20 اسلاید امتیازی توسط: جیم غول کش ایلای شین انتشار: 4 سال پیش 61 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام قسمت آخر و پایانی با بیست تا و این قسمت یک اتفاقی میوفته که شما اصلا فکرش رو نمیکنین
زن شرور گفت نبرد ۲ در مقابل ۲ و ما قبول کردیم اون گفت من ۱ محافظ های اصلیم و یک زن شرور میفرستم من هم گفتم جیم و گربه ی سیاه اون ها رفتن برای مبارزه
گربه ی سیاه رفت جلو گفت پنچه ی برنده حمله کرد و جیم و گربه باهم حمله کردن و محافظ رو کشتن و رفتن زن شرور رو بکشن که دیدم گربه افتاد پایین سریع پریدم سمتش و کسی که اون رو زد رو نابود کردم
من گفتم گربه رو ببرن به بیمارسان اون رو بردن و من گفتم حمله سریع رفتیم سر سه سوت ۵۹ تا زن شرور رو کشتیم حمله کردیم به محافظ ها اصلا راهی نبود که پیروز بشیم (راستی جیم هم زدن و زخمیش کردن) من گفتم گردونه ی خوش شانسی یه فنر بزرگ افتاد توی دستم دیدم یک نارنجک هم روش بود
به روباه گفتم بگه سراب و یک چیز اونجا نشون بده که برن رو فنر اون ما رو نشون داد ۹ نفر رفتن روش رفتن بالاکه من یادم افتاد اونا انسان هستن و نه نفر ترکیدن
من به خودم قول دادم که این داستان تموم شد برم معجزه گرم رو بدم به آلیا و خودم رو به پلیس تحویل بدم چون ۹ نفر رو کشتم همه حمله کردن به یک نفر اون رو نابود نکردم و اکوماش رو گرفتم و گفتم کفشدوزک معجزه آسا دیدم اون۱۰ نفر زنده شدن ولی به خودم قول دادم
من رفتم سراغ زن شرور که دیدم نیست رفتم به بیمارستان به حالت عادی تبدیل شدم به آدرین گفتم چی شد اون گفت زن شرور یک اکوما پرتاب کرد ولی نمیدونم چرا چیزیم نشد
از زبان آدرین من داشتم با مرینت حرف میزدم که دیدم یکی با من حرف میزنه اون گفت دختر کفشدوزکی همش تو رو جلو میندازه من به تو قدرتی میدم که همه رو فلج کنی من تبدیل شدم به فلج کننده
ولی من فکر کردم برای چی خوب من رو فرستاد چون بهم ایمان داشت من به ارباب شرارت گفتم نه نمی خوام ولی اون من رو اذیت کرد من باز هم کاری نکردم اون داشت خسته میشد و ول کرد و اکوما رو از من جدا کرد مرینت به کفشدوزک تبدیل شد و اکوما رو گرفت و اون رو تبدیل به پروانه کرد
از زبان آلیا راستی جیم دیدم مرینت گفت آلیا نه نه که دیدم پشتم شمشیر خورد داشتم بیهوش میشدم فقط میفهمیدم من رو داشتن میبردن به یک اتاق بیمارستان از زبان مرینت وای وای دیدم آلیا نفس نمیکشه ههههههههه نینو کو رفتم دنبال نینو دیدم اون هم مرده
من سرم گیج رفت و افتادم دیدم آدرین صدام میزنه بیدار شدم دیدم سالمه گفتم تو چیزیت نشد اون گفت نه گفتم چرا اون گفت برای این که توی بدنم اکوما بود و کنترلم میکرد آدرین تا نینو رو دید گریش گرفت اون رو بغل کرد و گفت نه نه نینو من هم رفتم آلیا رو بغل کردم
هردومون ناراحت بودیم چون بهترین دوست هامون رو از دست دادیم به هر حال ازش انتقام میگیریم من گفتم تیکی خال ها روشن آدرین هم گفت پلگ پنجه ها بیرون تبدیل شدیم و رفتیم به برج ایفل تا بتونیم اون رو پیدا کنیم رفتم بالا دیدم هیچی معلوم نیست برای همین گفتم گردونه خوش شانسی یک تلسکوب افتاد رو دستم
همه جارو دیدم داخل شهر کسی نبود برای همین به حالت عادی تبدیل شدم و دوباره به کفشدوزک و دوباره گفنم گردونه خوش شانسی دیدم این دفعه بک چیز دستم افتاد که باهاش توی خونه هم معلومه
اون رو گذاشتم تو تلسکوب که دیدم همه جا معلومه و من اون رو پیدا کردم من و گربه رفتیم اونجا اونجا هتل بزرگ پاریس بود رفتیم اون رو گرفتیم و همین طور معجزه گر پروانه معجزه گر پروانه رو دادم به استادفو و اون رو هم دادم به پلیس اون باید یک سال زندان بود و شهردار گفت نه ولی اون روز روز انتخاباتی بود و شهر دار شد ...کی..
پدر مرینت و برژوا رو با چوب و لگد انداختن بیرون و من رفتم پیش گربه بهش گفتم من ۹ نفر رو کشتم و به خودم قول دادم که ماجرا تموم شد برم پیش پلیس و و ازشون پرسیدم اونا گفتن ۵ سال می خوای منتظرم بمون می خوای نمون خداحافظ و من رفتم
از زبان آدرین کفشدوزک رفت و من معجزه گرش رو داد بهم من گریه کنان سوار ماشین شخصیم شدم و رفتم به خونمون دیدم میگن ناتالی هم زن شرور کشت
من گفتم ناتالی آلیا نینو شما همش بخاطر من مردین نه نه خسته شدم که یادم افتاد زن شرور گفت قول دوتا معجزه گر بهم دادن یعنی نگهبان معجزه گر های بد تازه فهمیدم چه خبره نابودتون میکنم فقط باید صبر کنم کفشدوزک بیاد
یک لحظه اون عکس مادرم که از توش یک کتاب در اوردم رفتم اون رو باز کردم دیدم معجزه گر طاووس توشا سریع رفتم بدمش به استاد فو دادم و اومدم ولی خیلی باید صبر می کردم چون ۵ سال کم نبود
(۵سال بعد) از زبان آدرین خواب بودم که دیدم کفشدوزک داره منو صدا میکنه من فکر کردم فردا میاد اون بهم گفت میره دوش بگیره رفت و بعد از ده دقیقه اومد من صبر کردم یک روز بشه شد و فرداش گفتم با من ازدواج میکنی و اون این دفعه گفت آره من پریدم هوا گفتم قرار مرارامون کی اون گفت ۴روز دیگه من قبول کردم و ماجرای اون نگهبان های معجزه گر های بدی رو گفتم اون گفت باید جلوشون رو بگیریم
من گفتم اونا برای چند وقت دیگه چون من بدنم رو فرم نیست و باید دوباره تمریناتم و شروع کنم اون رفت ۴ روز شد و ما کل پاریس رو دعوت کردیم و اون شب بهترین روز زندگیم بود شب تموم شد و هرکدوم رفتیم تو اتاق خودمون
دوستان از اونجایی که من گفتم این قسمت پایانی هست منظورم این بود که قسمت پایانی فصل۱ هست فصل۲ از ۱۵ مهر شروع میشه و قسمت دو مرینت آدرین زندگی جدید رو بخونین....نظرات فراموش نشه
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
برد پر سود پرسپولیس به همه پرسپولیسی ها تبریک میگم
دوستان من فصل۲رو یکم زود تر شروع میکنم
سلام مدیر سایت ببخشید چرا ۲تا از تست های من بیشتر روی صفحه اول نرفت