دروغ سفید

خب قبل از اینکه داستان شروع کنم می خوام خودتو معرفی کنم 😅. تو آریانایی یه دختر ایرانی 23ساله که عاشق کمک به بقیه و کتاب خوندنی . همیشه اگه بخوای به یکی هدیه بدی ، یه کتاب شعر بهش هدیه میدی 😌. همیشه برای رسیدن به آرزوهاش تلاش میکنه . الان آمریکا زندگی میکنی . قلب مهربونی داری . خیلیییی مهربونی . خوشگلی ولی زیبایی درونت از قیافت بیشتره 🙃 . همیشه نصف پولتو صرف کارای خیریه میکنی .یه موسسه خیریه داری و در اون موسسه به کودکای کار و بچه های بی سرپرست که سنشون بین ۴تا ۱۸ ساله کمک میکنی . میخوای به دنیا نشون بدی که هیچ چیز غیر ممکن نیست و حتی یه کودک کار هم میتونه یه روزی تبدیل به مشهور ترین آدم دنیا بشه . تو این موسسه به بچه ها اول از همه درس اخلاق و زندگی میدین و همچنین کلاسای موسیقی ، رقص و... هم دارین . کارکنای موسسه هم آدمای مهربونی شبیه تو هستن . حقوقشون کمه ولی با جون و دل به این بچه ها کمک میکنن .

صبح ساعت شیش بیدار شدی و بعد از دوش گرفتن حسابی به خودت میرسی .( تو همیشه تیپای عالییی میزنی و عاشق عطری . همیشه بوی خوب میدی 😌) یه روز جدید از زندگیت شروع شده و با خودت میگی : امیدوارم امروزم مثل روزای قبل عالی باشه . از خونه میزنی بیرون ، امروز قراره با دوچرخه بری سر کار (تو چهار روز از هفت روز هفته رو با دوچرخه میری سر کار ، چون به طبیعت علاقه داری و نمیخوای طبیعت آلوده بشه .) پدال میزنی و به همه مردم لبخند میزنی. نزدیک یه میدان میشی ، یع چیزی داره تو رو به سمت خودش جذب میکنه . اونا هفت تا پسرن که نشستن و دارن آهنگ میخونن . میخوای از کنارشون رد بشی ولی خیلی میخوای بری و چند دقیقه به صداشون گوش کنی . میری اونجا . کسی دور و برشون نیست . تو تنها کسی هستی که جلوشون وایساده و بهشون گوش میدی .

خب این پارت راجب اون هفت تا پسره 🤩 ( یه برنامه تلویزیونی هست که آدمای مشهور تغییر قیافه میدن و تو کل شهر میگردن ، مثلا گیتار میزنن و آواز میخونن و مردم رو دعوت میکنن که به صداشون گوش کنن و در اخر به کسایی که بهشون بخاطر استعداد واقعیشون ، نه بخاطر شهرتشون توجه کردن یک میلیون دلار جایزه میدن ) اینبار نوبت بی تی اس بوده 😌🤩. اونا با کلاه گیس و پوشیدن لباسای کهنه تغییر قیافه دادن .

خب برگردیم به داستانمون . تو دست میزنی و بعد تو : سلامممم . صداتون واقعا جادوییه ، من که میتونم ساعت ها بشینم و به صداتون گوش بدم . درسته اصلاااا کره ای بلد نیستم 😅🤦🏻‍♀️ ولی موسیقی زبان روح آدماست پس مهم اینه که اون موسیقی بهت آرامش بده .پسرا واقعا خوشحال شدن ، چون تو اولین کسی هستی که بهشون توجه کردی نامجون : سلام ، خیلی ممنون . شما اولین کسی هستین که اینقدر از ما تعریف کردین . یه ایده به ذهنت اومد 💡 . می خوای ازشون در خواست کنی که بیان و تو موسست به بچه ها موسیقی یاد بدن . تو دو دلی که بهشون بگی یا نگی .

تو : میتونم بیشتر باهاتون آشنا شم . تهیونگ : ما هفت تا پسر اهل کره جنوبی هستیم که از بچگی آرزو داشتیم که خواننده شیم و کنسرتای بزرگی برگزار کنیم . یک ساله به آمریکا اومدیم ولی اینجا زندگی کردن واقعا سخته . ما یک ساله اینجاییم و روزی تنها دو سه دلار درآمدمونه 😞. شوگا : ما میدونیم که استعدادشو داریم ولی هیچکس بهمون توجه نمیکنه 😕 . تو : منم آریانام 😌 یه دختر شاددد که تا حالا هیچ چیزی شکستم نداده و هیچموقع ناامید نمیشم 🙃 منم اولاش که به آمریکا اومدم زندگی خیلی برام سخت بود ولی دست از تلاش نکشیدم . الان میخوام بهتون یه پیشنهاد بدم 🤩 . من یه موسسه خیریه دارم که در اون به بچه های نیازمند کمک میکنیم تا آیندشونون درخشان بشه . من به کمک شما واقعا نیاز دارم و اگه بتونین بیاین و در اونجا به بچه ها موسیقی یاد بدین خیلی ممنوتون میشم . حقوقتونم کمه ولی مهم اینه که دل اون بچه ها رو شاد میکنیم . حقوق هممون ماهیانه هزار دلاره ، من ماهیانه هزار دلار از موسسه کسب در امد میکنم که نصفشو میدم به همین کارای خیریه . جی هوپ : یعنی فقط ۵۰۰دلاررر ؟!!! . تو : نه ، من کارم فقط تو موسسه خیریه نیست . من نصف کل درآمد ماهیانمو صرف همین موسسه میکنم . شما شبیه آدمای مهربون و خوش قلبی هستین . پس به دلم افتاده که کمکم میکنین ☺️ لطفاااا 🙏🏽🙏🏽 قوللل میدم منم بهتون کمک کنم که به آرزوتون برسین . خب خب خب مثلا هر روز میریم استودیو و ضبط میکنیم . شاید یهو مشهورررر شدین 🤩.

اعضای بی تی اس تا پایان امروز مهلت داشتن . جیمین داره به نامجون اشاره میکنه . نامجون : اگه میشه به ما اجازه بده که مشورت کنیم . اونا میرن یه گوشه که مشورت کنن . کوک : بچه ها بنظرم تنهاش نزاریم ، اون بدون اینکه ما رو بشناسه به ما کمک کرد و خیلی مشتاقه ، بعد چند روز میتونیم خودمونو بهش معرفی کنیم و اون یه میلیون دلارو بهش هدیه کنیم . جین : حق با توعه ولی خودت میدونی ما خیلی کار داریم . اعضای بی تی اس مشورت کردن و دارن بع سمتت میان . کوک : آریانا خانم 😌 ما پیشنهادتو قبول میکنیم ☺️. تو از شادی میپری بغل کوک 🤭 و دم در گوشش اروم میگی ممنون 🥺☺️. ازشون تشکر میکنی و میگی خب وقتشه بریم به سمت موسسه .

کوک حس عجیبی داره ، اون از اول از تو یه انرژی خاص میگرفت و وقتی تو اونو بخاطر مهربونیش بغل کردی نه محبوبیتش ، کوک حس عجیبی بهش دست داد . کوک بر میگرده و بهت نگاه میکنه . تو دلش میگه : قیافش خیلی عادی و نرماله ولی زیبایی درونش حد و اندازه نداره . اون واقعا متفاوته ، من تا حالا دختری به مهربونی اون ندیدم . فقط میخوام ببینمش و باهاش وقت بگذرونم . ولی یهو به خودش میاد میگه : نه ! کوک ، تو جانگ کوکی ، خیلیا آرزوی بودن با تو رو دارن ، حالا تو از یه آدم معولی خوشت میاد ، اونم فقط با یه بار دیدن ! ولی کوک داره خودشو گول میزنه اون از آریانا خوشش اومده و خودش خبر نداره . میخواد با این حرفا خودشو گول بزنه . وقتی که دارین باهم میرین و تو باشادی حرف میزنی ، کوک نمتونه چشاشو از تو ور داره . فقط نگات میکنه و یهو متوجه نگاهش میشی 👀 . تو فقط بهش یه لبخند آروم میزنی و بعدش. حرفتو ادامه میدی . با اون لبخند ، کوک دوباره قلبش حس عجیبی رو حس کرد . این دومین باره که امروز قلبش اینجوری میشه میشه...

خب تموم شد داستانمون . 😁 تو قسمت بعد هیجان داستان بیشتر میشه و کوک رفته رفته از تو خوشش میاد و تهیونگم یه حسایی در اون ایجاد میشه .

نظراتتونو کامنت کنین حتما

لایک و کامنت یادتون نره

دوسستون دارم 😌💜

خداحافظ 🙋🏻‍♀️