
اینم قسمت هفتم ببخشید اگر غلط املایی دارم?
بعدشم اون عکس رو برداشت و داد به من منم بردمش گذاشتمش تو اون صندوقه بعدش هم باهم جا هارو انداختیم و چون صبح مدرسه داشتیم زود خوابیدیم(از شانس خوبم مامان لیلی اجازه داده بود که لیلی بیاد مدرسه ما?)
فردا صب :زود تر از همه بیدار شدم و بانیکس رو دیدم گفت خوابالو بیدار شد همینطور که داشتم چشمم رو میمالوندم گفتم سلام گفت علیک بعد ادامه داد امروز به خاطر کاگامی و آدرین شرور میشه بعدش همه هویتشو میفهمن شما باید به الکس معجزه گر بده تا برین به گذشته و درستش کنین گفتم باشه و بعد بقیرو بیوار کردم همه بیدار شدیم به غیر از مرینت گفتم تیکی کار خودته و من و لیلی رفتیم طبقه پایین تا دست و صورتمون رو بشوریم
که شستیم برگشتیم بالا دیدیم که ساعت شده یه ربع ۹ گفتم ساعت رو نگاهی بندازین بد نیستا لیلی گفت من و ماری باهم میریم شما ها هم باهم برین ناتا،دامان بیاین بریم دیگه? بعد هم راه افتادیم سمت مدرسه از زبان آدرین:مرینت گفت آدرین گفتم بله؟گفت من میخوام لباس عوض کنم تا لباسمو عوض کنم میتونی جعبه رو چک کنی گفت کجاست؟ گفتم تو اون صندوقه و رفتم سمت صندوق وقتی بازش کردم...
از زبان مرینت گفتم تو اون جعبه یکم فکر کردم با خودم گفتم وایسا من عکسا رو گذاشتم تو جعبه داد زدم بازش نکن ولی کار از کار گذشته بود سریع لباسمو پوشیدم رفتم پاین سرخ سرخ شده بودم گفتم همشونو دیدی؟ گفت آره? گفتم ببخشید گفت اشکال نداره سوراخ سنبه های اتاق منو بگردی پر عکسا توئه خندیدیم و راه افتادیم سمت مدرسه
رسیدیم مدرسه همه به من زل زده بودن و پچ پچ میکردن رفتم سمت آلیا گفتم چی شده گفت این راسته؟ بعد یه فیلم نشونم داد من بودم داشتم تبدیل میشدم وایسا اینو از کجا اوردی؟ گفت این فیلمه از یه نفر ناشناس رفته سطر جدول گفت میشه اسمشو ببینم نوشه بود برا اسمش* گ ا ب ر ی ل *گفتم آدرین گفت بله گفت انارو سر هم کن کرد نوشته بود گابریل من خیلی عصبی و ناراحت بودم
آدرین:تعجب زده به اون اسم نگاه کردم بابای من از کجا میدونست؟که مرینت گفت حتما و گوشواره هاشو در اورد بعد گفت اینم مال کفشدوزک بعدش هم شرور شد گفتم مرینت کنترلش کن هپه زل زده بودن به مرینت منم فرار کردم تو کلاس گفتم لیلی ماری مرینت مرینت شرور شد ماری گفت خوب عادیه بانیکس امروز صب گفت باید معجزه گر بدیم به الکس آدرین گفت تو صندوق عکسای من جعبه اونجاس شما برید کوامی رو بیارید تا من الکس رو بیارم
من و لیلی تبدیل شدیم و رفتیم خونه مرینت از تو پشت بوم پریدیم پایین لیلی جعبه رو اورد منم تبدیل شدم به خودم و دامان رو فرستادیم دنبال فلاف وقتی اومدن من تبدیل شدم و کوامی رو بردم پیش آدرین آدرین ،فت الکس ببین من گربه ی سیاهم مرینت دختر کفشدوزکی الکس فکر کرد شوخیه اما بعدش که کوامی رو دید گفت واو دروغ نمیگفتی
ولی آدرین میشه بدونم اونا کین؟ گفت این ماریاس اینم دوستش لیلی گفت واو خیلی باهاله بعدش تبدیل شد اما قبلش من اکوما رو بیرون اوردم گربه هم با پنجه ی برنده نابودش کرد و پرید بغل مرینت گفت حالت خوبه؟از زبان آدرین:
مرینت از حالت اکومایی بیرون اومد خیلی گیج بود پریدم بغلش گفتم حالت خوبه؟گفت اینجا چه خبره گربه من... نگو اکومایی شدم؟ گوشواره هم گوشواره هام کجا خداااا ندادم که به ارباب شرارت گفتم تو دستتو نگاه کردی؟ بعد خندید و گفت الکس کمکم کن همه فهمیدن الکس یه پورتال باز کرد و
مارو برد به اونجا که همه زمانا بود بعد گفتم میتونیم ببینیم که اون فیلم رو کی منتشر کرده؟ گفت اره فکر کنم بتونیم اما اون مرد کی بود هیچکس نمیشناختش حتی ماری و لیلی بعد همه چیزو درست کردیم و رفتیم زمان خودمون شب شد و هالویین بود...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بعدی رو هر چه زود تر بزار