
سلام اومدم با پارت ۷
صبح از خوال بیدار شدم یه قیر و قوز به خودم دادم بلند شدم رفتم تو اشپزخونه الیس خانم داشت غذا میپخت الیس خانم از بچگی با بود وبرای ما غذا میپخت من اونو به اندازه ی مامانم دوست داشتم و بهش مبگفتم مامانی. با صدای بلند گفتم سلام مامانی سلام مامان که جیسو داد زد خفه خونگی با اون صدای نکرت (๑˙ー˙๑) (눈_눈) گفتم به تو چه که بابا گفت اوف بچه ها اروم بگیرید شما نمیتـنید یه روزو باهم خوب باشید؟ گفتم عه شلام بابای کجا بودی ندیدمت وجی: دختر یه بیتربیت ندیدمتون با ادب باش مثلا پدرته من: عه کیه اونجا وجی: منم وجدانت گفتم عه منم وجدان دارم اون ۲۱ سال کجا بودی؟ وجی: و تند نرو ببین کارخونه ی ساخت وجدان تو اون سالا وجدان کم اورده بود وبرای اینکه تو زیاد مهم نبودی گفتن برات وجدان نزاریم لما الان دیدن تو بدک هم نیستی برات وجدان گذاشتن
گفتم اها باشه که یهو دبدم بالا داد زد گفت مرینت از جا پریدم گفتم بله بله گفت چرا صدات میکنم جواب نمیدی گفتم ببخشید همش تقصیر این وجی هست وجی: به من چه من: خوب تو داشتی با من حرفت میزنی وجی:راستی میدونی ما حقوق میگیرم گفام واقعا گفت اره چون من تازه کارم ماهی ۱۰۰میلیون گفتم خوب اوناکه تازه مار نیستن و مادرت چی گفت اونا هفته ای ۱۰۰ میلیون گفت ببین خدا شانس نداشتیم یه وجدان بشیم😭😥 بابام گفت مرینت جان وجدان چیه بیا بشین و در گوش مامان ی چیزی گفت که من نشنیدم
نشستیم داشتیم صبحونه میخوردیم کع بابا گفت راستی عزیز مرینت کجا میخوای برای طرحت بگذرونی گفتم مطمئن نیستم اما میخوام برم روستای ایستا جیسو که تا یه لقمه میخورد لقمه پرید تو گلوش گفت اجی مطمئنی من دو سه بار رفتم اونا اصلا زندگی راحت نیست گفتم نمیدونم حالا تا اخر هفته میگم بهتون بابا گفت راستی عزیزم علی چی گفتم وای بابا من با علی ازدواج نمیکنم اونا سطحشون از ما پایین تره بابا گفت راست میگی
گفتم من همیشه راست میگم که جیسو گفت تو کجا همیشه راست میگی که مامانی گفت نبینم به دختم چیزی بگی ها توی این. خونه تنها کسایی که جیسو ازشون حساب میبرد مامانی و مامان بود گفت ممنونم مامانی
سه زوز بعد اوروز باید میرفتم دانش گاه تا مدرک دکترم بگیرم اماده شد که جیسو گفت میبرتم صبر کردم تا اماده بشه بلند شدیم ووقتی سیدیم رفتم تو فقد نزدیک یه ساعت معطل شدبم رفتم مدرکمو گرفتم بهم تبریک گفتم در اومم رفتیم تو ماشین گفت چقدر زود بزرگ شدی گفتم ایش کلا دوسال ازم بزرگتری خندیدم گفت اما واقعا چه رسمی هست که ما همه ی بچه ها از طرف بابا به دکتری میرفتیم و به دکتری علاقه پیدا میکردیم
خوب ممنونم بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تقریبا میشع گفت تریلر پارت 4😂
تیکی : بالاخره میفهمی... ولی تو باید برای خودتم وقت بزاری مرینتیا در حال قفل گشایی یا ابر قهرمان بودن یا مدرسه تازه نمره هاتم دارن پایین میان☹️مرینت:تیکی واقعا نمیدونم... اما. من باید برای خودمم وقت بزارم....... ... پلک :خب اسم ابر قهرمانیشو چی انتخاب کرده؟! 😅یا اصلا بزار رک حرف بزنم یعنی عشق قرمز خال خالیت فورا به عشق بخی تبدیل شد😆من که شما آدما رو درک نمیکنم معلوم نیست چی میخواید😄..... .. آدرین :واقعا برای اون شب متاسفم من قصد بدی ند
ام بچه ها یه سوتی
من اون قسمت داستان عالی نیست اسمش ارتان هست پسرت
فوق العاده بود اجی 💖💖😍😍
سلام ممنونم اجی جون