بن تن(مرگ و زندگی)1️⃣

اینجا یه داستان هیجان انگیز درباره ی بن تن داریم، بزن بریم》》?

بن تن:بازم بین سیل هوادارام گیر کردم و به کوین و گوئن زنگ زدم تا بیان دنبالم،بعد بانوجود اسیدیم تبدیل شدم واز پیش هوادارام فرار کردم.

وقتی سوار ماشین شدیم آزموس به من زنگ زد و من جواب دادم گفت: که وقتی که سریع بریم پیششوماهم خودمون رو به اون رسورسوندیم؛وقتی که وارد شدیم پرفسور پاردوکس هم اونجابود وداشت با آزموس حرف می زد.

تا اونا مارو دیدن صحبت شون تموم شد و پرفسور پاردوکس مارو برد یه جایی؛اونجا پر از موجوداتی بود که پر از ستاره بود و هیچ حرکتی هم نمیکردندکه یکدفعه پرفسور گفت:اینا موجودXهستند هرکی حتی یکی از اونارو هم داشته باشبه قدرت بی نهایت میرسه.

یکی از اونا مثل بقیه نبود انگار اون مادر همشون بود کهتو دستش هم یه چیز نورانی بود؛ ناگهان گفت اون بزرگه مادرشون واون نورانی نوزادXهست و از برخور دو تا صورت فلکی باهم به وجود میاد.

پرفسور پارادکس گفت:سفر ما دیگه تموم شده و برگشتیم پیش آزموس.

وقتی از فضا پیما پیاده شدیم آزموس گفت زمین بهتون نیاز داره و از اونجا رفتیم به زمین.

وقتی به زمین رفتیم و شوالیه های سیاه رو فراری دادم پدر بزرگ به من زنگ زد و من با عجله پیش پدربزرگ و پدربزرگ به من و گوئن کوین گفت.

خب پارت اول تست تموم شد ؛منتظر پارت دوم باید بمونی.

خدا حافظ??

............