
❤سلام دوستان با یک داستان جالب از اینده پونی ها اومدم❤
معرفی شخصیت ها النا دختر لونا تیدا دختر پرنسس سلستیا شاهزاده سانست شیمر که من میگم سانست دختر شاهزاده توایلات دختر اپل جک ، پینکی پای ،رینبودشت ، ریتی ، فلاتر شای اینا شخصیت های اصلی هستن بقیه شخصیت ها جزئی هستن که وسط داستان معرفی میکنم
بعد به غتل رسیدن شاهزاده توایلات در روز تاج گزاریش به عنوان ملکه ، شاهزاده سانست به عنوان ملکه انتخاب شد.روز تاج گزاری : از دید النا : تیدا ! تیدا ! کجایی تاج گزاری دیر شد.بیا همه منتظر هستن.تیدا : باشه اومدم وایسا دارم موهامو درست میکنم . بعد چند دقیقه تیدا اومد و باهام به سالن تاج گزاری رفتیم.
همه خیلی خوشحال بودن چون دنیاشون از هم نمیپاشید و همه چیز به صورت عادی پیش میره.بعد تاج گزاری همه رفتن فقط منو شاهزاده سانست و تیدا بودیم.با هم یه جشن کوچیک گرفتیم. خیلی خوش گذشت ولی انگار تیدا ناراحت بود.??⁉️
ببخشید وسط داستان میخواستم دوتا نکته بگم یکی معنی اسمشو تیدا یعنی زاییده خورشید و النا یعنی نورانی و بعدی اینکه سانست النارو خیلی بیشتر از تیدا دوست داره و این باعث بد بینی به سانست شده.???
از دید تیدا :
شاهزاده سانست النا رو همیشه بیشتر از من دوست داشت.به اون بیشتر از من اهمیت میده مگه من چیکار کردم???حتا بیشتر به اون اجازه میده تا ماه و بیاره بالا یا پایین ولی به من خیلی کم اجازه میده???
وقتی به این چیزا فکر میکردم یه صدا اومد تو سرم گفت سلام من دی بریک هستم قسمت تاریکی قلبت میخوام کمکت کنم که به حقت برسی. من اول گفتم نه بعد اون همه حرف هایی که تو زهنم بود رو گفت ( راستی تیدا تو اتاقشه همه خوابیدن به جر سانست ) منم قبول کردم منم گزاشتم تمام قلب و روحم و فرا بگیره برای انتقام خورشید و اوردم بالا حالا که قدرتم بیشتر شده بود نور خورشید خیلی زیاد کردم جوری که سوزاننده بود.
از دید سانست :
دیدم که روز شده ولی عجیب بود الان باید شب میبود منم که خورشید نیاوردم بالا ، سعی کردم خورشید و بیارم پایین ولی نشد گفتم حتما شوخی تیداس . رفتم در زدم ولی جواب نداد رفتم تو دیدم یه شکل دیگیه هستش?? گفتم تیدا خورشیدو باید بیاری پایین??اون پرتم کرد خوردم به یکی از ستون ها تالار قصر دردم گرفتم زخمی شده بودم که دیدم تیدا گفت : من تیدا نیستم من دی بریک هستم ?شاهزاده?
از دید النا
یهو یه صدایی اومد از خواب پریدم
دیدم هوا روشنه تعجب کردم رفتم تو سالن اصلی و دیدم ......
ببخشید دوستان که لحظه حساس تموم شد فردا پارت بعدی میزارم❤????
داستان چه طور بود⁉️
نظر فراموش نشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آخ جون سانست پرنسس میشه
خوب ولی در واقعیت اشتباهه سانست نقش اصلی نبود در واقعیت توایلایت بود و اگه بمیره توایلایت همه چی تمومه و در واقعیت توایلایت تاج رو رو سرش میزاره و با دوستاشه و همه خوشحالن
توایلایت گننده
اگه دوست داشتید قسمت بعد هم بزارم
باید توایلایت هم اصلی میکردی تازه سانست نمیتونه پرنسس باشه چون اصلا تو دنیا جادو آموزشش را تمام نکرده
بعد مدتی به دنیای خودش برمیگرده بعد سلستیا می بینه که اون به خوبی اموزش دیده پرنسشش میکنه کنه یه حکمران ماه و یه حکمران شب داشته باشن
گفتم که توایلایت به قتل رسیده??
توایلات ملکه شده میخواید داستانی بنویسید جوری بنویسید ادامه ای که خوشون ساختن همونجوری باشه و اینکه اگه تو نوا استار اسپارکل ( دختر توایلات ) را تو داستان آوردی اون باید بعد مادرش ملکه بشه