اینجا ایرانه بخون تا بفهمی چی میگم لایک کامنت و فالوو یادت نره
بالاخره فردا شد من که تا صبح از ذوق و شوق خوابم نمیبرد از توی تختم بلند شدم یه لیوان کاپوچینو درست کردم (عاشق کاپوچینو ام) و رفتم که کیفم رو برای رفتن به خونه ی ریا آماده کنم. خوب اول از همه تبلتم رو برمیدارم بعد هم یه لباس راحتی که اونجا اذیت نشم و میکروفونم (که من و ریا یه ست داریم البته مال من طلاییه و مال اون رز گلد) حالا دیگه آماده ام که بریم همینجوری که دارم کاپوچینوم رو میخورم لباسام رو میپوشم. دیگه کاملا آماده ام.
-مامان آماده شدی؟ بیا دیگه. ای بابا بدو.
-اومدم دیگه یه دقیقه صبر داشته باش.
همینطور که توی ماشین داشتیم میرفتیم سمت خونه ی ریا پلی لیست آهنگام رو بالا و پایین کردم و با خودم گفتم:سلیقه ی موسیقی من و ریا خیلی فرق داره و اگه یه آهنگی رو هم هر دومون دوست داشته باشیم خیلی سخته و نمیتونیم بخونیم همینجور که داشتم میرفتم رسیدم به آهنگ we dont talk anymore از jimin و jungkook . یس همینه ما عاشق این آهنگیم و آهنگ نثباتا راحتیه فقط نیاز داریم تمرین کنیم. دیگه سر کوچه ی اونا بودیم. ریا هم جلوی در بود و تبلتش توی دستش.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالی بود و کاملا احساس استفانی رو درک میکنم❤😘
ببخشید من یادم رفت توی خود داستان توی پرانتز بنویسم که بهار اسمم توی ایران هست توی داستان