
سلام من اومدم با سری دو و این قسمت اتفاقی میوفته که بیشتر شما دوست دارین
از زبان مرینت از خواب بلند شدم در اتاق آدرین رو زدم دیدم تو کل اتاق گل هستش و نوشته مرینت تولدت مبارک و بادکنک هم هست یعنی تولدمه وای یادم رفت از زبان آدرین بانوی من تولدت مبارک در زدن من رفتم در رو باز کردم و دیدم یک دعوت نامه از طرف جیم و یک پیام هم به من داد و ما باید میرفتیم آرکادیا ما وسیله هامون رو جمع کردیم
من رفتم پیش مرینت و بهش گفتم اون از خوشحالی پرید هوا گفتم کجاش خوبه اون گفت ۳ تا از معجزه گر ها اونجاست سگ و گاو و عقاب کی باید بریم من گفتم امشب اون گفت چس
ما معجزه گر ببر و پلنگ رو هم با خودمون میبریم چون اونجا باید ابر قهرمان های خودش رو داشته باشه ما تیکی و پلگ رو داشتیم میزاشتیم تو جعبه شون که گفتن ما بیرون راحتیم ما گفتیم باشه هرکدوم وسایل خودمون رو جمع کردیم و آماده رفتن شدیم غروب شد ما رفتیم فرودگاه من و آدرین داشتیم با هم حرف میزدیم که دیدیم پلگ و تیکی دارن پچ پچ میکنن ما فهمیدیم چی میگن پلگ
از تیکی خاستگاری کرد و تیکی قبول کرد تیکی گفت به مرینت و آدرین نگو ما گفتیم چه خبره اونا گفتن هیچی نرمش شب گاهی ما گفتیم نرمش شب گاهی داریم اونا گفتن من گفتم دروغ نگین تو مگه از تیکی خاستگاری نکردی ها اون گفت آره کردم من گفتم مبارکه? اون تشکر کرد و ما غول دادیم که تو خونه جیم براشون مراسم بگیریم
ما همه خوابیدیم بیدار شدم دیدم هواپیما خالی هستش سریع آدرین رو گفتم بیدار شه و پریدیم بیرون جیم به آدرین زنگ زد آدرین گفت تو آخر شب هم بیداری جیم گفت من غول کشم از اینجا محافظت میکنم به ما آدرس داد و رفتیم خونشون دیدم توبی اونجاست و کلر خوابه ازش پرسیدم توبی گفت اون یک بار دروازه سایه ای بزرگی درست که ولی ایتدفعه با دستش کرد و الان بیهوشه گفت چیزی نیست تا فردا بیدار میشه جیم اومد با دوتا هیولا همراه من داد زدم وای هیولا جیم مواظب باش که اون گفت اونا دوستای ما هستن من برای این گفتم بیاین چون با شما یک کار خیلی خیلی مهم داشتم گفتن شاگرد مرگانا که از مرگانا بد تره به ما حمله کرد و ما به کمک نیاز داریم و ما قبول کردیم و اسم گروهمون رو گذاشتیم ارتش خوبی
من گفتم یک خونه کوچولو ندارین اندازه یک تلوزیون اونا گفتن داریم ما تیکی و پلگ رو گذاشتی اون تو و همون اول با یک کوتوله با اسم چامسکی دوست شدن و یک عروسک هم بود که چامسکی فکر میکرد زنشه من و آدرین یکم گل ریختیم اون تو و پلگ و تیکی جشن گرفتن من تبدیل شدم به پلنگ و اون هم شد پشت لاک و جیم و توبی گفتن چرا اون قبلی ها نشدین ما گفتیم کفشدوزک و گربه برای پاریس هستن و اینجا ابر قهرمان های خودش رو داره ما گفتیم اینجا معجزه گری پیدا میشه برای ما اونا گفتن اینجا همه چی پیدا میشه که کلر بیدار شد
بعد از یک سال........ از زبان مرینت تیکی پلگ شما یکم مشکوک میزنید چیکار کردید پلگ داشت یه چیزایی میگفت که تیکی نزاشت ما رفتیم دنبال معجزه گر عقاب و گاو رو پیدا کردیم و به جیم هم شب ها کمک میکنیم از زبان جیم توبی کجایی توبی من تو خونه هستم و مرینت و آدرین دارن میرن بیرون الان رفتن از زبان مرینت آدرین کجا دنبال عقاب بگردیم اون گفت یکی از شلوغ ترین جاهای آرکادیا که دیدم یکی تیر زد به سمتم ولی تیکی اومد و جلوش رو گرفت تیر خورد به تیکی
تیکی هی میگفت بچم بچم و من فهمیدم اون موضوع چی بود تیکی بچه داره ولی الان بخاطر من تیر خورد????????????????? آدرین تبدیل شد و محافظ رو فعال کرد ما تیکی رو بردیم بیمارستان ولی اونا بلد نبودن درمانش کنن و تیکی مرد???????????????
سری بعدی بخونین
نظرات فراموش نشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوشمان آمد خوشمان آمد بارکلا
نظر بدین دوستان