سلام گلا صحبتی ندارم برید بخونید🙃🙃🙃
پر از دختر های مرده بود 😱😱😭داشتم از ترس سکته می کردم😭با کلمات بریده بریده گفتم ::اینجا....اینجا....چطوری؟؟؟😱😭حرفم رو قطع کرد و گفت:چیه ترسیدی ؟ نگران نباش با تو اینکارو نمی کنم😈هنوز باهات کلی کار دارم !!هنوز انتقام خودم رو ازت نگرفتم!!!باران:منظورت چیه؟ کدوم انتقام؟ مگه من چکارت کردم؟؟من تا حالا تو عمرم تو رو حتی یک بارم ندیدم !! با حالت تعجب و عصبانی فریاد زد:معلومه ...معلومه که نباید بین اون همه قربانی منو یادت نیاد !!اما من فقط به خاطر انتقام از تو امدم اینجا👿👿 این دختر های مرده رو می بینی ؟اینا همه اونایی هستن که خواستن مثل تو از من به عنوان اسبابازیشون استفاده کنن !!ولی من بعد تو یه گرگ شدم👿حالا می خوام انتقام بگیرم😡😡 گیج و منگ بودم نمی دونستم داره از چی حرف می زنه!!اخه کدوم قربانی من ...من 😨😨شروع کرد به حرف زدن و گفت :این حرفا رو ولش باید اول یکمی خودمو شارژ کنم باید با کسی که تمام این سالها به امید انتقام ازش خودمو شاد کنم ::یه شیشه ابجو برداشت و همشو سر کشید ؛یه خنده بلند کرد و گفت حالا بیا بغلم وگرنه عاقبتت مثل این بیچاره ها میشه😨😰مثل یه گرگ شده بود -من وحشت کرده بودم سعی کردم سمت در فرار کنم که محکم منو گرفت :فریاد می زد که ولم کنه 😭التماس می کردم اماانگار دیونهه شده بود سعی کردم دستم رو رها کنم اما اون قدرتش بیشتر بود 😭😭دستم رو کشید و پرتم کرد وسط کلبه وسط اون خون ها 😭😭دستم خونی شد از خونا معلوم بود که تازه اینا رو کشته چون حتی بوی بدی هم نمی دادن😭😭دستم رو کشید پایین و با کل بدن افتاد روم سعی کرد لباسم رو پاره کنه ...
با تمام زورش پارش کرد😭😭داشتم سکته می کردم فریاد می زدم😭😭اونم داد زد و گفت:بیخودی فریاد نزن وسط جنگل هیچکی صداتو نمی شنونه👿راست می گفت با ماشین امده بود وسط جنگل هیچکس هم نبود 😭😭داشتم گریه می کردم التماس کردم ولم کنه ولی دیونه شده بود😭😭خواست بهم نزدیک بشه که...یهو یه چیزی خورد تو سرش من از ترس اون لحظه هیچی نمیشنیدم یهو چشام سیاهی رفت و بیهوش شدم ۰۰۰۰۰😰😰 چشمام رو باز کردم یه پسر بالای سرم نشسته بود اشنا بود اما اون لحظه گیج بودم 😨بلند شدم که پتوی روم افتاد پسره خیلی سریع چشاشو بست و گفت ای واییی بببر اونو بالا زود باش😰هنگ بودم یه نگاه کردم به خودم و دیدم ای داد🙃🙃لباس ندارم وفقط سینه بند داشتم 😂خیلی سریع و با عجله کشیدمش بالا 😧و گفتم عه عه عه ببخشید اینجا کجاست ؟من اینجا چکار می کنم 😧😧دستشو از رو چشاش برداشت و گفت :یه پسر می خواست بهت تجاوز کنه 😧تا اینو گفت همه چی یادم امد 😧ترس وجودمو فرا گرفت با کلمات بریده گفتم:خ خ خوب من الان اینجا ....دهنشو باز کرد و گفت نترس کاریت نداریم ماواسه تفریح امده بودیم هوا بخوریم تو این جنگل که صدای جیغ شنیدیم خودمونو رسوندیم و دیدیم که.. حرفشو قطع کردم و گفتم یعنی اونی که زد تو سر اون پسر تو بودی 😑بلند شد و یه چماق گنده اورد و گفت اره منه قهرمان خوب زدم تو کلش 🙃باران:ههه چه از خود راضی ...سکوت کرد و گفت چطور می تونی به من کوچیک ترین عضو بی تی اس بگی از خود راضی🙃🙃دوتا شاخ در اوردم یعنی چی منظورش از کوچک ترین عضو بی تی اس چیه ؟؟یهو عقلم افتاد سرجاش !!!واییییییییییی خدا اون جونگ کوک بود بایستم تو اون گروه 🤩🤩🤩چطور نشناختمش واییییی داشتم بال در می اوردم 🥳🥳🥳🥳یه خنده کرد و گفت نمی خواد ذوق کنی خودم می دونم نمی تونی جلوی این همه کیوتی دَوووووم بیاری😁😁خواستم خودمو جدی نشون بدم و گفتم نه نخیر کی گفته تو جذابی 😒😒ولی توی دلم جشنی به پا بود از خوشحالی🥳...
امد جلو نزدیک من خم شد و تو چشام زل زد منم گردنم و بردم عقب و با حالت تعجب گفتم :چیه به چی نگاه می کنی امد جلو تر داشتم انگار خفه میشدم به دیوار چسبیده بودم که یهو یکی یه پس گردنی زد بهش یه چشممو بستم و گفتم :اوخ چی شد🙃سرشو برگردوند جین بود😂اون بود یکی زده بود تو کلش 😂دستشو گذاشت پشت سرش و گفت:اخ اخ اخ چته تو چرا زدی منو😡😡جین:تو چته نمی دونی اون حال خوبی نداره چرا اذیتش می کنی یادت که نرفته دفعه اخری که یه دخترو اذیت کردی چیکارت کردم 😡کوک:خیلی خوب باشه بابا اصلن من غلط کردم 😑یه نگاهی به من کرد و از اتاق رفت بیرون جین امد کنارم نشت و گفت:نترس اینجا همه مراقبتن اون پسری هم که می خواست بهت تجاوز کنه رو دستگیر کردن 😊باران:اها ممنون مرسی که کمکم کردین من واقعا ترسیده بودم😢یه لبخند زد و گفت :حالایکم استراحت کن برات خوبه دکتر گفته زیاد صحبت نکنی 😊باران:باشه🥱بعد بلند شد و رفت . داشتم به اون پسره فک می کردم به نظرم اشنا بود اما یادم نمی امد کجا دیدمش 😒داشتم فک می کردم که یاد حرف زدنش افتادم اون لهجه داشت معلوم بود که نمی تونه خیلی خوب مثل کره ای ها صحبت کنه ۰۰۰
پس میشد نتیجه گرفت که اهل کره نیست 🤔همینطور که داشتم فک می کردم خوابم برد ........ دختر دختر بیدار شو..چشمامو باز کردم یه پرستار بود..پرستار:حالت بهتره باران:اره ممنون خوبم پرستار:خوبه الان چند تا پلیس میان تا ازت یه چند تا سوال بپرسن باران:باشه یکم صب کردم تا اینکه پلیس امد . پلیس:سلام خانم ما یه چند تا سوال داشتیم ازتون لطفا جواب بدید و با ما صادق باشین"باران:بله حتما پلیس:اون پسر موقعی که خواست شما رو ببره بهتون چیزی در مورد خودش نگفت ؟باران:اوووون یکم با خودم فک کردم که اگه بگم اون گفته می خواد ازم انتقام بگیره احتمالا درگیر این ماجرا میشم و پلیس منو به عنوان یه متهم باز جویی می کنه 😧برا همین گفتم:نه اون فقط عین یه دیونهه می خواست بهم تجاوز کنه پلیس:درمورد اسمش زندگیش یا همکاراش چیزی نگفت؟؟باران :نه پلیس :اون چطوری شما رو گرفت :من می خواستم برم بیمارستان دیرم شده بود و از اتو بوس جا موندم اونم خواست که منو برسونه از اونجا که دیرم شده بودو نمی خواستم روز اول کاریم دیر کنم قبول کردم اما اون.....😢😢پلیس:بسیار خب خیلی ممنون که پاسخ دادین اگه چیزی به ذهنتون رسید بهمون بگید چون ما از اون پسر اطلاعات کمی داریم و خودش هم صحبتی نمی کنه....
داشت می رفت که صداش کردم باران :ببخشید اقای پلیس امممممم میشه از اطلاعاتی که درموردش به دست اوردین بهم بگید🤔🤔یه نگاه بهم کرد و گفت:متاسفم اینا محرمانست فقط اینو می تونم بهتون بگم که اون پسر مثل شما اهل ایران هستش ...بعدش رفت و درو بست باران:(توی دلم):یعنی من اونو تو ایران دیدم 🤔🤔ولی این امکان نداره چطور ممکنه یادم نیاد ...ولی اون پسر تقریبا همسنم بود شاید همبازی دوره ی بچگیم بوده🤔ولی چرا می گفت که می خواد ازم انتقام بگیره مگه من 🤔🤔همنوطور که داشتم فکر می کردم دوستم (اون سو)امد داخل اون سو:وایییی باران حالت خوبه شنیدم چی شده مگه من صد بار بهت نگفتم به غریبه ها اعتماد نکن 😡دیدی چی شد صب کردم تا حرفاش تموم شه خیلی عصبی بود شانس اوردم کتکم نزد 😡😡همنطور داشت حرف می زد تا اینکه بلاخره خودشو خالی کرد 😑😑 باران:اروم شدی بالاخره روشو برگردوند و گفت :بله 😒😒بغلش کردم و گفتم :اینقد عصبانی نباش🙂 حالا که اتفاقی نیفتاده 🙂اونسو:باشه بابا تو هم با این کارات بلند شد و گفت:من میریم حساب کنم باید بریم باران:چی الان من که تازه یکم بهتر شدم🙄🙄اون سو:کوه که نکندی بیهوش شدی حالام که حالت خوبه پاشو بابا 😏درو بست و رفت...
من اونو از موقعی که به کره امدم دیدم خیلی دختر خوبیه فقط یکم پرحرفه 🙄ولی تو این پنج سالی که امدم کره خیلی هوامو داشته ..😘خلاصه رفتیم خونه من@ از یخچال نودل اماده اورد و خوردیم یکم که گذشت تازه یاد بدبختیام افتادم 😢😢عجب گندی زدم حالا به رئیس بیمارستان چی بگم 🤦♀️اووووووووف 🤦♀️اون سو:کاری نداری من رفتم باید برم با دوست پسرم قرار دارم 🤩باران:اوووف تو هم اونو خیلی لوسش کردی همش میری دیدنش تازه هر بار هم براش غذا می بری شرط میبندم الانم می خوای براش غذا ببری🙄🙄اون سو:یعنی دعا می کنم خودت عاشق یه نفر بشی حال منو درک کنی بشینم بهت بخندم😂من:چی من عاشقی عمرا😂درو محکم بست و رفت دیگه شب شده بود رفتم تو اشپز خونه دیدم ظرفا روشسته و رفته یه لبخند زدم و رفتم تو اتاقم پریدم رو تخت به امروز فک کردم خیلی کیف داد با اینکه کلی دردسر داشت عوضش تونستم دوتا از اعضای بی تی اس رو از نزدیک ببینم😊بعدش به مامانم فک کردم تو این پنج سال حتی یک بار هم بهش زنگ نزدم 😔راستش اون با اینکه من بیام کره مخالف بود چون هدف اصلیم بازیگر شدن بود....
وولی خانواده من خیلی مذهبی بود با این تصمیمم مخالف بودن😔و پرستار شدن من بخشی از قدمهای رسیدن به بازیگری بود تصمیم داشتم به عنوات پرستار به کره بیام و اینجا برای بازیگری درس بخونم بعد سه سال که امده بودم تونستم برای بازیگری ثبت نام کنم الان هم ترم های اخرشم خلاصه زندگی سختی داشم😪بعد کلی فکر و گریه واسه دلتنگی مامان بابام گرفتم خوابیدم صبح که بیدار شدم دیدم زیر چشام پف کرده رفتم یه تیکه یخ برداشتمو گذاشتم زیر چشمامتا پفش خوابید😌خلاصه بعد اماده شدن رفتم بیرون دیدم اون سو وایساده منتظره اون سو :چرا اینقد دیر کردی ؟؟ من:تو چرا امدی ؟؟ اون سو :امدم مراقبت باشم 🙄 من :🤣🤣🤣مگه من بچم؟ اون سو :تا دیروز بودی امروز نمی دونم😀.دهنم سرویس شد خلاصه رفتیم بیمارستان و روز اول کاریم رو شروع کردم بیمارا یکی پس از دیگری می امدن و می رفتن😴منم با تمام ذوق و شوق کارم رو انجام می دادم🙂🙂بلاخره تموم شد و امدم از در برم بیرون که اون سو صدام زد :اهای وایسا !!!من:چیه چی شده می خوای منو برسونی خونه 😜اون سو :نه خیر 😒امروز بی تی اس کنسرت داره واسه خودمون دوتا بلیت گرفتم تا یه ساعت دیگه شروع میشه ..میایی یا بلیت و بدم (نوا)من :معلومه که میام 🥳🥳ولی باید اماده بشم اون سو:باشه بریم خونه ما اماده شوباران:ولی لباس مناسب می خوام باید از خونه بردارم اون سو :واسه تولدت واست لباس گرفته بودم همونو بپوش ☺من:چی !!!!!!!!کادوی تولدم رو می خوای الان بدی!!!!اون سو:بریم بابا 🙄🙄من!!!!!!!!!!!باشه ولی من کادو مو می خوام این قبول نیست.😌😌اون سو:تو بیا بعدا درموردش صحبت می کنیم رفتیم خونه اون سو ...لباس رو گرفتم و پوشیدم یه لباس دامن دار قرمز بدون استین خیییییلی قشنگ بود یه شلوار تنگ مشکی هم پوشیدم با یه ارایش زیبا 🤩🤩ماه شده بودم 🤩اون سو هم که
کلا زرد پوشیده بود اخه رنگ مورد علاقش زرده 🟡🟡رفتیم سوار ماشین شدیم یه ربع بعد رسیدیم رفتیم تو و ستاره ها شروع کردن به خوندن خیلی کیف داد بهم خیلی خوش گذشت 🥳🥳خلاصه بعد دیدن کنسرت رفتیم بیرون اونسو:باران موافقی بریم ساحل من: ساحل؟؟اونسو:اره خوش می گذره به جون جه (دوست پسرش)هم میگم بیاد من:باشه بریم من که کاری ندارم 💁♀️بعدش با ماشین اونسو رفتیم دم در خونه جون جه و سوارش کردیم یه می خواست جلو سوار شه پیش اونسو ولی من پوروتر بودم و نذاشتم جلو بشینه 😁بعدش رفتیم ساحل اونسو با جون جه رفتن شنا کلی ادم اونجا بود بعضی عاشقا که واسه هم دل وقلوه میریختن و همدیگه رو 💋(بوسه)می کردن حالم داشت بهم می خورد🤢🤢رفتم اون طرف ساحل که خلوت تر بود تقریبا کسی نبود رفتم تا کمی قدم بزنم
حال و هوای خیلی زیبایی بود😊همنطور که داشتم قدم میزدم از دور یه پسر رو دیدم که داشت میدوید یه جاکت سیاه و ماسک سیاه و یه کلاه که کلاه اصلن نمیشد صورتشو دید؛؛ به پشت سرش نگه کردم و دیدم صد تا دختر دنبالشن🤣🤣داشت نزدیک میشد ...به صورت نگاه کرد منم زدم کنار تا رد شه که دستم رو گرفت یه رور چرخیدم همنطور داشت میدوید منم پشت سرش درحالی که دستم رو گرفته بود🤒من :اهااااااااااایییییی ولم کن تو چته...... اصن به حرفم گوش نمی داد منم زورشو نداشتم اون یه پسر بود.. سوار ماشینم کرد و خودش سوار شد هنوز گیج بودم تا خواستم درو باز کنم ماشینو روشن کرد و راه افتاد 😏هنوز گیج بودم من:اهایی تو کی هستی ماشینو نگه دار زود باش😡زد کنار و بهم نگاه کرد 😶😶یهو ترس ورم داشت یعنی ممکن بود اون پسره باشه 🥶🥶صورتشو اورد جلو جلو و جلوتر نگاهم می کرد 😶😶یه حس عجیبی داشتم همه چی اروم بود و تو ماشین یه اهنگ عاشقانه پلی شده بود اروم اروم دستم رو بردم طرف صورتش ماسکش بین دوتا انگشتم بود ماسک رو ارو اوردم پایین و........
خب دیگه ادامش بعدا😁😁😁😁
چالش داریم 👈👈
چالش:به تک تک اعضای بی تی اس از یک تا صد چند میدین نام ببرین و بنویسین که چند میدین😁😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام
من تازه وارد تستچی شدم و تا پارت 3 این داستان جذابت رو خوندم اگر میشه پارت های بعدیش رو هم درست کنی عزیزم
مرسی بابت این داستان جذابت💎❤️