ببخشید دیر شد اصلا وقتم آزاد نبود و یه بار دیگه هم این پارت رو گذاشتم اما منتشر نشد
از زبان ماریا:آدرین من رو نگاه کرد اما مرینت هنوز خشکش زده بود من ایستاده بودم فقط داد زدم آدرین گفت چی شده؟گفتم من ۱۱ سالمه گفت هان؟مرینت با این حرفم یه تکونی خورد بعد یه قدم رفت عقب گفت مگه میشه؟ گقتم اره من مال اینجا نیستم از یه جای دیگه اومدم خودمم نمیخواستم بیام باید چند تا چیزو درست کنم بعد فک کنم برم پس من میرم اون پشت تا شما راحت حرف بزنین
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
بعدی رو هم گذاشتم?
پس هم سنیم داستانتو ادامه بده من به عنوان کسی که تو زهنش بود خیلی کنجکاوم بدونم چیمیشه و اینو بدون من همیشه پارتاتو میخونم
پس هم سنیم داستانتو ادامه بده من به عنوان کسی که تو زهنش بود خیلی کنجکاوم بدونم چیمیشه و اینو بدون من همیشه پارتاتو میخونم
ممنون
ببین داستانت رو من از اول کع میراکلسو دیدم تو زهنم بود و با خودم کار میکردم الان تو کاملا داری داستان منو تعریف میکنی و این عالیه میشه اسمتو بدونم شاید با هم دوستای خوبی شدیم من ۱۱ سالمه و اسمم آینازهتو چطور بگی خوشحال میشم ممنون داستانت خیلی خوبه منم دقیقا میخواستم بنویسم اما گفتم ننویسم بهتره چون بنظرم مسخره میومد بعد تو گفتی میشه بگی از کحا این داستان بزهنت رسید
سلام من این داستان تو ذهنم بود و گفتم بنویسم ببینم چطور پیش میره اگر خوب نبود آدماش امید و اگر هم خوب بود آدماش میدم و تو نظر ها گفتن ادامه بدم منم ادامه دادم
من ۱۱ سالمه و اسمم نیلوفر ه
آدامش میدم*
ببخشید اشتباه تایپ کردم?