
خب بچه ها بخاطر نظراتون ادامه ی داستان رو گذاشتم کامنت فراموش نشه❤
سارا که داشت تبدیل به گرگینه می شد نمی تونست چیکار کنه ? علکس یه دفعه صداش زد : میگم... من یه بازی اوردم با خودم میای سرگرم شیم؟ سارا نمی دونست چی بگه ? لوسی از جیب سارا اومد بیرون و گفت سلام سارا ? سارا گفت هیسسسس! الان نمی دونی تو چه وظعیتی هستم ? علکس گفت سارا با کسی داری حرف می زنی؟ سارا گفت نه من وقتی تنها ام خیال پردازی می کنم ?
علکس یه دفعه گفت سارا کمک می خوای؟ طولش دادی،، سارا گفت نه ببخشید داشتم یه چیزی درست می کردم زمان پختش طول می کشه ? لوسی آروم تو گوشش گفت حالا چه کنیم؟ سارا با بغض گفت نمی دونم ? و بعد یه فکر احمقانه به سر سارا رسید... تصمیم گرفت گوش و دم خودش رو قیچی کنه..???
دم شو کند.... ? ولی دلش نمیومد گوش هاشو بکنه چون درد می گرفت خیلی ? برای همین رو سرش کلاه گذاشت ولی وقتی دم شو کند یه دفعه با سرعت یه دم قشنگ دیگه در اورد ? لوسی گفت سارا فایده نداره تو تا عبد گرگینه می مونی و این دم و گوش و پنجه با تو می مونه... سارا داشت گش می کرد دیگه خیلی ترسیده بود?
سارا گفت آهان ... دم خودش رو کرد تو شلوارش? رو سرش هم کلاه گذاشت و رفت پیش عالکس...
سارا رفت پیش علکس... و بعد بهش از شیرینی هایی که پخته بود داد ? علکس اوممم آشپز خوبی هستی آفرین به تو ? سارا یکم لپش قرمز شد ? لوسی داشت پنجره رو نگاه می کرد که یه دفعه ترسید .... اومد پیش سارا و تو گوشش گفت سارا بیا یدقه واجبه.... سارا گفت هیسسس .... لوسی گفت بابا بیا ... سارا گفت خیل خب از دست تو ? علکس گفت کجا میری؟ سارا گفت میرم یه چیزی از اتاقم بیارم بازی کنیم ? علکس گفت آخ جان باشه? سارا رفت تو اتاق و گفت چیه لوسی؟؟؟ لوسی بریده بریده گفت شکارچی های گرگینه نزدیکه ??? لوسی گفت وات؟؟؟ چی میگی؟ لوسی گفت یه مردی قصد کشتن گرگینه هارو داره و الان کنار خونه ته داره حست می کنه ? سارا قلبش ریخت ?
سارا نمی تونست چیکار کنه و زوری از اتاق رفت لوسی گفت هی کجا؟؟؟ اون گفت چاره ای نداریم باید به علکس بگیم...
سارا زودی رفت پیش علکس و گفت علکس.... علکس گفت بله؟ سارا گفت می خواستم یه چیزی بهت بگم? علکس گفت بگو راحت باش ? سارا تند تند و با گریه گفت من گرگینه ام ببخشید که ازت قائم کردم من .... چون عاشقت بودم و نمی تونستم این کارو کنم ...، بعد یه دفعه دهنشو بست و رفت اتاق... علکس چشاش گرد شده بود ? آروم در اتاق سارا رو باز کرد و رفت توش و کنار سارا نشست ? سارا گفت تنهام بزار ? علکس که دم و گوش سارا رو دیده بود اهمیت نداد و بغلش کرد?
سارا گفت عمم علکس .... علکس گفت تو هر آدمی باشی دوست دارم ? سارا هم محکم بغل کرد با بغض? یه دفعه یکی در زد سارا اشک هاشو پاک کرد و رفت در و باز کنه ☺
سارا از سوراخ در که دید ترسید و در رفت پیش علکس بعد علکس گفت کیه؟ سارا گفت شکارچی گرکینه ها ? علکس وایی بیا از اینجا فرار کنیم ... سارا : از کجا؟ علکس گفت از بالا کن ! سارا گفت اونجا خیلی بلنده نمی تونیم علکس گفت بهم اعتناد کن من یه راهی دارم! و بعد پرده ی اتاق سارا رو کشید و کند و گفت حالا بیا کولم... سارا گفت عممم? علکس گفت بدو وقت نداریم ... علکس سارا رو کول کرد و پرده ی اتاق و انداخت پایین پشت بوم و گفت حالا یواش یواش بریم پایین ... سارا که خیلی ترسیده بود علوس و محکم بغل کرده بود که نیفته...
بعد که به زمین رسیدن سارا از کول علکس بلند شد و بعد علکس دست سارا رو گرفت و زودی گفت بدو بریم ... و بدو بدو رفتن و از خونه دور شدن.. شکارچی در و شکوند? گفت اومم چند دقیقه پیش اینجا بودند تازه فرار کردند و یواش یواش زمین و بو کرد و به پشت بوم رسید و فهمید از اینجا فرار کردن... از خونه اومد بیرون و سارا و علکس و دید ? از اون دور مورا نشونه گرفت و تیر و پرتاب کرد... وقتی که سارا داشت را می رفت اون تیر خود به دستش و بی هوش شد ? علکس گفت سارا چی شد بیدار شووووو.... برای ادامه منتظر پارت آخر باش کامنت فراموش نشه ?
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدی چی شد؟؟
گذاشتم برو ببین(๑°ㅁ°๑)‼✧
بعدی چی شد؟؟
بچه ها پارت آخر خیلی باحال شد الان تو بررسی هست منتظر باشید?
بدو بزار بعدی رو عالی بود????
بازم بزارررر زود