خب اینم داستانمه با احضار تو تلویزیون اشتباه نگیرین😑( هشدار اخر)
اون روز احساس میکردم که یکی داره منو نگاه میکنه اماده شده بودم که برم مدرسه به طرز عجیبی اریکا که همیشه زودتر از همه تو مدرسه بود دم در خونه ی ما منتظر من بود سریع اومدم پایین پیش اریکا،اریکا با ترس گفت:«املی امروز همش یکی داره نگام میکنه حتی وقتی رفتم تو اتاقم و تنهای تنها بودم»من با تعجب گفتم:«برای منم همین اتفاق افتاده ، الان بیا بریم مدرسه بعد از مدرسه بیا خونه ی ما»
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
ای جالب بود فالویی بفالو😂
وای من اینو خیلی دوست دارم به تستای سر بزن دیگه کسی نمیخونه تشون😳
😺لایکی = لایکم😺
عه این تستتو من منتشر کردم 😍
عالی بود 😍😘🐱👍🏻💖
ممنون پارت دو داره منتشر نیشه😘