
خوب اینم پارت ۴ لطفا نظر بدین♡♡ از زبان ماری
جاهارو با کمک مرینت و آدرین انداختیم بعد من گفتم بچه ها با یه مهمونی شبونه چطورین؟ مرینت گفت اره من موافقم فردا هم تعطیله آدرین گفت ولی من موافق نیستم خیلی خوابم میاد مرینت هم یه بالش برداشت و رفت عقب دوید جلو و کوبوند تو صورت آدرین بعدش منم برداشتم کبوندم تو صورت مرینت گفتم منم بازی آدرین دو تا برداشت و کوبوند تو صورت ما
همینطور بازی کردیم ولی تصمیم گرفتیم یه فیلم ببینیم موقعی که جا حساس فیلمه بود ارباب شرارت یکی رو شرور کرد اونم کی؟
پسر شنی رو شرور کرد?برا مرینت آدرین اومد برا آدرین کفشدوزک همش میگفتن من ازت جدا میشم من ازت جدا میشم...بعدشم یه دسته جمعی آدم اومدن طرف من بهم میگفتن من عاشقتم منم گفتم برین گم شین من ۱۱ سالمه گفتن من عاشقتم گفتم من اونجام ها اینجا نیشتم و رفتم زیر بتو اونا هم رفتن و بر نگشتن آدرین گفت چه خوب پیچوندیشون منم لبخند زدم و گفتم وقت تبدبل نیست؟و بعد تیدیل شدیم
بعدشم از پنجره رفتیم بیرون منم از قدرتم استفاده کردم و آکوما رو بیرون اوردم اما اون دوباره رفت تو پسره مرینت هم گردونه خوشانسی زد و بهش یه چاقو داد بهد با چاقو بالشت رو پاره کرد و آکوما رو گرفت و گفت کفشدوزک معجزه آسا من داشتم به حالت اول بر میگشتم ۱ دقیقه مونده بود گفتم من باید برم شماها هم بیاین بعد کفشدوزک گفت منم ۳ دقیقه دارم تو برسونش پیشی از زبون پیشی
ای خدااااااا اخه چرا من؟ رسوندمش و رفتم خونه ماری دیدم ماری داره یه چیزی میکشه و مرینت هم سرش تو گوشیه رفتم بهش گفتم چه میکنی عشقم؟مرینت گفت عش...ق...م؟ گفتم اره بانوی من گفت اگر من بانوی تو ام تو ام شاهزاده ی منی?گفت باشه قبول و رفتیم سر ماریا هی کاغذ پاره میکرد مینداخت زمین منم یکیشونو برداشتم گفتم این من و مرینتیم؟?نقاشیت خیلی عالیه سر تکو داد گفت اها بعد داد زد وای چرااااا چرا دیدیش؟؟؟
گفتم خوب میخواستم ببینم چی کار میکنی گفتم بریم ادامه فیلم؟گفتن بریم و بقیشو دیدیم بعد ماری گفت انمیشن دیزنی ببینیم؟گفتیم دیزنی چیه؟گفت شماها هم دیزنین ها! گفتم واقعا گفت?♀️ببخشید هی یادم میره بریم راپونزل ببینیم یا فروزن؟مرینت گفت راپونزل منم گفتم فروزن اون هم هر دورو گذاشتم ۳ شب بود از زبون ماریا: گفتم من بزور چشام بازه میرم بخوابم شماها هم بعد من بیاین یا میخواین همین الان بخوابین؟ گفتن الانننن گفتم باشه بیاین و خودم رو از امد انداختم گوشه تا پیش هم بخوابن از زبان مرینت:ماریا سرشو گذاشت رو بالشت و بیهوش شد از بس خوابش میومد اما حواسش نبود گوشه خوابید جا من بود مثلا?آدرین گفت خوب فکنم باید پیش هم بخوابیم?منم گفتم باشه و خوابیدم بعد آدرین بغلم کرد منم سرخ شدم بعد گفت عاشقتم منم گفتم من بیشتر و خوابمون برد
از زبان ماریا:من خودم رو زده بودم به خواب بیدار بود بعد پا شدم ازشون عکس گرفتم پیام دادم به آلیا گفتم سلام جواب داد سلام شما؟گفتم من ماریام هم کلاسی جدیدتون گفت اها یادم اومد گفتم این عکسرو ببين: ) و عکسو براش فرستادم گفتم شب بخیر گفت شب بخیر???
صب زودتر همه پا شدم رفتم دست و صورتمو شستم مامانم گفت ماری از صب زود لیلی اومده پیشت گفت واقعا الان کجاست گفت تو حال رو مبله گفتم لیلی...لیلی... برا تو هم همه چی عجیب شده گفت اره من کوامی دارم ماری نجاتم بدهههه گفتم تو هم کلاس دهمی؟گفت نهم من باید پنجم باشم اینجا چه خبره گفتم اینو بیا ببین شاخ در میاری بردمش تو اتاقم گفت اینا کین؟گفتم الان میفهمی تو برو من بیدارشون میکنم میارمشون گفت باشه
گفتم آدرین مرینت تنبلا بیدار شین دوستم اومده آدرین بیدار شد اما مرینت خواب بود گفتم تیکی میتونی بیدارش کنی؟تیکی گفت کار همیشه ی خودمه گفتم آدرین بیا تا مرینت بیدار شه منم آدرین رو بردم تو حال لیلی گفت وای ماری باورم نمیشه این...این آدرینه?گفتم بقیشو نگو گفت چرا در گوشش گفتم الان فک میکنه ما جادوگریم و دوتایی خندیدسم آدرین گفت ماری رو شویی گجاست گفتم تو راهرو سمت چی گفت ممنون مرینت هم اومد لیلی داشت منفجر میشد
گفت اینا رو از کجا گیر اوردی؟ گفتم بهشون گفتم که گربه و کفشدوزکن زد تو سرم گفت بانیکس نیومد؟مرینت گفت ماری رو شویی کجاست؟گفتم راهرو سمت چپ اما الان آدرین اونجاست گفت باشه اشکال نداره و به لیلی گفتم نه نیومد تازه این عکسو نگاه کن بعد نشونش دادم لیلی گفت الاناست که بانیکس بیاد و همین موقع بانیکس اومد گفت چی کار کردی هویت هارو گفتی بهشون؟ من و لیلی:?♀️?♀️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من با داستانت حال نکردم ابن که یه بعد دیگه باشی خیلی تخیلی هست
منم خواستم داستان تخیلی بنویسم نه واقعی?