سلام دوستان میخوام یه داستان درباره ی لیدی باگ بگم امیدوارم خوشتون بیاد . کامانت فراموش نشه
) خب داستان رو از اخر فصل سه شروع میکنم یعنی دقیقا اونجایی که همه کنار دریاچه نشسته بودن ) از دید مرینت : رفتم پیش دریاچه ای که با بچه ها قرار گزاشته بودیم . چیزی که میدیدم دلم رو به شدت اذیت میکرد ، دیدم که ادرین و کاگامی پیش هم نشستن و دارن بستنی میخورن . بعد نگاهم رفت رفت طرف لوکا که داشت میگفت برم پیشش??رفتم تز اندره بستنی بگیرم ، اندره : سلام مرینت یه عشق تازه توی چشمات میبینم ، چشمانی ابی با موهانی سبز و قهوه ای چه زیبا ??طعم بلوبری و مخلوط سیب و تکه های شکلات ( ببخشید میدونم مزشون باهم بد میشه ولی چیز دیگه ای به ذهنم نرسید ) یه لبخند زدم و رفتم پیش لوکا ، اون داشت گیتار میزد و منم گوش میدادم که یهو ...
13 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عالی بود
آدرین با مرینت ازدواج نکنه با کاگامی ازدواج کنه لوکا هم با مرینت ولی یک روز بعداز ازدواج آدرین و کاگامی آدرین عاشق مرینت بشه و کاگامی رو ترک کنه و منت مرینت رو بکشه
وایییی چقدر داستانت قشنگه خیلی عالیه با همه فرق داره
من که راستش لوکارو به آدرین ترجیح میدم قلب مهربون تری داره
یکی پیدا شد حرف دل منو بزنه
این داستان ارزش خوندنو نداشت به نظر من مرینت نیمه گمشده ادرین لوکا فقط یه دوست معمولیه
درمورد ادری اینجوری نگو هیچ پسری عشق ی دختر به خودش رو نمی فهم همه مدرسه هم نمی دونست فقط دوست مرینت که دختر بودند می دونستنند
تو راست میگی واقعا همین خوبه
واقعا ازت متنفر شدم . لوکا اصلا فردش نیست تازه آدرین که فهمیده از اون نامه و دست خط مرینت . معلومه پایین ۱۲ سالی و فصل ۳ رو اصلا خوب ندیدی . تازه فصل ۳ اصلا از این لحظه تموم نشد ???
این یه داستانه نویسنده براش زحمت کشیده خوشت نیومده نخون
عالی بود
منم باهات موافقم اندرین لیتقت مریمت رو نداره همین طوری هم ادامه بده
اخ قسمت بعدی رو بزار نه مرسنت با لوکا باشه