یک داستان برای میدزی های کیوت
(داستان از زبان تو یا بهتر بگم یک میدزیه)به سمت در خونه رفتم بیرون داشت برف میومد.آخه یکی نیست بگه آنا جان الان چه وقت رستوران رفتنه.خودم رو حسابی پوشونده بودم که سرما نخورم به رستوران که رسیدم آنا تو منتظرم بود
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (6)