
اینم ادامه داستان . . . . نظر بدید
گیتارش رو به سمت کاگامی گرفت که من با یویوم زدم به گیتار و به هدف نخورد اگه به هدف میخورد کاگامی به یکی از نت های موسیقی اطراف لوکا تبدیل میشد برگشتم سمت کاگامی دیدم آدرین داره پودر میشه داد زدم نه چه اتفاقی افتاد؟سریع از گردونه خوششانسی استفاده کردم بهم یه چسب داد دیدم وقتی میخاد آهنگ بزنه دستش میره بالا و گیتار با اون یکی دستش یکی شده بودسریع پریدم بالای سرش اون هم مرتب به من شلیک میکرد چسب رو ریختم روی سیم های گیتار وقتی میخاست دوباره ساز بزنه دستش به سیم ها چسبید و وقتی میخاست دستش رو جدا کنه سیم ها کنده شدند و آکوما آزاد شد وقتی همه چیز به حالت عادی برگشت مادر کاگامی اومد و به کاگامی گفت سوار شو برای همیشه از اینجا میریم کاگامی ناراحت بود و لوکا داشت عصبانی میشد دستم رو روی شونه لوکا گذاشتم ..
و لبخند زدم بهش گفتم:لوکا صبر کن من سعی میکنم کمکت کنم اونم گفتم ممنونم لیدی باگ و گونم رو بوسید و رفت به کت نوار نگاه کردم که یکم حالت گرفتگی داشت و انگار حسودیش شده بود اما الان وقت حسودی کردن نبود رفتم پیشش و آروم به اسم صداش زدم سرش پایین بود تو چشمام نگاه کرد لبخند زدم و گفتم مطمعن باش من همیشه عاشق تو خواهم موند اونم لبخند زد و گفت دست خودم نیست رو داراییهام حساسم خجالت کشیدم که آدرین من رو دارایی خودش میدونه یکم سرخ شدم و بعد گفتم میدونی تولد کاگامی کیه؟گفت آره ۵ روز دیگه ببینم تو،نقشه ای داری؟ گفتم البته که دارم فقط باید تو این ۵ روز کاگامی پاریس بمونه آدرین گفت شنیدم به لوکا چی گفتی اگه هویتتو بفهمه چی؟ +نگران نباش لیدی باگ موفق نمیشه مرینت میشه بعد از کت خداحافظی کردم و رفتم پیش لوکا و گفتم متاسفم من نتونستم کمکت کنم اما کسی رو میشناسم که میتونه کمکت کنه ۵ روز دیگه یواشکی با کاگامی توی شانزه لیزه قرار بزار و بعد ازش خداحافظی کردم...
۵ روز بعد.....همه چیز آماده بود دیدم که لوکا و کاگامی دارن نزدیک میشند به رز علامت دادم اونم در قفس کبوتر هارو باز کرد و یه عالمه کبوتر از جلوی لوکا و کاگامی رد شدند کاگامی شگفت زده شده بود بعد جولیکا بادکنک هایی رو که روش عکس کاگامی و لوکابود رو فرستاد به آسمون و آلیا با پروژکتوری که مکس درست کرده بود عکس تولدت مبارک روی صفحه نشون داد و نینو آهنگ رو پلی کرد و همه باهم شروع کردیم به خوندن آهنگ تولدت مبارک کاگامی اشک تو چشماش جمع شد و گفت این اولین و بهترین جشن تولد منه لوکا بهش نگاه کرد و گفت واقعن حیفه که قراره از اینجا بری من رفتم و گفتم خب تو هم قراره بری لوکا شک زده گفت چی؟همون لحظه جگت استون اومد و گفت لوکای جوان مرینت بدام از استعدادت توی خوانندگی گفت و من برای یه تور یکساله قراره به ژاپن برم و خوشحال میشم توروهم با خودم ببرم لوکا خوشحال بود و گفت اما خانوادم چی گفتم نگران نباش مادرت موافقه ...
لوکا از خوشحالی کاگامی رو بغل کرد و چرخوند بعدش اون رو بوسید همه باهم گفتند:اوووووووووو کاگامی خجالت زده تره ای از موهاش روپشت گوشاش فرستاد و به لوکا نگاه کرد آدرین گفت خب منتظر چی هستید الان وقت مهمونیه و نینو دوباره آهنگ رو پلی کرد آهنگ عاشقانه بودو مناسب برای رقص دونفره همون آهنگی که توی مهمونی آدرین و مرینت باهم رقصیدند آدرین به سمت مرینت اومد و گفت بانوی من افتخار میدید من هم با لبخند دستش رو گرفتم و رفتیم در آغوش هم دیگه رقصیدیم....
چند ماه بعد ......داشتم میرفتم سمت مدرسه که آدرین رو دیدم میخاستم برم سمتش که ناگهان یه ابر شرور پیداش شد و من رو گرفت من حتی نمیدونستم اون کی هست بهش گفتم ولم کن گفت هیسسس ساکت باش من پاک کننده هستم و الان میخام حافظه ۵ ماه پیش تورو پاک کنم منو گزاشت زمین بعد به سمتم اومد و پیشونیم رو بوسید .....
از زبان حاکماث اون دختره مرینت حواس آدرین رو پرت کرده ناتالی تو باید بری و حافظه اوک دختر رو پاککنی _من برای خدمت گذاری حاضرم وبعد ...
از زبان مرینت دیدم همه دور و اطرافم جمع شدند آدرین با نگرانی سمتم اونم و با دستاش صورتم رو قاب کرد و گفت مرینتم حالت خوبه؟گفتم چی؟آدرین تو واقن همچین آدمی هستی کسی که عشقش رو رها میکنه آدرین با بهت به من نگا کرد ادامه دادم تو عاشق کاگامی هستی این رو همه میدونن آلیا گفت مرینت این امکان نداره چون لوکا و کاگامی عاشق همن و الان اونا توی ژاپن هستند انقدر تعجب کرده بودم که انگار شاخ در آوردم آلیا گفت فککنم حافظت پاک شده آخرین چیزی که یادت میاد چیه؟(مرینت تا قبل از کشف هویت یادشه)گفتم تا اون موقعی که حاکماث همه شهر رو به هم ریخته بود آلیا گفت حتمن اون ابر شرور حافظتو پاککرده گفتم آلیا هیچی نمیخام بشنوم هرچی بوده خوبه که پاکشده دیگه بدام مهم نیست...
برای آدرین هم همین اتفاقات افتاد ولی اومرینتی نداشت که حالش رو بپرسه مرینت رفت خونه توری تراس بودم که گربه اومد پیشم بهم گفت تو هم تنهایی گفتم اره نتونستم تحمل کنم رفتم بغلش و باهم یکم همدردی کردیم بهش گفتم خوشحال میشم دوباره ببینمت گفت نظرت چیه یه مدت باهم باشیم ینی همدرد هم باشم قبول کردم لبخندی زدم و دوباره بغلش کردم...
ادامشو حتمن بخونید که خیلی مهیجه
نظر بدید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدیو گزاشتم ولی عدم تایید خورده دوباره میزارم دوست دارید عاشقانه و هیجانی باشه یا با کمک معجزه گر ها یا ...
عالی بعدی رو چرا نمیزاری
بعدی سری قشنگ بود