سلام دوستان من اومدم با قسمت جدید داستان سیرک مردگان ببخشید که دیر شد ولی امیدوارم لذت ببرید
صبح بود تازه خورشید طلوع کرده بود . آریا چشمانش را باز کرد . شب قبل کنار آرورا خوابیده بود ولی آرورا آنجا نبود. بیرون رفت ارورا داشت باخواننده صحبت می کرد :اوهوم اون خیلی قشنگ میخونه . آرورا بادیدن آریا لبخندی زد و به خانه رفت..... اریا با تعجب به خواننده نگاه کرد .. : چیزی شده ؟؟ .. خواننده کلاهش را بالا انداخت و گفت : دیشب اتفاقی شعری که خوندی رو شنیدم ، خیلی قشنگ می خونی .. به نظرم صدای خیلی خوبی داری .. حتی بهتر از من .. اریا من من کنان گفت : م..م..م.من نمی خواستم بی احترامی کنم فقط داشتم برای ارورا ... خواننده حرف اورا قطع کرد : منظورمو اشتباه گرفتی . دارم می گم چطوره یه خواننده بشی توی این کار اینده داری .. اریا کمی فکر کردو گفت : فکر کنم هرچی که هست بهتر از دلقک شدنه ..
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالیدعالی دوست داشتم
وای اسمی بود جان من بعدیشو بزار
حتما فقط بخاطر درسا و اینا وقت نمیکنم مجبور میشم دیر به دیر بذارم
معذرت