جین راجبت چه فکری میکنه:)؟

خب چون قبلیارو حالت داستانی پسندیدید این یکی رو خن با داستان شروع میکنم اوکی تو یه اشپزی و از ایران وارد کره شدی و اشپزیت محشره این میشه که بخاطر دوستت که ارمی بود وارد استودیوی بیگ هیت میشی و به عنوان اشپز اونجا کار میکنی و اعض برای اینکه انتخاب کنن اشپز کدومشون باشی باید براشون غذا درست کنی تو توجهت به جین جلب میشه چون میدونی شکمو هم هست جی درست میکنی؟

خب تو به عنوان اشپز جین انتخاب میشی که یروز بعد تمرینش بهت زنگ میزنه و میگه:امروز تولد ته ته هست(مثلا) با اعضا قراره خونه من سورپرایزش کنیم بیا خونه تا باهم اشپزی کنیم قبول میکنی یه لباس ساده میپوشی و راه میفتی توی خونه ذاشتی سبزیارو خورد میکردی که یهو جین از پشت صدات زد و ترسیدی و دستتو بریدی جین خواست کمکت کنه پس یه پماد و بانداژ برداشت و شروع به کار کرد که دیدی یکم لپاش سرخ شده جین:حواستو جمع کن دیگه چقدر حواس پرتی عذرخواهی کردی خواستی به ادانه ی کارت ادامه بدی که جین سدراحت شد و گفت بهت دروغ گفتم امروز تولد تهیونگ نیست بخاطر یچیز دیگه اینجا هستی شوکه شدی:چی؟چرا اینجام جین : راستش...من باید با یه بانو وارد فستیوال فردا بشم تو:اِِخب جینی میگفتی میومدم این چه کاری بود جین سرخ شد و حرفشو ادامه داد:باید...به عنوان دوست دخترم باهام بیای تو....؟

تو قبول میکنی دلشت شب میشد که میخواستی بری که جین بهت میگه: اوی اوی کجا نمیتونی بری اگر ببینن از خونه ی من تنها اونم این وقت شب میری بیرون شایعه پخش میکنن تو:وا توقع داری چیکار کنم جین:امشب و بمون فرداهم که میخوایم بریم فستیوال سرخ میشی تو:چییییییی؟ جین:هی غذاتو که خوردی گیمتم که کردی از خوداتم باشه کنار ورلد واید هندسام بخوابی تو توی فکرت چیشد بخوابم؟ تو: من رو زمین میخوابم جین:لازم نکرده تو:اخه زشته رو زمین بخوابس جین :من نمیخوام رو زمین بخوابم... تو:یعنی.... جین:اگر مشکلی نداری اره چون عمرا رو زمین نمیخوابی و منم نمیخوابم حالا هرطور بود شب میشه جین با یه لباس (مثل همون که توی بی تی اس ران بود) میره توی رخت خواب تو هم با لباسای معمولیت میری و تا جایی که میتونی ازش فاصله میگیری داشت خوابت میبرد که بهت میگه: میشه نخوابی کاری کن من بخوابم(منحرف نشین😐✨)

بهرحال هرطور بود (بچه ها ببخشید من هی کوتاهش میکنم چون تسته اگر فن فیک بود طولانیش میکردم ولی یکم اعتماد بنفسم نسبت به فن فیک بده میترسم بدتون بیاد..) صبح میشه جین هنوز خواب بود بیدار میشی و صبحانه درست میکنی داشتی قهوه درست میکردی که یهو جین میپره پشتت و میگه :سلاااام ورلد واید شلخته تو:اوی اوی شلخته خودتی میشینین روی صندلیتونو و مشغول غذا خوردن میشین که جین مگیه:خیلی خوشمزه شده و از اون چشمکای معروفشو برات میزنه چیشدددد جین ازت تعریف کرد این بشر به تهیونگ میگه بیریخت از غذات تعریف کرد؟؟؟ ازش تشکر کردی با تته پته خب خجالتی بودی شب رسیده بود و باید امادا میشدی جین برات یه لباس خریده بود ( تو اسلاید بعد عکسشو میزارم;) ) داشتی لباس یکم میکاپ میکردی که جین اومد توی اتاق و از توی اینه بهت خیره شد و گفت:خیلی زیبا شدی بالاخره یکی زیبا تر از خودنو دیدم شوکه شدی اون بازم ازت تعریف کرد با شک برگشتی اون نزدیکت شده بود توی چشمات نگاه کرد و پوزخند زد جین:ببخشید ولی از فستیوال خبری نیست تو امشب متعلق به منی انقدر عقب رفتی که به دیوار چسبیدی توی چشماش هیچ ردی از معصومیت قبلیشو نمیدیدی (هشدار منحرف نشین) تو....؟

داشت نردیکت میشد که یهو گفت : هار هار هار شوخی کردم گولت زدم بازم از اون کارای بابابزرگیش عصبی شدی اون باهات بازی کرد با احساساتت برگشت گفت: بدو پاشیم بریم گفتی : نه من نمیام جین: چرا تو.....؟

خب تموم شد طبق امتیازی که میارین با یه داستان براتون توضیح میدم و خب بچه ها من تست های قبلیم رو بدین اوناهم داستانین هرکدوم خوشتون اومد من ازش فن فیک میسازم و ادامه میدم پس ممنون میشم بهم بگین بووووس بهتون