خوب دیگه اسمشه ! ، و بعد همه شروع کردند به جمع اوری اون کیریستال ها . البته چون معلوم نبود چنتا لازم دارن مجبور شدن همشون رو بردارند ! مارسیس : اگه اشتباه نکنم تموم شدن ! دیپر : اره ولی هنوز یکی اونجا هست ! ؛ دیپر به سمت که اشاره کرده بود میره اما بعد چند دقیقه برنمیگرده در نتیجه همه دنبالش میرن و با صحنه ای عجیب روبه رو میشن دیپر : اون دیگه چیه ؟ فورد : یه دست نوشته قدیمی ! مارسیس : حالا چی میگه ؟ فورد : از من میپرسی ؟

استنلی : اونجوری که تو این وضعیت رو فهمیدی معلومه که ازت میپرسن نابغه ! فورد : هه هه به هر حال این به یه زبان دیگست و منم اونو تا حالا ندیدم مارسیس : انگار اصلا چیز خوبی نمیخواد بگه انگار قرار بوده یه نوع هشدار باشه ! و اون شکلا ! اونا شبیه یه دایره ی نابودیه ! دیپر کمی جلوتر میاد ولی پاش به یکی از سنگا گیر میکنه و میوفته مارسیس : خوبی ؟ دیپر : اره چیزی نیس ! ، و بلند میشه ( غار کم کم شروع به لغزش میکنه ) فورد : انگار اینجا میخواد بریزه ! استنلی : پس شاید بهتر باشه سریع تر از اینجا بریم بیرون ! همه : هیچ مخالفتی نیست ! مارسیس : فقط یه عکس ازش داشته باشیم خوبه ، و یه عکس هم گرفت . مارسیس : زود باشید دیگه اینجا داره نابود میشه ! همه با تمام توان دویدند و پشت سرشون اون غار فروریخت بعد از چند دقیقه همه به کلبه میرسن مارسیس : حالا نوبت شماست که دروازه رو به دروازه ی خارجی وصل کنی ! و این دفه منبع قدرت هم داری ! فورد : باشه سعی خودمو میکنم ( فورد* : که نکشمتون ! ) بیل : منم همین طور ! فورد : چی ؟! مارسیس : چی گلی فرمودی بیل ؟ بیل : هیچی ! مارسیس : خوبه فورد : خوبه...؟ ؛ و بعد به سمت زیرزمین حرکت کرد

این داستان ادامه دارد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود
تشکر ❤️
عالی اولین کامنت
ولی باتون قهرم امروز که اینترنم کم مونده همتون یه پارت داستانتون منتشر شده😐ابر قهرمان جدید پاریس دبیرستان نفرین شده سال های اقیانوسی و....
دیگه دیگه 😂