((مثل همیشه از زبان ن.ت))
بعد جلسه بچه ها رفتن خوابگاه من هم ا.ت رو رسوندم خونش و گفتم که دوساعت دیگه میام دونبالش رفتم خونه اول لباسام رو در آوردم و رفتم حموم نیم ساعت طول کشید فقط یک ساعت و نیم وقت داشتم واسه جم کردن وسایلم همه ی وسایلم رو نمی بردم فقط لباسام و وسایل ضروری یه چمدون برداشتم لباسام رو داخلش جا دادم مسواک و حوله و اینجور چیزا رو هم گذاشتم داخل چمدون و اون رو بستم چمدون رو برداشتم و راه افتادم هنوز پام به در اتاق نسیده بود که یه چیزی یادم اومد همون صندوقچه ای که مامان نرگس بهم داده بود((مامان نرگس مامان بزرگته)) ((فلش بک به کودکی ن.ت))
مامان نرگس[دخترم ن.ت میخوام به تو یه چیزی بدم از اون خوب مواضبت کن و همیشه کنار خودت نگهش دار]ن.ت[چشم مامانی نرگس]
((پایان فلش بک))
مامان نرگس بهم یه صندوقچه داده بود که مال مامان بزرگش بوده اون صندوقچه رو خیلی دوست داشتم همیشه میزاشتمش زیر تختم برگشتم سمت تخت خم شدم و صندوقچه رو برااشتم((چمدون ن.ت))
بچه ها پارت بعد یکم دیر میاد
من احساس میکنم این ا/ت و ن/ت ی رابطه فامیلی باهم دارن😂😂😂
😁😁😁😁