عشق منو بی تی اس

جیمین رفت درو باز کرد و یک دختر خیلی خوشگل و لباس قرمز بلند رو دید با تعجب بهت گفت.جیمین:س...لام تا میخواست حرف بزنه تو گفتی:سلام اسم من ا/ت هستش من دختر آقای......(اسم پدرتون رو بزارید جاش) هستم.پدرم کار داشت و من رو فرستاد تا دنبال شما بیام

جیمین:آها بله. چند لحظه صبر کنید تا آماده بشیم. تو:باشه حتما من بیرون منتظرم. جیمین:ممنونم. بچه ها بیاید دیگه دیر شد. تهیونگ:باشه اومدیم کوکی:من آماده ام بریم. بقیه اعضا هم اومدن از خونه بیرون. تهیونگ اومد سوار ون شه که با دیدن شما تعجب کرد گفت:

تهیونگ:شما کی هستید؟ جیمین:آها یادم رفت بگم ایشون ا/ت هستن امروز به جای پدرشون آقای... اومدن. تو:بله درسته تهیونگ:اوکی اسم منم که میدونید تو:بله شما تهیونگ هستید من اسم همتون رو میدونم چون آرمی هستم🙂 کوکی:چه خوب. نامجون:بچه ها بیاید دیگه. رفتن سوار ون شدن و شما رانندگی بلد بودید رفتید نشستید پشت فرمون و از آینه دیدی جیهوپ بهت داره نگاه میکنه بهش گفتی:چیزی شده؟ جیهوپ:واو شما رانندگی هم بلدید؟ تو:بله بلدم جیهوپ:خیلی ام عالی

و بعد چند دقیقه رسیدید به کمپانی اعضا پیاده شدن و تو هم باهاشون وارد کمپانی شدی. اعضا ازت تشکر کردن و رفتن اتاق تمرین. تو هم یکم استراحت کردی. و بعد چند دقیقه بابات رو دیدی داشت میومد پیشت بابات:سلام دخترم چی شد کارت رو درست انجام دادی؟ تو:سلام بابا جونم بله کارم رو خیلی خوب انجام دادم الان اعضا اتاق تمرین هستن. بابات:آفرین بهت. تو:ممنون میخواستی یه چیز بگی که تلفن بابات زنگ خورد. بابات جواب داد و بعد چن دقیقه تلفن رو قطع کرد. گفت:دخترم الان بهم گفتن که... تو:چیزی شده بابا بابات:بهم گفتن که باید برم پیش مادرت(راستی مادر شما در یه شهر دیگه هستش و مریض هست شما در سئول هستید.)تو:مامان چی شده؟

بابات:بهم گفتن که حال مادرت بدتر شده من باید برم تو میتونی جای من کار کنی؟ تو:ای وایی خدا مامان حالش زودتر خوب شه، اره میتونم جات کار کنم ولی میشه منم بیام؟ بابات:نه دخترم نمیشه باید جای من بمونی من باهات تماس میگیرم دیگه باید برم‌. شما رو بغل کرد و رفت. تو همین طوری داشتی گریه میکردی که اعضای بی تی اس اومدن پیشت جیمین اومد رو به روت بهت گفت...

خب اینم از پارت دوم امیدوارم خوشتون اومده باشه❤❤ نظرتون رو بگید حتما لایک یادتون نره ها😘تا پارت بعدی بای🖐🖐