
اینم پارت هشتم امیدوارم خوشتون بیاد ببخشید اگر غلط املایی دارم? از زبان آدرین:
شب بود من تازه بر گشته بودم و وسایل ترسناک برای خونه مرینت اینا خریدم رفتم خونه بعد به ناتالی گفتم من میرم بیرون ناتالی گفت آدرین پدرتون...گفتم راضی نمیشه؟گفت بله گفتم امشب هالویینه یعنی امشب هم میخواد من رو زندانی کنه؟پدرم اومد گفتم پدر امشب هم میخواید زندانیم کنی؟امشب هالویینه چرا امشب هم نمیزاری؟پدرم گفت آدرین میتونی بری من گفتم واقعا؟ میخواست بگه بله که زنگ در رو زدن ناتالی رفت در رو باز کنه بعد گفت
آدرین دوستانتون هستن گفتم کیا؟ گفت خودتون ببینید مرینت و لیلی و ماری بودن بعد گفتم سلام و به پدرم و ناتالی گفتم خدافظ بعد وسیله هارو دادم دست مرینت و رفتیم بعد ماری گفت امروز صب من کاگامی رو ندیدم اما وقتی بیدار شدم بانیکس گفت که مرینت به خاطر آدرین و کاگامی شرور شده منظورش چی بود؟ و همینجور حرف زدیم تا رسیدیم خونه مرینت
رفتیم داخل بعد ماری و لیلی گفتن ما خودمون لباس داریم و رفتن مرینت گفت من لباس آماده کرده بودم ادامه داد اشکال نداره آدرین بیا داخل بعد آدرین اومد از زبان مرینت : منم لباس رو دادم بهش لباس خوناشام بود برا دوتامون من موها جلوم رو زدم بالا و بازشون کردم بعدش دندون قلابی هایی که آدرین خریده بود رو زدیم آدرین هم یه ور موهاشو صاف و نصف بقیشو مثل همیشه گذاشن نیم رخش دو نگاه کردم و گفتم نیم رخت شبیه فیلیکس شده?خندید و گفت الان چی گفتم الان خنده رویی اما فیلیکس اخمو یکم پس شبیه شی که یعدفه
مامانم اومد گفت مرینت دوستات اومدن گفتم حتما ماری و لیلی ن بیا بریم پایین آدرین پلگ گفت آدرین آدرین گفت چی شده؟گفت پنیر میخوام و آدرین به پلگ پنیر داد و اومد دنبال من رفتیم پایین پیداشون نکردیم مرینت گفت مامان کجان؟گفت نمیدونم اومدن داخل منم اومدم دنبال تو همه جارو گشتیم بعد نشستم ادرین اومد پیشم و بغلم کرد یه صدایی میومد ترسیده بودم آدرین رو بقل کردم و سفت فشار دادم گفتم میترسم آدرینبغلم کرد یه دفعه کتابا از کتاب خونه پرت شد سمتمون بعدش یه چیزی افتاد من میترسیدم برم ببینم چیه یه دفعه جولومون یه چیزی افتاد زمین اون ماری بود گفتم هعی ترسوندیم بعد بالشت رو مبل رو برداشتم پرت کردم سمتش آدرین گفت لیلی کجاست؟ماری گفت لیلی نقشمون خراب شد من دست و پا چلفتی افتادم زمین بیا بیرون لیلی از آشپز خونه اومد بیرون گفت حیف شد ها
گفتم اینارو از کجا اوردین؟ماری گفت لیلی اختراع کرده پتوی نامرئی خیلی باحاله لیلی خیلی خوب اختراع میکنه از زبان آدرین داشتم گوش میکردم که مرینت گفت لباسا ما چطورن؟ بعد خندیدن چی خنده دار بود من مرینت رو نگاه کردم از خنده مردم گفتم مرینت کتابا رو زدن تو موهات شبیه خروش شدی و کلی اون شب خندیدیم و بعد رفتیم بیرون پیدا کردن ماری و لیلی حتما سخت میشد پیداشون کرد برا همین من با یه دست دست مرینت و با اون یکی دست لیلی مرینت هم یه دست من یه دست ماری که یه دفعه کاگامی اومد?♂️همینو کم داشتم داشت میومد سمتم
دخترا منو فلیکس صدا کنید گفتن باشه بعدش دیگه نخندیدم کاگامی اومد سمتم گفت سلام آدرین خوبی عزیزم؟از زبان مرینت:کاگامی داشت رو مخم رژه میرفت هی به آدرین ببخشید فیلیکس میگفت عزیزم گفتم سلام کاگامی گفت سلام مرینت کاگامی این آدرین نیست پسر خاله ی آدرینه فیلیکس گفت عه ببخشید فکر کردم فیلیکسی آدرینه خوب آدرین کجاست فیلیکس (آدرین) گفت پدرش اجازه نداد بیاد?
گفت هممم باشه خدافظ پشت سرمو نگاه کردم که مطمئن بشم رفته و رفته بود ماری و لیلی گفتن مارو که ندید دید؟گفتم منم شمارو یادم رفته بود این نامرئی بودن خیلی ترسناکه انگار روح واقعی هستین بعدش رفتیم در یه خونه رو زدیم وقتی باز کرد من و آدرین گفتیم هوووو بعد بهمون شکلات داد ماری هی داشت زنگ در رو میزد مرده گفت بسه دیگه زنگ نزنین گفتم ما که زنگ در رو نزدیم
بعد گفتیم خدافظ و رفتیم اونا همین جور داشتن زنگ در رو میزدن از زبان لیلی:با خودم گفتم یکم ترسناکش کنم گفتم هوووو ما روح جنگل های سومالی هستیم شکلات بده تا بریم جنگل خودمون بعد گفت ای روح ها شما ها کجایین من و ماری هم کلی خندیدیم و پتو رو زدیم کنا و گفتیم شکلات بدین بعد اونم خندید و شکلات داد رفتیم دنبال مرینت و آدرین بگردیم ماری گفت لیلی جنگل سومالی چیه دیگه؟گفتم نمیدونم از خودم در اوردم همون موقع آدرین و مرینت رو دیدیم و رفتیم سمتشون و همچی رو براشون تعریف کردیم خلاصه اون شب خیلی خوب گذشت همه هم راهی خونشون شدن از زبان مرینت:خیلی خسته بودم تا رسیدم رفتم رو تخت ولی خوابم نمی برد رفتم توی بالکن و ستاره هارو دیدم و با تیکی حرف زدم...
از زبان آدرین:خوابم نمی برد تبدیل شدم و رفتم پیش مرینت دیدم تو بالکنه رفتم سمتش گفتم سلام پرنسس گفت ترسوندیم گربه گفتم ببخشید بعد ستاره ها رو نگاه کرد با نور مهتاب خیلی خو شکل شده بود رفتم ایستادم کنارش و گفتم پنجه ها داخل گفتم سردت نیست؟ گفت یکم ولی مهم نیست گفتم مهم نیست؟
معلومه که مهمه رفتم تو اتاقش پتو اوردم و انداختم روش بعدش اونم بغلم کرد و هم دیگرو بوسیدیم. خوب تموم شد چطور بود؟آخرش هم نگفتین اسم لیلی رو چی بزارم این سومین باره میپرسم ولی فقط یه نفر گفته?
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوست داری طرفداراتو از دست بدی؟؟خب معلومه نمیخوای پس خواهش میکنم سریع تر پارت بعدیو بزار من اگه پارت بعدیو فردا یا پس فردا نزاری دیگه تستاتو نمیخونم راست میگم اکه همینجوری دیر به دیر بزاری یهو دیدی تستات خواننده هاش از ده تا کم تر شدا پس اینو از من داشته باش به هر حال به نظر من داری یه جورایی خودتو بر باد میدی اگر هم دیگه نمیخوای داستانو ادامه بدی بگو که ما دیگه اینقدر الاف تو نشیم
ببخشید من این هفته هر روز خدا آزمون دارم از یه طرف هم آزمون تیزهوشان فکر کنم این هفته نتونم قسمت بعدی رو بزارم ولی اگر وقت آزاد گیرم اومد میزارم
اسمش بزار لیدی پورکیپان
مثلا تیغ تیغی یا تیغ درنده یا دارت
ممنون?