تقدیم نگاهای گرمتون☺
خاله:سلام عشق خاله خوش اومدی من:خاله میشه بیای درباره یه چیز مهم حرف بزنیم؟ خاله:بگو میشنوم من:اینجا بگم؟ خاله:آره خاله جون بگو من:باشه ...میخواستم بگم اجازه میدی خاستگار بیاد؟ تا اینو گفتم خالم سری برگشت طرفم خاله:بیا بشین ببینم چی میگی بعدم رفتیم نشستیم روی میز من:خاله نگاه کن آرش بود آرش رستگاری دوست آرمان خاله:به تو نظر کرده؟ مزاحمت شده؟اهل این حرفا نبود که من:خاله جون نگاه کن اون از کیمیا خوشش اومده کیمیا هم از اون خوشش میاد خیلیم موئدبانه از کیمیا درخاست کرد و پرسید میشه بیام خاستگاری بعدم کیمیا روش نمیشد به شما بگه من گفتم خاله:یعنی این دوتا از هم خوششون میاد؟ من:بله خاله:فداش بشم نگاه کن اینم بزرگ شده میخواد شوهر کنه منو تنها بزاره من:خاله من تا آخر عمرم پیشتم ناراحت نباش خاله:حالا کی میاد؟
من:اومدیم اجازه شما رو آرمانو بگیریم بعد بهش بگیم دیگه خاله:والا من از خدامه آرش پسر خیلی خوبیه دستش تو جیب خودشه خیلیم با ادب محترمه قیافه هم که داره من:بله حالا بریم واسه غول مرحله آخر ببینیم ارمان چی میگه خاله:وا به بچم چرا میگی غول 😂 من:والا اون چیزایی که کیمیا تعریف کرد به غول میمونه دیگه خاله:😂موفق باشی من:ممنون کمک میخوای؟ خاله:نه عزیزم بزار این عروس خانوم یکم کار کنه رفت خونه بخت یه چی بلد باشه من:باشه😂 ساعت 10 اینا بود که آرمانم اومد و غذا و خوردیم آرمان سرش تو گوشی بود کیمیا هم خودشو زده بود به کوچه علی چپ خاله هم با اشاره میگفت شروع کن من هواتو دارم منم دلو زدم به دریا من:خب آرمان میخواستم ازتون اجازه بگیرم ببینم رضایت میدین خاستگار بیاد اخه مرد این خونه شمایید 😒(ایش)
سری گردنشو بلند کرد که فک کنم رگ به رگ شد آرمان:چی بیاد؟ من:خاستگار بعدم گوشیو خاموش کردو خم شد طرف جلو و گفت آرمان:اونوقت برای کی؟ من:برای کیمیا آرمان:کیه؟ من:آرش رستگاری با این حرفم چشماش 4تا شد چشماش داشت از حدقه در میومد ارمان:آرش!!!؟؟ من:بله آرمان:میدونی چی میگی میترا؟ من:بله میدونم چی میگم چیه مگه آرمان:میترا،آرش22 سالشه کیمیا 18 سالشه من:خاب چیه مگه ارمان عشق سن نمیشناسه آرمان:اون جور عشقا یه بار مصرفن من:یعنی میخوای بگی رضایت نمیدی؟ آرمان:نه خیر بعدشم اون هنوز بچس 18سالشه بعدم بلند شد و سری رفت توی اتاقش من:حالتو جا میارم وایسا چنان راضیت کنم پرات بریزه به من میگن میترا صفایی نه برگ چغندر کیمیا:راضی بشو نیست😢 من:آبغوره نگیر تو هنوز منو نشناختی خاله:اینشالله همه چی درست پیش بره من:من میرم تو اتاقم شب بخیر کیمیا:شب بخیر خاله:شبخیر عزیزم
بعدم بلند شدمو رفتم تو اتاقم و توی بالکن نشستم وپتو و دور خودم پیچیدم و رفتم تو فکر این چه کار احمقانه ایه آخه یعنی چی چرا باید به خاطر سن دو نفر به هم نرسن اما عشق آخرش کار خودشو میکنه من مطمعنم حالا هر کی میخواد پافشاری کنه ...وایی فکر کن من خاله میشم😂اون گوریلم دایی میشد اما چه فایده اون فقط به سن اهمیت میده اه 😬 داشتم با خودم کلنجار میرفتم که دیدم در بالکن باز شد و آرش اومد کنارم نشست😐پشام ریخت فکر کردم دزده چه بی سرو صدا اومد من نفهمیدم من:چرا این جن اومدی ترسیدم آرمان:ببخشید اخماش به شدت توهم بود من:توم خوابت نبرد
آرمان:نه خیلی ذهنم در گیره از همه جا داره بهم فشار میاد من:واسه چی آرمان:هوفففف هیچی من:بلاخره که باید بره سر خونه زندگیش آرمان:میدونم ...اما... من:اما چی آرمان:نمیتونم با اختلاف سنیشون کنار بیام من:ببین اگه بین زوج ها یکی بلند بود یکی کوتاه ؛یکی چاق بود یکی لاغر؛یکی پولدار بود یکی نیازمند؛یکی سنش بیشتر از اون یکی بود فرقی نمیکنه مهم عشقه که اونا رو محکم به هم دیگه گره میزنه واگر اون عشق واقعی باشه به آدمایی که حرف های تورو میزنن اهمیتی نمیده و کار خودشو میکنه آرمان:اگه بعد چند سال پشیمون شن و یا به همدیگه خیانت کن چی ...من همین یه دونه خواهرو دارم دوست ندارم اذیت بشه(بچم غیرتیه رو خانواده😂) من:میدونم این حست قابل درکه که براش نگرانی خودت فکر کن ببین آرش چه جور آدمیه بلاخره چند سال باهم دوستین
آرمان:من که تاحالا بدی ازش ندیدم من:پس چرا مخالفت میکنی؟ آرمان:باید فکر کنم همه احتمالاتو باید در نظر گرفت من:به نظر من از خودشم حرف بکشی بهتره آرمان:آره فکر خوبیه...(خمیازه)...فردا کلی کار دارم من:آره فردا جلسه داری باید با آرش حرف بزنی بعدم با کیمیا حرف بزن بعدم به نظرم یه جلسه سه نفره هم بزارین خیلی خوب میشه ها منتظر جواب بودم اما جوابی نداد بی خیال یه نفس عمیقی کشیدمو توخودم مچاله ترشدم ،به منظره روبه رو خیره شدم به ماشینای درحال حرکت به آدمایی که توپارک بودن و بعضی از کارتن خوابا که توی پارک صندلی مچاله شده بودنوخواب بودن تو همین حس و فکر کردم به آینده کیمیا که آیا خوشبخت میشه؟آیا دوستداشتن اونا عمیقا بود؟ در عالم فکر یهو یه جسمی روی شونم نشست سری سرمو برگردوندم که با سر آرمان روبه رو شدم غرق خواب بود اینگار سالهاس خوابیده خیلی معصومانه چشماشو بسته بود موهاش توی صورتم پخش شده بود و بوی خوبی میداد با دیدنش قلبم 2برابر قبل میزد دوباره رومو برگردوندم طرف محیط بیرون خوابش خیلی عمیق بود فکر نکنم حالا حالاها بیدار شه دلمم نمیاد بیدارش کنم پس چه گلی سرم کنم:/سرمو تکیه دادم به دیوار(بچه ها نگاه کنین اون بالکن یه سکوی برای نستن داره اون دوتا هم روش کنار هم نشسته بودن) و چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم
💮از زبان آرمان💮 با گردن درد بیدار شدم توی بالکن خوابم برد 😑خواستم بلند شم اما میترا سرشو گذاشته بود روی سرم سرشو بادستم گرفتمو بلند شدم کش و غوصی به خودم دادم همه جام خشک شده بود ساعت 5صبحه هواسرده بلند شدمو میترا رو بغل کردمو گذاشتمش توی تخت خوابشو پتورو روش کشیدمو رفتم تواتاق خودم 👑چند ساعت👑 با صدای گوشیم بلند شدم ساعت نزدیکایر8بود حاضر شدمو رفتم پایین برای صبحانه فقط مامانم بود من:سلام چرا تنهایی مامان:والا کیمیا گفت من میخوام تا12 بخوابم میترا هم حتما گوشیش زنگ نخورده من:میخواستم اگه میخواد برسونمش مامان:اره خوب کاری میکنی بچم الکی پول تاکسی نده وایسا صداش کنم برین من:نمیخواد شما غذاتو بخور من خودم صداش میکنم مامان:باشه بعدم رفتم بالا سرش این یه نوزاد خوابیده بود من:میترا....میترا....میترا بیدار شو.. میترا:پنج دیقه😴 من:بیدار شو من کار دارم بریم شرکت میترا:عه توبرو به من چی کار داری😴 من:بیدار نمیشی نه؟
میترا:.......... من:هوف😑 چنگی به موهام کشیدم میدونم باهات چی کار کنم وایسا رفتم توی حمام و وانو پر آب سرد کردم بعدم برگشتمو میترا رو بغل کردم رفتم تو حمام و ولش کردم که شلپی افتاد تو وان و 8متر پرید هوا میترا:دیوونه(نفس نفس) من:15دیقه دیگه تو ماشین باش بعدم خیلی ریلکس رفتم تو ماشین نشستم و بعد چند دیقه باموهای نم دار اومد😏و راه افتادم میترا:چرا اونجوری بیدارم کردی نمیگی سکته میکنم من:چی کار میکردم خا میترا:مثل آدم صدام میکردی پامیشدم من:صدات کردم بیدار نشدی میترا:دیگه اونقدرم سنگین خواب نیستم که من:سنگین خواب نیستی که؟😐 میترا:خب ..نه زیاد زیاد من:اهان😐 میترا:اصلا اینا رو ولش کن فکراتو کردی من:..چرا نظر منو میپرسی مگه من میخوام شوهر کنم میترا:...شوخی نکن بگو دیگه من:من مشکلی ندارم میترا:پس مبارکه ...باید باهاشون حرف بزنیو خودت بهشون نظرتو بگی من:حتی یک صدم ثانیه هم وقت ندارم میترا:واچرا
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هی این ارمان چرا اینقدر شبی داداش منه😐😂😂😂😂
عاالییی خواهرکمم