سلللاااممم بریم بخوانیییممممم
مرینت : حالا نگران نباش زنگ میزنم الیا واسه ات جور میکنه
ماریا : چطوری
مرینت : خواهرش فروشگاه ظرف داره
ماریا : وای راست میگی پس من اینا رو جمع کنم .
زنگ زدم الیا اونم گفت اوکی و مشکل حل شد . کلاس تا نیم ساعت دیگه شروع میشد لباسام رو پوشیدم و رفتم تو پارکینگ.
_ دوس دیرم شد . وایسا چی نه خدایا
آدرین: چی شده
_ پنچر شدم
_ بیا سوار شو
_ مطمئنی
_ ناز میکنی ها
_ باشه بابا اومدم
سوار ماشین شدم تا رسیدن به دانشگاه لام تا کام صحبت نکردیم . خاستم پیاده شم احساس سردرد داشتم ولی بیخیال شدم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
46 لایک
ادامه بدههه
سلام عالی میگم منم دارم داستان مینویسم در باره ی میراکلس یه سر به کانالم بزن اگر خوشت امد بخون پلیز
اینکه همون رمان ساحل و ارمانه
فالویی بفالو
عالی بودددددد
پارت بعد پلیزززززززز
عالی
عالییی
عالیییییییییییییییییییییییییی بود تو اولین کسی بودی که من رو دنبال کردی مرسیییییییی من دارم تک تک به کسایی که فالوم می کنند سر میزنم داستان هم عالیییییییییییییییییییییییییی 🥰
پس پارت بعدی کی مییییییییاد ؟
عالی سوسک ژاپنی هم بیار داخل داستان