
اینجا ایرانه بخون تا بفهمی چی میگم لایک کامنت و فالوو یادت نره
بالاخره فردا شد من که تا صبح از ذوق و شوق خوابم نمیبرد از توی تختم بلند شدم یه لیوان کاپوچینو درست کردم (عاشق کاپوچینو ام) و رفتم که کیفم رو برای رفتن به خونه ی ریا آماده کنم. خوب اول از همه تبلتم رو برمیدارم بعد هم یه لباس راحتی که اونجا اذیت نشم و میکروفونم (که من و ریا یه ست داریم البته مال من طلاییه و مال اون رز گلد) حالا دیگه آماده ام که بریم همینجوری که دارم کاپوچینوم رو میخورم لباسام رو میپوشم. دیگه کاملا آماده ام. -مامان آماده شدی؟ بیا دیگه. ای بابا بدو. -اومدم دیگه یه دقیقه صبر داشته باش. همینطور که توی ماشین داشتیم میرفتیم سمت خونه ی ریا پلی لیست آهنگام رو بالا و پایین کردم و با خودم گفتم:سلیقه ی موسیقی من و ریا خیلی فرق داره و اگه یه آهنگی رو هم هر دومون دوست داشته باشیم خیلی سخته و نمیتونیم بخونیم همینجور که داشتم میرفتم رسیدم به آهنگ we dont talk anymore از jimin و jungkook . یس همینه ما عاشق این آهنگیم و آهنگ نثباتا راحتیه فقط نیاز داریم تمرین کنیم. دیگه سر کوچه ی اونا بودیم. ریا هم جلوی در بود و تبلتش توی دستش.
-سلام. -سلام. و با هم دیگه میگیم: به نظرم آهنگ we dont talk anymore خوبه. -عه منم میخواستم همنو بگم -خوب بیا بالا با هم حرف میزنیم. با مامانم خداحافظی میکنم و میرم داخل. وای جسی هم هست(سگ بابای ریا که خیلی دوستش دارم) یکم باهاش بازی میکنیم و میریم توی اتاق ریا. لباسای راحتیم رو میپوشم و میشینم روی تختش. ریا میگه:خوب به نظر من اگه بخوایم باهم بخونیم این آهنگ بهترین گزینه هست ولی به نظرم معنیش زیاد خوب نیست بخوایم اونجا بخونیم. -من به معنیش احمیتی نمیدم ولی اگه خودت دوست نداری اون رو نخونیم. -منم زیاد احمیت نمیدم ولی چون گزینه ی بهتری نداریم همین رو بخونیم. فقط میکروفونت رو آوردی؟ -آره تو هم دربیار . -فقط یه چیزی میشه من jimin رو بخونم تو jungkook. (آخه هردومون جیمین لاوریم) -باشه. هردومون گوشی هامون رو به میکروفون هامون بلوتوث میکنیم و متن آهنگ رو میذاریم جلومون و همزمان آهنگ رو پخش میکنیم. شروع میکنم به خوندن چون جونگ کوک اول میخونه.
میخونم و میخونم تا میرسه به جیمین. زیاد خوب نخونیدم چون بار اول بود که میخواستیم جدی بخونیم و البته ریا هم انگلیسیش زیاد خوب نیست. چند بار دیگه تمرین میکنیم که هر بار از بار قبلی بهتر بود. برای استراحت رفتیم پیش جسی و بردیمش توی کوچه که یکم بازی کنه. ما هم با هم دیگه حرف میزدیم. یه ۳۰ دقیقه ای اونجا بودیم که مامان ریا صدامون کرد:بچه ها بیاید ناهار. رفتیم داخل برای جسی هم یکم از غذای خودش گذاشتیم و رفتیم سر میز به به چه غذایی ماکارونی. همینجوری که غذا میخوردیم به آینده فکر میکردم که میتونیم با این مسابقه به چه چیز هایی برسیم اگه اول بشیم میتونیم بریم و با بی تی اس ملاقات کنیم یا حتی عضو گروه بشیم. یهو با صدای ریا از توی رویا هام اومدم بیرون:نوشابه میخوای؟ -آره لطفا.
غذامون رو خوردیم و رفتیم توی اتاق و دوباره شروع کردیم خوندن. خوندیم و خوندیم تا وقتی که مامانم به گوشیم زنگ زد. -الو کی بیام دنبالت. به ساعت نگاه میکنم ساعت ۵ ظهره میگم:ساعت ۷ بیا. -باشه. دوباره شروع میکنیم. ساعت ۵ و نیم دیگه گلومون درد گرفت و گفتیم به جاش بریم یکم بازی کنیم. همینجوری که بازی میکردیم یه نگاه به ساعت کردم. وای ساعت ۷ و نیم شده الان مامانم میاد اگه هم تا الان نرسیده بخاطر ترافیکه. سریع وسایلم رو آماده کردم و لباسام رو پوشیدم رفتیم توی راهرو که جسی هم اونجا بود یکم باهاش بازی کردیم تا صدای بوق ماشین اومد. با ریا و مامانش خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم. چند هفته گذشت و من هر روز تمرین میکردم. تا وقتی که از ایرانمهر به ما زنگ زدن:سلام بهار جان شما چیه رشته ای از گاد تلنت میخواید شرکت کنید. -سلام من و دوست ریا هان میخوایم یه آهنگ بخونیم. ولی یه نکته اینجا ایرانه
خانمی که پشت تلفن بود میگه:ولی ما برای دخترا آواز خوندن نداریم. از آموز و پرورش به ما گفتن که نباید دخترا بخونن. من که دارم از شدت عصبانیت و ناراحتی میترکم میگم خدافظ و تلفن رو قطع میکنم میدو ام تو اتاقم و بغضم میترکه و شروع میکنم به گریه کردن. با خودم میگم:چرا فکر کردم با این میتونم پیشرفت کنم اینجا ایرانه معلومه که نمیتونم. معلومه. به ریا پیام میدم -به تو هم از ایرانمهر زنگ زدن؟ -آره😭😭😭😭 -آخه چرا تا برای ما یه فرصت پیش میاد خرابش میکنن😭😭😭

تا پارت بعدی خداحافط
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود و کاملا احساس استفانی رو درک میکنم❤😘
ببخشید من یادم رفت توی خود داستان توی پرانتز بنویسم که بهار اسمم توی ایران هست توی داستان