10 اسلاید امتیازی توسط: M.N.E.L.I انتشار: 4 سال پیش 1,467 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بچه ها این بیشتر داستانه تا تست خلاصه.... امیدوارم که خوشتون بیاد ? پارت بعدی رو سه شنبه میزارم✋? نظرات فراموش نشه ?
اول داستان از چشم مرینت ?
مامان و بابا مجبور بودن برای یه سفر کاری برن به نیویورک و باید یه هفته دیگه راه می افتادیم... از چشم ادرین : یه طراح مد تو نیویورک مثل پدرم چون از پدرم خوشش میومد ازش خواست تا بره به نیویورک و طراحی هاش رو ارائه بده. دوباره از چشم مرینت: یک هفته بعد... مامانم صدام میرنه : مرینت بلند شو الان دیرمون میشه ها! خلاصه که راه افتادیم رسیدیم به فرودگاه پراوزمون یک ساعت دیگه بود..... یک ساعت بعد..... سوار هواپیما که شدیم انقدر پروازمون طول کشید که من خابم برده بود! قیافه من:? قیافه مامان بابام:?? وقتی رسیدیم
وقتی رسیدیم مامان بابام منو بیدار کردن وقتی رفتیم فرودگاه تا چمدونامونو تحویل بگیریم یهو یه چیزی دیدم چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ادرین اگرست؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اون اینجا چیکار میکنه؟؟؟ نه این ممکن نیست! من خوابم یا بیدار؟ سعی کردم بهش اهمیت ندم رفتیم هتل لباسامونو عوض کردیم و گرفتیم خوابیدیم(آخه شب بود ?) صبح که بلند شدیم مامان بابام زود تر از من بلند شده بودند(چون اونا کار داشتن) دست و رومو شستم صبحونمو اوردن تو اتاق من شروع به خوردن کردم و همراهش یه فیلم کمدی دیدم........ وقتی مامان بابام اومدن عصر منو بردن به موزه تعجب کردم اخه همه ی دوستام اونجا بودن!!!!!!
یه آقایی اونجا داشت حرف میزد من داشتم به حرفاش گوش میکردم که یهو الیا گفت : هی مرینت میگم گوشیم گم شده میشه بری پیداش کنی؟ من گفتم اره نینو هم به ادرین گفت هدفونشو و پیدا کنه رسیدم به یه اتاق یهو به ادرین برخوردم یه شمشیر توی اتاق بود دو نفر داشتن نگامون میکردن (اما من متوجه شدم ??) یکیشون دختر یکیشون پسر.... یهو یه شرور اومد تو اتاقی که ما توش بودیم حتما شمشیر رو میخواست یهو اون دو نفر تبدیل شدن من تبدیل سدکشدم و رفتم کمکشون
داشتم کمکشون میکردم که یهو گربه سیاه رو دیدم گفتم:گربه ی سیاه تو اینجا چی کار میکنی؟؟؟ گفت:بانوی من خب.... داستانش طولانیه? خلاصه جنگیدیم تا رسیدیم به سقف
وقتی رسیدیم به سقف گربه میخواست با پنجه ی برندش اون شرور رو نابود کنه اما اون شرور جا خالی داد و نزدیک بود بخوره به من که یهو اون دختره اومد جلوی من و پنجه ی برنده خورد به اون ?
یهو یه دختر ابر قهرمان اومدوو اونو کوبوند به ساختمون و اکوماش نابود شد ولی من خنساش نکردم و رفتم هتل و به حالت عادی برگشتم..... دو چیز فکر مو مشقول کرده بود اولیش اینکه ارباب شرارت چی میخواست و چجوری اومده بود اینجا؟.دومیش اینکه گربه ی سیاه اینجا اینجا چیکار میکرد
همون موقع یادم افتاد که تو فرودگاه ادرین رو دیدم و باباش رو حتما اونا یه ربطی به ارباب شرارت و گربه سیاه داشتن فکر کنم دیگه وقتشه که هویت همدیگه رو بدونیم.... تصمیم گرفتم گربه سیاه رو به یه قرار دعوت کنم حالا معجزه گر ها به من واگذار شده من باید تصمیمم رو اجرا کنم
من که فهمیده بودم گربه سیاه همون ادرین اگرسته یه روز وقتی گربه ی سیاه داشت گشت میزد بهش گفتم فردا شب ساعت ٨ شب بیاد رو یکی از سقف خونه ها وقتشه یه چیزی بهش بگم
مرسی که همراهم بودید پارت بعدی رو سه شنبه میزارم یادتون باشه پارت بعدی دختر کفشدوزکی و گربه سیاه هویت همدیگه رو میفهمن ? تا پارت بعدی، خدافظ ✋???
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
لطفا یکم حیجانیش کنید وقتی هویت هم رو میبینن عین خنگلا می مونن آخه خدایا لطفا یکم فقط فقط یکم حیجانیش کنید اون رو که می تونید ولی در کل خوبه
سلام عالی بود پارت بعد
لطفا تست منم بخون?
خوب بود
این نبود که یه چیز دیگه بود .
ببخشید ببخشید ولی من نمیخوام مثل قسمت نیویورک بکنمش می خوام تغییرش بدم
خوبه
سلام
عزیزم اینکه همون قسمت ویژه در نیویورک هستش!
بعد شما اومدی داستان نوشتی از همون
بازم ممنون ولی طولانی ترش کن ??
قشنگ بود ولی نصفش برای قسمت نیویورک بود
ولی در هر صورت ادامه بده منتظر کار های بعدی ات هستم