سلام به همگی اینم قسمت هشتم اسم این قسمت عشق هست، کشف هویت نداره و از قسمت بعدی داستان عاشقانه میشه. حتما از اول بخونید، تا متوجه داستان بشید. توی قسمت قبل مرینت، آدرین، گلوریا و شارون به سمت نیویورک رفتن.
وقتی گلوریا، آدرین، مرینت و شارون به نیویورک رسیدن و گلوریا از شارون خواست یک اتاق بزرگ با چهار تا اتاق خواب بگیره، خب شارون هم همین کار رو کرد، اما بعد از دو ساعت گلوریا از همه خواست تا اتاق نشیمن بیان و وقتی همه جمع شدن گفت: نمایش مد اینجا در نیویورکه و دقیقا سه ماه دیگهست، مرینت تو باید اینجا بمونی و طرح های جدیدت رو بکشی، من و آدرین هم باید به توکیو بریم./ آدرین: چرا؟/ گلوریا: بعدا توضیح میدم..... اما سه ساعت باید بریم فرودگاه..... آ داشتم فراموش میکردم، شارون توصیه هامو که فراموش نکردی؟/ شارون: نه، خیالتون راحت باشه./ گلوریا: نیازی نیست رسمی صحبت کنی، من بهت نمیگم چطوری جوون موندم./ شارون: بالاخره یک روز محبور میشی بگی./................... وقتی گلوریا و آدرین به فرودگاه برسن گلوری یک پیام برای شارون ارسال میکنه و ......
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
سلام میخوام داستان رو از اول بخونم میشه بگید اسم قسمت های قبل چیه؟ ☺️
اولین قسمت به فارسی بود
میراکلس: دیداری دوباره
❤❤❤❤❤
داستان رو دیشب وارد سایت کردم کمی بعد منتشر میشه.
چرا بعدی رو نذاشتی؟??
متاسفانه هنوز منتشر نشده
داستان قشنگی مینویسی،منتظر ادامهم :)
ممنونم
سلام قشنگ بود ولی چطوری تست نگذاری من تست گذاشتم خیلی وقته ولی تو وضعیت نوشته بررسی????
منتظرم لطفا جواب بده
چه مدته گذاشتی؟
خیلی خوبه من دوست دارم تو قسمت بعد که مرینت و ادرین هم دیگه رو میبینن و مرینت میفهمه ادرین کت نواره یک لحظه بیهوش بشه و ادرین هم بره بگیرتش و باهم صحبت کنن و از این جور کار های عاشقانه
به نظر من این طوری خیلی بد میشه چون تو همه تست های میراکلسی که من خوندم همین اتفاق می افته
مطمئناً قسمت بدی شما و بقیه دوستان رو غافلگیر میکنه
خیلی قشنگ بود.زود تر بعدی رو بزار.فقط یه چیزی....
میگم اون قسمت آخر داستان مرینت چیو میدونسته؟
اینکه آدرین کت نواره؟
من اونجا رو نفهمیدم یکم توضیح میدی؟
آخه خیلی خلاصه ای مینویسی.
لطفا یکم بیشتر بنویس هر قسمت رو.ممنون.
اینکه گلوریا خیلی وقته که متولد شده
چشم از این به بعد بیشتر مینویسم، در واقع الان رسیدیم به اوج داستان و از اینجا به بعد ناخودآگاه داستان بلند میشه، و درباره قسمت آخر، مرینت خودش درباره گلوری یه چیزایی فهمیده