عشق تکرار نشدنی

سلام من شیلان هستم این اولین تستم هست امید وارم خوشتون بیاد

یه روز افتابی بود اولین جایی که خاطره من شروع شد (هانی اسم دوست شما هست که با شما توی یک خانه زندگی میکنید)داشتم میرفتم سرکار حواسم توی گوشیم بود یهو خوردم به یه نفر افتادم زمین زود بلندم کرد و معذرت خواست منم معذرت خواستم و به راه خودم ادامه دادم توی راه افتاد یادم که اون مرده خیلی اشنا بود یهو دوستم زنگ زد و گفت زود باش برس رئییس عصبانیه (نشانه ا\ت * نشانه جونگ کوک +نشانه هانی_)*باششششه الان میام.

ببخشید بچه ها تستچی قعط شد واسه این یادم رفت که پارت قبلی چی نوشتم ببخشید ولی الان شروع میشه

بعد یک ماه وارد یه بیمارستان دیگه شدم تا رفتم تو دیدم دارن واسم جشن میگیرن(نکته تو یه دکتر مشهور هستی)بعد یک ساعت میرم دفتر خودم مریض ها یکی به یکی میان تو....تا غروب وقتی میخوام برم خوبه یه ماشین میاد جلوم وقتی داخلش رو نگاه کردم واییی یعنی دارم خواب میبینم؟ نه اون واقعا جونگ کوکه(تو ت هیچ وقت جونگ کوک رو ندید فقط توی گوشی و کنسرت😂)+بپر بالا خانم ا\ت *ببخشید شما منو از کجا میشناسد؟😯😕+وای مگه تو دکتر شخصی خانواده مانیستی؟! *چرا ولی...+بابا مادرم مریض شده بدو بپر بالا از زبان ا\ت راضی شدم و سوار شدم وقتی رسیدیم به خونشون دیدم خدمتکارا اومد و راهنماییم کردن(راستی تو ماشین هیچی نشد فقط اهنگ بی تی اس گوش دادین مثله دیمپل فایر ...)وقتی رفتم تو اتاق یه مردی کنار مادر جونگ کوک بود تا حالا ندیده بودمش😕πنشان اون اقاه😁πتو دکتر هستی؟! *ب..له πبدو بیا مادرمو خوب کن *تو ذهنم برادر جونگ کوکه؟!!!! خلاصه دست گذاشتم رو سر مادرش مادرش تب دادش شدید سریع کاری کردم که تبش اومد پیاین وقتی به هوش اومد سریع اسم جونگ کوک رو اورد از زبان ا\ت کوک سریع رفت پیشش و حرف زد من کم کم باید میرفتم خداحافظی کردم و رفتم

پیام بازرگانی نویسنه هنگ کرده که چجوری ادامش بده😂😁😀

بچه ها لطفا منو فالو کنید من تازه عضو تستچی شدم لطفا ازم حمایت کنید ممنون بریم ادامه

فردا اون روز داشتم میرفتم سرکار یهو دوستم پیام داد که سریع برگردم خونه منم با بدو برگشتم خونه وقتی رفتم خونه دیدم......😮برادر جونگ کوک جئون جونگ میون بود با تعجب پرسیدم شما اینجا چیکار میکنید πاومدم تو رو ببینم *چرا؟! πواسه دیروز ممنونم تو مادرمو نجات دادی *خواهش میکنم کاری نکردم یهو بلند شد و اومد سمتم من رفتم عقب اون اومد جلو هی انجو ادامه داشت تا رسیدم به دیوار چسبیدم به دیوار دستاشو زد به دیوار من از ترس ماتم بورده بود وقتی به خودم اومدم دیدم ل*ب*ش هست قده ل*ب*م (ادامه دارد)

خودمو ازش جدا کردم و گفتم چرا این کارو میکنید چطور به خودتون اجازه میدید πمن وقتی دیدمت دلم برات رفتتت.(بای بای دل عزیز😂🙋) *یعنی چی من اصلا از تو خوشم نمیاد من به کس دیگه ایی علاقه دارم πبه جونگ کوک علاقه داری *سرخ شدم و با داد گفتم بلههه من عاشق اقای جونگ کوک هستمπچشماش گرد شد و گفت خوبه فکر میکنم حستون دو طرفت *ماتم برد..πهی کجایی بیا بهم چای بده که باید برم پیش مادرم *چشم

خودمو ازش جدا کردم و گفتم چرا این کارو میکنید چطور به خودتون اجازه میدید πمن وقتی دیدمت دلم برات رفتتت.(بای بای دل عزیز😂🙋) *یعنی چی من اصلا از تو خوشم نمیاد من به کس دیگه ایی علاقه دارم πبه جونگ کوک علاقه داری *سرخ شدم و با داد گفتم بلههه من عاشق اقای جونگ کوک هستمπچشماش گرد شد و گفت خوبه فکر میکنم حستون دو طرفت *ماتم برد..πهی کجایی بیا بهم چای بده که باید برم پیش مادرم *چشم

واییی نمیدونم چرا ولی تستچی همش قعت میشهه ولش صبح وقتی بلند شدم دیدم یه پیام واسم اومده یه شماره ناشناس بود نوشته بود امروز میام دنبالت که باید بریم یه جایی منم تو دلم گفتم وایسا ببینم نکنه این جونگ میونه هااااا وای من برم هازر شم بعد گوشیم زنگ خورد الو... بله خودمم اها هستید دمه در بله الان میام رفتم پایین از زبان جونگ میون وقتی سوار ماشین شد بهش که نگاه کردم جذبش شدم ولی به رو خودم نیاوردم πخوشگل شدی *ممنون لطف دارید😊 πخوب بریم کجا *یعنی چی تو منو اوردی بیرون بعد میگی بیریم کجا؟!😤 πباشه بابا جوش نیار الکی گفتم خوب بزن بریم . پایان این پارت بچه اگه لایک ها بالا بره پارت بعد من میزارم لطفا لایک کنید داستان قراره جالب شه بای دوستون دارم