دوستان من اومدم با قسمت دهم طبق عکس اون پسری که موهاش سفیده اریاست اون دختری هم که موهاش سفیده ساراست اون یکی پسره هم هانسه . بخاطر طرز تفکر بهتر شما شخصیت های اونا رو انیمه ای کردم ولی شما هرجور دوست دارید اونا رو تصور کنید
سارا اشک هایش را پاک کرد. به پلکان نگاه کرد رینو و مردرداپوش از اتاق بیرون امدند رینو از پلکان پایین امد و مردرداپوش به طرف اتاق دیگری رفت .رینو با لبخند به طرف سارا امد و کنارش نشست و به سارا گفت : سلام باب » ..
دلقک به او گفت : سلام .» ... رینو به چشمان سارا خیره شد : چرا گریه میکنی ؟» ... سارا لبخندی زدوگفت : گریه نمیکردم ».. رینو گفت : باشه باور کردم . !!! خب من باید برم مثل اینکه یه نفر دیگه به سیرک وارد شده ، تو هم تا من نیومدم دردسر درست نکن » ..سارا چیزی نگفت و رینو به طرفی رفت .
سارا کمی در سیرک قدم زد تا اینکه مردرداپوش را در راهروی تاریکی دید ، در گوشه ای مخفی شد و ارام به دنبال مردرداپوش رفت بسیار عجیب بود که در میان رهروی تاریکی میرفت ویکدفعه خودرا در میان غاری یافت ..
مردرداپوش به نقاشی های روی دیوار نگاه کرد و دستش را روی دیوار ها کشید . زیرلب چیزی گفت و بعد مشتش را محکم به دیوار غار کوبید :« لعنتی ! هنوزم نیست » .. و بعد به راهروی دیگری وارد شد ودر تاریکی ناپدید گشت . سارا به نقاشی های روی دیوار نگاه کرد چیزی از انها نمیفهمید تا اینکه
نقاشی خودش را روی دیواردید : صبر کن ببینم این منم پس یعنی من این جوری مردم . اینم بابه و اینم اون تردستست و..... چرا رینو اینجا نیست البته تو دنیای واقعی که یه اسکلت نبود پس باید یه پیرمرد باشه همه جارا نگاه کرد
نه هیچ پیرمردی اینجا نیست ...»... همان لحظه صدایی شنید ( سسسسس )، به اطرافش نگاه کرد پر از مارهای سمی بودند که چشم نداشتند سارا جیغ کشید .. فردی از. پشت دهانش را گرفت و ارام در گوشش زمزمه کرد : صدات در نیاد اونا جایی رو نمیبینن فقط با صداته که پیدات میکنن .
پس از چند دقیقه مارها ارام به سوراخ هایشان رفتند . فرد دستش را از روی دهان سارا برداشت و اورا به دیوار کوبید : اینجا چیکار میکنی ؟»
رینو هرچه گشت . سارا را پیدا نمی کرد . صدایی امد : « منو تو یه قولو قراری باهم داشتیم » ... رینو به پشت سرش نگاه کرد . مرد رداپوش و سارا .. رینو سرش را پایین انداخت :« بهت گفتم . دردسر درست نکن » . سارا سعی کرد توضیح دهد اما رینو حرفش را قطع کرد :« درسته باید به قولم عمل کنم »... مرد رداپوش بلند خندید : همونطور که منو تو باهم قرار گذاشته بودیم من به این دختر کاری نداشتم و به جاش اگه اون دردسر درست کرد تو تنبیه میشی . پس تو مجددا به مدت سیصد سال به زندان می افتی می خوام ببینم این بار چطور دووم میاری »..
دستش را به طرف رینو دراز کرد و رینو دستش را گرفت : بیا رفیق قدیمی » ... و ان دو به طرف دری که از ان نور می تابید رفتند . سارا فریاد کشید : صبر کن ، تو داری چیکار می کنی ؟ برای چی همچین قولی دادی ؟؟؟.» .. رینو برگشت و لبخند زد : شما دونفر واقعا شبیه همدیگه هستین ای کاش می شد یه بار دیگه ببینمش اما واقعا از دیدنت خوشحالم ».... و بعد هردوی انها در نور ناپدید شدند و چند دقیقه ی بعد مردرداپوش از در بیرون امد و انرا بست ودر هم به سرعت ناپدید شد ....
امیدوارم از این قسمت لذت برده باشید لطفا نظر یادتون نره و بگید به نظرتون سارا قراره بدون وجود رینو چطور در برابر هانس بایسته و ایا دوباره اریا را خواهد دید به نظر شما چرا هیچ نقاشی ای از مرگ اریا وجود ندارد ؟؟!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میگم گه اون مرد ردا پوش هانس نیست؟؟
خا اگه اون هانس باشه اون اسکلتیه(که بهش میگیم رینو)@باید آریا باشه دیکه
پس چرا اسمش اینه؟؟؟
ولی در کل داستانت علگالیه
درسته 😅