
سلام اینم از پارت ۳ حمایت پلیز♡
رسیدیم محل کار کوک نمیدونم چرا امروز انقدر زود کارش تموم شد شایدم بخاطر من کارشو زود تموم کرد برگشتیم خوابگاه کمپانی کوک:بیا تو اتاقم منم بدون هیچ حرفی رفتم من:بله کارم داری؟ کوک:بیا اینجا من میدونم که بخاطر من ب تایم شام نمیرسی نظرت چیه که باهم شامو بخوریم؟ من:اخه.... کوک:قبول کن خواهش میکنم«لوس» من:باشه قبوله زنک زد دوتا پیتزای بزرگ اوردن کوک شروع کرد ب خوردن اما من میل خوردن نداشتم کوک:چرا نمیخوری؟نکنه پیتزا دوست نداری من:نه الان میخورم منم شروع کردم ب خوردن تقریبا نصفشو خوردم که داشتم میترکیدم با اینکه دو سه شبه شام نخوردم ولی میل نداشتم کوک:اگه خوابت میاد برو رو تخت من بخواب من:من رو تخت نمیخوابم خودت بخواب کوک:چرا؟خجالت میکشی؟ من:نه تختو دوست ندارم زمین راحت ترم کوک:هرجور راحتی من:تازه من نباید بخوابم کوک:بازم هرجور راحتی کوک رفت تو تخت خوابش منم داخل جلوی در اتاقش موندم کوک:این هیه تو اونجا مثل بت وایستادی من خوابم نمیبره،میشه بیایی برام لالایی بخونی؟ من:بلللله؟ کوک:چیز عجیبی نگفتم که فقط بچه ها که نیاز ب لالایی ندارن بزرگام هستن من:باشه رفتم رو تخت کنارش نشستم سرشو گذاشت رو پام منم شروع کردم ب نوازش کردن سرش و خوندن اهنگ یوفوریای خودش طولی نکشید خوابید من:خرگوش کیوت سرشو اروم گذاشتم رو بالش بلند شدم برم ک
محکم کتمو گرفت و با ناله های غیر طبیعی گفت نونا نرو من:کوک داری خواب میبینی کوک:خواهر تنهام نزار به ناچار دوباره نشستم رو تخت اونم بدون مکث سرشو گذاشت رو پام دوباره شروع کردم ب نوازشش اروم شد و خوابید تا صبح بیدار بودمو ب صورت جذابش نگاه میکردم من کوکو ی وسیله میدیم که برادرمو پیدا کنم اما اون واقعا منو جای خواهرش میدید و منو دوست داشت ساعت هفت صبح شد چشماشو باز کرد چرخید و صورت منو دید سریع سرشو برداشت گفت من چرا رو پای تو خوابیدم نکنه از دیشب رو پات خوابیدم من:از دیشب خوابیدی و نمیدونم چرا خواستی رو پام بخوابی کوک:دیشب خواهرمو دیدم من:واقعا کوک:اوهوم من:کاش منم میتونستم برادرمو ببینم کوک:نونا از گفتن کلمه نونا دوست داشتم بپرم بغلش کوک:کجایی؟ من:بله ببخشید کوک:امروز ی قرار شخصی دارم میشه باهام نیایی من:نه کوک:این ی دستوره من:نمیشه کوک:میشه من:من برادرمو تنها نمیزارم انگار با شنیدن کلمه برادر از زبون من قند تو دلش آب شد کوک:هرکاری میخوای بکن بعد با مکثی گفت نونا رفتم بیرون نا اماده بشه شانس اوردم زود رفتم بیرون چون بعد از رفتن من مربیم اومد تو سالن گشتی بزنه تا ب من رسید وایستاد مربی:تنبیه خوب بوده که الان سر پستت حاضری همون موقع کوکم اومد بیرون میترسیدم دعوا کنه اما در کمال ارامش مربیو خورد کرد
کوک:شنیدم که بادیگارد منو تنبیه کردین،درسته؟ مربی:بله درسته کوک:کسی به شما نگفته که خانم کیم بادیگارد من هستن اگه نیاز ب تنبیه باشه خودم هستم مربی:اما اون تحت اموزش ماست اگه نیاز به تنبیه باشه خودمون... کوک:من فقط خواستم که هشدار بدم که اگه یبار دیگه فقط یک باره دیگه دستت ب بادیگارد من بخوره قسم میخورم ی لحظم زندت نذارم بدون اجازه حرف زدن ب مربی دستمو دنبالش کشید من:چرا خودتو درگیر کردی؟ کوک:چون تو خواهرمی کسیم حق نداره بهت بی احترامی کنه من:ممنون به ی کافه خارج از شهر رفتیم من:کوک اینجا قرار داری؟ کوک:اره من:یکم خطرناک نیست کوک:کجاش خطرناکه؟ من:همه جاش تازه بیرون از شهره کوک:نترس بیا من:کوووک وایسا میگم خطر داره اصلا با کی قرار داری؟ کوک:نمیتونم بگم من:منکه بالاخره میام تو میفهمم خودت بگو کیه کوک:نمیدونم من:نمیدونی بعد میخواستی تنها بیایی کوک:اگه نمیایی برم من:چیکارت داره کوک:درباره خواهرم میدونه من:توتم باور کردی کوک:چه دلیلی داره باور نکنم؟ من:خیلی کوک:یکیشو بگو من: ی دلیلش میتونه اخاذی باشه ی دلیلش میتونه دشمنی باشه ی دلیلیش میتونه خدشه وارد کردن ب شهرتت باشه کوک:بسه انقد یأس و نا امیدی بسه بیا تو
مجبور شدم دنبالش برم تو اگه کوک بتونه خواهرشو پیدا کنه پس منم میتونم برادرمو پیدا کنم البته اگه کارش خوب باشه تو حین رفتن به سالنی که منتظر کوک بودن بودیم که ازش پرسیدم من:کوک کوک:هوم من:مرده یا زن؟ کوک:مرد من:از کجا باهاش اشنا شدی؟ کوک:چرا انقد سوال میپرسی بیا با این حرفش رسما گفت لال بشم منم هیچی نگفتم و به راهمون ادامه دادیم رسیدیم ب سالن هیچ کس نبود با اینکه خاج از شهر بود اما جای شیکی بود کوک جدی شدو رفت پشت میز نشست مرده:گفتم کسیو نیار این دخترع کیه؟ کوک:اولا ک این نه ایشون دوما ایشون بادیگاردمه مشکلیه از حرف زدنش خوشم اومد این حرفش باعث شد محکم تر پشتش وایستم مرده:اوووع زبون درازی برای من سرانجام خوبی نداره من:شما هیچ حقی ب تهدید ایشون ندارید مرده:شما الان تنهایید میتونم جوری بکشمتون که کسی متوجه نشه من:فک کردید ی بادیگارد بدون فکر ایدولشو میاره بیرون مرده:منظور؟ من:اگه تا ساعت شیش منو جنای جئون ب کمپانی برنگردیم پای پلیس به این قضیه باز میشه و... مرده:تهدید کردنم بلدی من بخاطر خودم نمیترسیدم ولی بخاطر کوک چرا چون تنها بودیم میترسیدم اتفاقی براش بیوفته
مرده:هی پسر برای اقای جئون چای بیار پسره بی درنگ براش چای اورد یکم شک کردم کوک و مرده شروع ب حرف زدن کردن کوک فنجون چاییو برداشت تا خواست بخوره از دستش گرفتمو خودم خوردم که اگه سمی چیزی توش باشه کوک چیزیش نشه کوک و مرده با تعجب ب من نگاه میکردن کوک:این هیه برو بیرون من:نمیتونم اقای جئون کوک:گفتم برو من:منم گفتم نمیتونم مرده:من تو حضور ایشون حرفمو نمیزنم کوک:این هیه برو من:نمیرم کوک:فک کنم بهتره تو ی قراردیگه حرفامونو بزنیم بعدم بلند شد منم دنبالش رفتم من:فکرشم نکن بزارم یبار دیگه بیایی اونم بدون من کوک:فک کردی کی هستی که برام تصمیم میگیری من:من کسی نیستم ولی بادیگاردتونم کوک:بسه خانم کیم اگه فکر کردی که بهت گفتم خواهر واقعا خواهرمی بهتره تو کار من دخالت نکنی من:اقای جئون من نه خواهر شمام نه شما برادر منید من فقط... نمیتونستم درست ببینم چشمام تار میدید چرا اینجوری شدم منکه حالم خوب بود کم کم تعادلمم بهم خورد کوک:این هیه«نگران» این هیه من منظوری نداشتم چت شد بعد که کلا همه چی تار شد دیگه چیزی نفهمیدم از زبان کوک: من رو خواهرم حساس بودم این هیم همش مانع رسیدن من ب خواهرم میشد باهاش بحث کردم تو حین بحث یکم عجیب شد همش تلو تلو میخورد که یدفعه از هوش رفت نباید باهاش اونجوری حرف میزدم ترسیدم نکنه چیزیش شده باشه بردمش تو ماشین و به راننده گفتم سریع به سمت بیمارستان بره اونم بدوه وقفه پاشو رو گاز گذاشت من:این هیه چشماتو باز کن این هیه یدفعه تو بغلم شروع کرد ب خون بالااوردن من:سریعتر برووو«با داد» ای..این...هیه چت شد پاشو چشماتو باز کن جلوی بیمارستان زد رو ترمز سریع پریدم پایین و دوییدم تو بیمارستان من:دکتر هر لحظه شدت خون بالا اوردنش بیشتر میشد دکترا اومدن تو همون حالی که این هیه تو بغلم بود یکی از دکترا گفت سم این ی سم خطرناکه سریع باید شست و شوی معده انجام بدیم من:سم؟......
حمایت پلیز♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اوه اوه اوه ادااااامه و ذوق مرگیییی
فقط خدا کنه برادر و خواهر نبااااشن زارتش در میاااد😐♥️📿
عالی 😍😍
مطمعنم خودت درک نمیکنی اما کسایی که برات کامنت گذاشتن درک میکنن این حرفمو : درمورد داستانت هر چی بگم بازم کمه •ᴗ•
خودم رفتم خوندم خوشم اومد🤣😅🤪برم بنویسم بازم
عالیییی منتظر پارت بعد هستمم 😍😘😗
پارت بعدیو سریع تر بزار پلیز •-•
عالی بود اجی خوشگلم
قشنگ بود😻✨
ادامع پلیزز😻👐♥
عالییییییییییییییییییییییییییی بود👌👌
لطفا پارت بعد رو هم زودتر بذار💖
عالی بید•ᴗ•
منتظر پارت بعد هستم:)
موضوعش جالبه:)