
ببخشید دیر شد الانم بایه گوشی دیگه اومدم بریم سراغ ادامه کارررر
2 هفته بعد ساعت 8:30 شب بود و من مثله این چند وقته منتظر کت نوار بودم داشتم به سه روز پیش فکر میکردم بعد از خنثی کردن شرارت دیدم که آدرین روی برج ایفل و تنهاست ازش پرسیدم اینجا چیکار مینی گفت چیزی نشده فقط از دست یه شرور فرار میکردم بعد پشتش رو کرد به من میخاست بره بعد از چند قدم دایساد یهو برگشت و بدو بدو اومد سمتم جلوم وایساد و گفت من واقن به خودم افتخار میکنم که طرفدار تو عم داشتم غش میکردم وایی آدرین طرفدار من بود لبخندی زد و یه قدم جلو اومد گونم رو بوسید غرق در خاطراتم بودم که یهو کت نوار پیداش شد و گفت به چی فکر میکنی مرینت بانو گفتم به این که یه چیزی رو ازت بخام گفت چی گفتم هویتت رو بگو گفت این یکی از راز های ابر قهرمان هاست..
گفتم من میدونم تو کیو دوست داری اومد نزدیکم و گغت میدونی؟ (بالحن که انگار مسخرم میکرد) گفتم آره ولی تو هویت من نمیدونی گفت معلومه که میدونم تو مرینتی یهو سرشو بالا آورد و گفت چی گفتی هویت... تو گفتم خال ها روشن چند دقیقه متعجب بهم نگاه کرد و گفتم کت چیزی شده؟ گفت پنجه ها داخل.....
باورم نمیشد اون آدرین بود یهو تمام خاطراتی که پاک شده بودند یادم اومد آدرین گفت توهم همه چیز یادت ادمد گفتم آره بعد آدرین دستم رو گرفت و گفت تو همیشه عشق من بودی و هستی دوست دارم بانو مرینت خندیدم و گفتم منم دوستت دارم مستر آدرین بعد هم دیگه رو درآغوش کشیدیم.....
چند روز بعد باز هم ساعت 8:30 شده و من منتظر آدرینم ولی امروز داشت دیر میکرد یکم گذشت ولی پیداش نشد 2 ساعت گذشت و من خیلی نگران بودم تیکی هم سعی میکرد آرومم کنه ولی اثری نداشت تا ساعت 4 صبح منتظر بودم 200 تا مسیج دادم 123بار زنگش زدم تا این که گوشیم زنگ خورد
دیدم آدرین سریع جواب دادم بدون هیچ جوابی به سوالات مکرر من گفت مرینت میتونی بیای خونه ما گفتم الان؟ نه الان نمیتونم ولی بعد از مدرسه میام احساس کردم یه نفر یه چیزی به آدرین گفت اونم یواش گفت راضیش میکنم بعد دوباره آدرین باصدای بلند تر ولی پر بغضی جوری که انگار حرف خودشو تکذیب میکرد گفت مرینتم خواهش میکنم قلبم تالاپ تولوپ میکرد گفتم 10 دیقه دیگه اونجام...
رفتم سمت خونه آدرین اینا در زدم بدون هیچ سوال جوابی در باز شد تعجب کردم یه راست رفتم سراغ اتاق آدرین دیدم پنجره اتاق بازه و آدرین هم از سقف آویزونه یه سمت صورتش یه زخم عمیق داشت و لباساش پاره پوره بود و دستاشم سوخته بود میخاستم برم سمتش که یهو مایورکا و هاکماث جلوم ظاهر شدند....
ارباب شرارت گفت پس لیدی باگ معروف یه دختر دستپا چلفتیه گفتم چی داری میگی گفت منکرش نشو من همه چیزو میدونم بهتره معجزه گرت رو به من بدی وگرنه یه بشکن زد و آدرین بایه سیم بوکسل رفت سمت حیات و یه استخر زیر حیات باز شد هاکماث گفت به نظر لیدی باگ کسی که دست و پاش بسته شده و بیهوشه وقتی داخل استخر بیوفته میتونه زنده بمونه؟؟؟؟؟؟
دادزدم نهههههه اینکارو نکن به گریه کردن افتادم گفتم تو معجزه گر منو میخای من بهت میدم قول میدم فقط از کجا معلوم توهم نباشه هاک ماث عصاشو پرت کرد سمت آدرین منم به جای اون دردم گرفت اشکام بیشتر شدند
گفتم تو معجزه گرم رو میخای منم بهت میدم...... از زبان آدرین ساعت 8:30بود میخاستم برم سراغ مرینت گفتم پنجه ها بیرون میخاستم برم بیرون که یهو پنجره ها بسته شدند و من پدرم رو توی چار چوب در دیدم گفتم آقای اگراست من میخاستم گفت ساکت شو إدرین من همه چیزو فهمیدم و جلوی چشمای من......
حتمن حتمن حتمن نظر بدید تا پارت جدید بزارم و حدساتون رو توی نظراتتون بگید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
جون مادرت پارت بعد رو بزار .
فکر کنم جلو چشم آدرين تبديل به حاک ماث شده.
من فکر نميکنم گابريل اين بلا رو سر پسرش آورده باشه، حتما اون آدرين زخمی که اونجا بوده يه سنتی مانستر بوده که مايورا اون رو ساخته.
خوشمان آمد ادامه بده
خوب بود یه سر به تست های من بزن
عالی مرسی???