10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡☆پرنسس♡☆ انتشار: 3 سال پیش 349 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام🙃شرمنده حرفی برای تاخیر طولانیم ندارم🙄🌹
نمیدونم چیکار کنم 😱😱😱 وایسا ببینم 😐😐 منم دو روز با آدرین گشتم تاب زدماااا😶😶😶 من حرکات رزمی بلد نباشم پس کی بلده 😐😐 خدایاااااااااااا من کلی کاراته و جودو و ..... این چیزا بلدم دیگه 😕😃😃😃 خعله خوب پس بیوفتیم به جون این ریچارد 😁😁😁 ...... چاقو رو انداختم روی زمین 😄😄😄 که ریچارد گفت :
چیشد ؟؟ ترسیدی خانوم کوچولو😏😏 گفتم : هه ترس چه کلمه ی مزخرفی 😏😏 .... دروغ گفتم دارم مثل س*گ از ترس اینکه منو نزنه ناکار کنه میترسم 😓😱 (وجی : 😐😂😂) یه لحظه چشمامو بستم نفس عمیقی کشیدم و چشمامو آروم باز کردم 👁️👁️ .....
آروم تر شدم و اعتماد به نفس قبلیمو بدست آوردم و گفتم : خیله خوب بیا جلو تا ترس و حالیت کنم جوجه 🐔🐔🐔
همینجور آروم آروم جلو اومد یهو اومد سمتم خواست بهم حمله ور شه 🤗😐 پرید سمتم که سریع با پام زدم توی پهلوش و افتاد روی زمین 😬😬 دستشو گذاشت رو پهلوش و دست دیگشو روی زمین و بعد بلند شد و گفت : میبینم که کارت اونقدرا هم که فکر میکردم بد نیس 🙄🙄🙄 ....... گفتم : نخیر اشتب گفتی کار تو اونقدرا که فکر میکردی خوب نیس 🤨😂 ... آدرینم که انگار واقعا بسته شده به صندلی اصن تکون نمیخوره 😐😐😐 چه بیشعورع این پسره 🙄🙄🙄 ریچارد : عه نه بابا میبینیم 🤨🤨🤨 با سرعت داشتم میرفتم سمتش که چاقو 🔪 ی من رو که روی زمین افتاده بود رو برداشت و خواست بزنه تو شکمم 😱😱😱😱 منم یهو .....
پریدم بالا دستامو روی شونه های ریچارد و اونو با خودم به سمت پایین کشیدم که به طور ناجور و دردناکی بعد اون پروازی که کرد فرود اومد 😬😬😬 که حسابی ام دردش اومد 🤭🤭🤭🤭 البته ناگفته نماند که در حین فرود از پرواز هواییش
چاقو از دستش افتاد 🤨🤨🤨 ناخودآگاه نگاهم رفت روی آدرین 👁️👁️ یهو آدرین با سرعت اومد سمتم 🙁🙁🙁🙁🙁 و منو هل داد که محکم با دیواره های انباری برخورد کردم 😬😬😬 و درد بدی توی بدنم پیچید 😱😱😱 وایسا ببینم آدرین واسه چی اونکارو کرد 🤨🤨 نگاهم و کشیدم سمت اون دو تا که دیدم مایک داره از شکمش خون میاد جوری که دو سه دقیقه دیگه میمیره 🤐🤐🤐وای قبل اینکه چاقو 🗡️ از دستش بیوفته پرت شده روی شکمش پ بعد اون افتاده اونطرف (کاملا تخیلی میباشد این قسمت و اگر متوجه باشید این امکان فکر نکنم وجود داشته باشد با تشکر 🤪🤪) بعدشم به آدرین نگاه کردم دیدم که دست راست آدرین زخمی شده 😱😱😂😂 حالا نمیدونستم که .....
بخندم 😂😂 یا گریع کنم😭😭 یا بترسم 😱😱 خندم واسه این بود که چند سال پیش هم همین دست آدرین بخاطر من زخمی شده بود البته با یه تفاوت که اونموقع با گلوله و الان با چاقویی که اگه آدرین نمی پرید جلوش تا الان من مرده بودم 🤐🤐🤐 و گریم بخاطر اینه که هم درد دارم و هم باید هنوز مبارزه کنم و هم یکی الان جلوی چشمم مُرد و هم اینکه آدرین زخمی شده و دلیل ترسم اینه که چرا من الان باید اینجا باشم و منو آدرین ریچارد بزرگترین خلاف کار رو کشتیم چه بلایی سرمون میارن و اینکه نمیدونم هیچی نمیدونم گیج گیجم الان 🧐🧐🧐🧐
آدرین با درد گفت : هعی خانوم کوچولو اونقدر زل زدی بهم تموم شدم نمیخوای بیای کمکم کنی بلند شم 🧐🧐🧐🧐😂.... بدون حرف سمتش رفتم و خواستم کمکش کردم تا بلند شه دستامو گرفت متوجه لرزش دستام که حتی خودمم نمی دونم برای چی بود شد 🥺🥺🥺 آدرین یه بار چشماشو بخاطر درد فک کنم باز و بسته کرد و گفت : هی مارینت ترسیدی 🙄🙄 ..... نمیدونم چرا اما تو گلوم بغض خاصی گیر کرده بود 🥺🥺🥺 دلم میخواست بزنم زیر گریه واسه بقیه تو اون زمان و مکان عادی بود ولی برای من نح واقعا اونموقع ضایع بود که بگم آره ترسیدم و گریه کنم😢😢😭😭 .... نفس عمیقی کشیدم که ارزش دستام کمتر شد و گفتم :
نه خودمم نمیدونم چم شده 😔💔 بیا زود تر از اینجا بریم 🥺🥺 .... آدرین پسر زرنگی بود میدونستم که خودش میفهمه یه چیم هست دیگه ولی دلم نمیخواد بهش بگم 🙄🙄🙄🙄 واسه همین یه جوری گفت باشه که من دقیق بفهمم منظورش خر خودتی 😶 هست 🤨🤨😂😂 آدرین با یه دستش دست زخمیشو گرفت ولی خون زیادی از دستش میومد و در ضمن اونطوری نمی تونست مبارزه من درسته رزمی کاری بلدم ولی همه رو که تنهایی نمیتونم ضربه فنی کنم که 🙄🙄والا 😪😪 ..... یه تیکه از پارچه ی آستین لباسم کندم و دست آدرین رو از روی دست دیگش برداشتم و پارچه رو بستم به دستش 🙄🙄🖖 ..... آدرین :
به به از این کارام بلد بودی تو 😜😜😜😜 پوووووف گفتم : پ ن پ پدر بزرگ عمه ی خاله ی نوه ی دایی خاله اقدسه عباس سبیل قصاب محلتون
فقط بلده 😐😐😂😂 آدرین با خنده گفت : وای خاندان اون بدبختو چیکار داری که در آوردی 😜😜😂😂 ... گفتم : فک کنم کار مهمتری از این چرت و پرت گفتنا هم داریم 🙄🙄🖖 .... آدرین خودشو جمع و جور کرد و گفت : اوم (اوهوم) حواسم پرت شد یه لحظه 🤷🤷 .... خیله خوب بیا بریم دیگه🖖🖖🙄 .... خداییش خنگ تر و هنگ تر از این فقط مگه من باشم 😶😶😂 ..... نفسمو حبس کردم و بعد صدا دار فوتش کردم بیرون🤷🤷 می خواستیم تا کسی از نگهبانا نیومده از انباری بریم بیرون که یهو 😨😨
تمام😈😈😂امیدوارم که خوشتون اومده باشه🥰💋💋
خدافظ 🥰💋💋
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
عااالی بود آبجی جون
(اولین باره به کسی میگم آبجی)
😁🌺🌺🌺🌺🌺
مرسی💕💕
(آخ جون 🤤💕)
روزمون مبارک آجی خوشگلم
ببخشید نتونستم زود بیام درگیر کار های دختر داییم بودم ولی به هر حال عالی بود
یه سال ازت کوچیک ترم ۱۹ برج۵میرم تو دوازده سال ولی چون نیمه اولیم میرم هفتم
فیدات شم همچنین آبجی🌹💋
آها💕
ممنون💖💖
عه واقعن؟!....
پس تو سال
1388/5/19 به دنیا اومدی ♥️♥️
5 ماه و ازت بزرگترم شاید تقریبی البته 🤭💖♥️♥️😂 اینجاش خوبه که منم میرم هفتم😬😁🙄💋💕
آجی تبررریککک
۳تا دستاورد داری خوشگلم کاردانی واقعا به داشتن همچین آجی افتخار میکنم
فدات شم مرسی🙂😗🎈💕💕
عالی
حديثه عالیییییییییی ببببببببوووووودددددد❤️🍫
ای بابا باز جای بد کات کردی 😐🔪
روزمون مبارک عزیزم 😇🌈
آجی میشی 🙃🌿
لطفا پارت 26 رو زود تر مینویسی؟ 🙏🏻💋
عالی بوددددددددددددددددددددددد
ابجی میشی؟؟؟؟؟؟
به تستای منم لطفا سر بزن
ممنوننننن💕💕💕
اوهوم 😃😃 من حدیثه ۱۲ ساله و تووو؟؟
حتما♥️
وای خدا جون بلخره اومد ✪‿✪
عالی بود حدیثه خیلی قشنگ بود واقعا آفرین داری ☺ 💕 👍 (◠‿・)
مرسی پرندین جونم💕💕
وایییی عالی بود
روززز دختررر پیشاپیش مبااررکککک
فیدات 💋💋
و همچنین اجی 💖
ععاااااالللللیییییییی بود
لطفا پاارررتتت بعدی
مرسی آبجی ❤️💕
عالییییییی بود پارت بعد میخواممممممممممم