از زبان هانا 👈از کجا😳
از زبان جودی👈بعدا بهت میگم
(نکته: اینا همین جور که دارن حرف میزنن دارن می دویدند نیکلاسداشت دنبالشون می دوید)
بعد کتاب را از کوله پشتی برداشت و گفت باید بگی( فراتر از زمان)🤠
از زبان هانا مرسی😘
فقط چجوری برم اون جایی که میخوام 🤔
از زبان جودی👈 تو ذهنت بهش فکر کن 💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
هانا گفت آهان باشه😊 که ناگهان نیکلاس به هانا و جودی رسید بعد پری جودی را گرفت بعد جودی گفت پای منو ول کن😓 بعد گفت یک اتفاق عجیب و نامرئی شد و فرار کرد هانا هم به جایی که میخواست فکر کرد و یک دایره ی تلپورت درست کرد بعد ۲ تایی پریدنند توش وقتی رسیدند به جایی که هانا میخواست جودی به هانا گفت شوخیت گرفته اینجا که............................
عــالــی بــود آجـــی 👍👌
مرسی آجو