15 اسلاید صحیح/غلط توسط: ✿Melody✿ انتشار: 4 سال پیش 451 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام، امیدوارم حالتون خوب باشه، ممنونم بخاطر حمایت هاتون، این پنجمین قسمت از داستان منه.?? مطمئناً از خوندنش لذت میبرید. ⚘این قسمت هم خیلی رومانتیکه؛ ولی فقط درباره مرینت و آدرین نیست درباره..... و ..... هم هست.?
گلوریا در حال بررسی کردن طرح های جدید، گردنبند بود، که شارون در زد و گفت: میتونم بیام داخل./ گلوری:? بیا./شارون: خانم، یه نامه دارید.?/ گلوریا:?الان دیگه کی نامه مینویسه؟/ شارون:? شاید از طرف خانواده تونه./ گلوریا:? فکرنکنم، خواهرام نامه بدن./ شارون:? درست فکر میکنید، از طرف خواهراتون نیست، از طرف آدرین آگراسته.....? آدرین کیه؟/ گلوریا:? بده ببینم... آدرین برادرزاده منه./ شارون:? پس چرا تا حالا ازش حرف نزدید؟/ گلوریا: خب دیگه میتونی بری، ممنون./شارون: ??/ وقتی گلوریا نامه رو باز کرد و خوند، چشم ها پر از اشک شدن و با خودش گفت:? متاسفم، آدرین.... خیلی متاسفم./
صبح روز بعد، گلوری چمدونش?رو جمع کرد و به همراه شارون فرودگاه رفتن و سوار هواپیما شدن.
شارون که داشت یک جواهر جدید طراحی میکرد گفت:? گلوری، 16 سال پیش چه اتفاقی افتاد؟/ گلوری:? یادم نیست./ شارون:? تو گفتی و منم باور کردم!!/ گلوریا:???/ شارون:?? میشه مگه چیزی به مهمی این رو فراموش کنی./ گلوریا:? حالا که شده./ شارون:? میخوای کجا بمونی؟/ گلوریا:?? همسر آدری، توی پاریس یه هتل داره، اول میریم اونجا تا من دوش بگیرم و لباس عوض کنم، بعد میریم خونه برادرم./ شارون:?? بهتر نیست یکم مهربون تر باشی، تو مگه چند سالته که انقدر خشکی؟/ گلوریا:? من 3000 سال پیش از میلاد مسیح متولد شدم./ شارون:?? تو برای هر چیزی یه جوابی داری./ گلوریا:? پس سوال نپرس./ بعد 9 ساعت پرواز هواپیما در فرودگاه شارل دوگل پاریس فرود اومد، گلوریا و شارون سوار تاکسی شدن و به سمت هتل لو گراند پاریس حرکت کردن.
گلوری: شارون، رسیدیم؟/ شارون: میتونی چشم بندت رو بر داری و ببینی.?/ گلوری: فکرکنم دیگه پیر شدی?? باید دنبال استخدام یکی دیگه باشم./ شارون:?... آقا، رسیدیم.?/ راننده: بله خانم، همینجاست.?/ شارون: شنیدی، گلوری؟?/ گلوری: چی رو؟?/ شارون:?? رسیدیم، بانوی من!!/ گلوری:? پس چرا زودتر نگفتی؟?/ شارون:??/ گلوریا:? خیلی خب اونطوری منو نگاه نکن، کرایه رو حساب کن و برو به اون دَربان بگو بیاد این چمدون ها رو جا به جا کنه.??/ شارون:?اون وقت تو چیکار میکنی؟/ گلوریا: اتاق میگیرم.?/ شارون: وای چه کار دشواری، خب شد به من ندادیش.?/ گلوریا: بله، من خیلی مهربونم.?/ گلوریا از تاکسی پیاده میشه و وارد هتل میشه، همینطور که اطراف رو نگاه میکرد، یکدفعه مردی رو دید که خیلی براش آشنا بود....
بنابراین جلو رفت و از مرد پرسید:? ژان پاتریک؟/ خدمتکار ژان:? گلوریا./ گلوری:? ژان، خدای من چقدر پیر شدی./ ژان:? ولی تو هنوز هم جوونی، حتی جوون تر از قبل بنظر میایی./ گلوریا: چی؟?... اِه، شوخی نکن.... من خیلی پیر شدم.?/ ژان:??/ گلوریا:? غذای کلوئیه؟/ ژان:? بله./ گلوریا:??♀️??♀️ پس تا پیداش نشده غذاش رو ببر./ ژان:? مثل اینکه از همه چیز خبر داری./ گلوریا:? آدری، آدری و آدری./ ژان: بنظر شرارت برای آدری و آندره زیاد هم بد نبوده.?/ گلوریا:? الان کجا هستن؟/ ژان: مسافرت.?/ گلوریا:? با هم؟/ ژان: بله.??/ گلوریا: بنظر میاد خیلی چیز ها تغییر کرده.??/ ژان: بهتره یه نگاه به اخباره سال گذشته بندازی.? خیلی اتفاقات برای پاریس افتاده./ شارون: ? گلوری اصلا معلوم هست داری چیکار میکنی؟? همه کار ها رو من باید انجام؟/ گلوریا:? خیلیخب.... تو چیزی درباره اتفاقات اخیر پاریس میدونی؟/ شارون: کیه که ندونه؟?/ گلوریا: خب؟?/ شارون: هر وقت اتاق گرفتی اون وقت بهت میگم.??/ گلوریا: باشه عزیزم، پس من منتظرتم زود کلید اتاق ها رو بگیر و بیا.?/ شارون:??/
گلوری: شارون، چرا انقدر طول کشید.? گفتم دوتا کلید بگیر نه اینکه دوتا کلید بساز./ شارون:? خیلیخب... همین که گرفتم لطف بزرگی در حقت کردم.??/ گلوری: ??♀️??♀️/ شارون: کلید اتاق رو بگیر که میخوام برم اتاق خودم.?/ گلوری: بیا داخل کارت دارم.?/ بعد از اینکه گلوریا در اتاق رو باز کرد، به همراه شارون وارد داخل اتاق شدن و گلوری به شارون گفت: شارون، توی پاریس چه خبره؟?/ شارون در رو بست و گفت: فکرکنم الان وقت استفاده از اون نامهست.?/ گلوریا: چرا؟?/ شارون:? هاکماث.... اون مردیه که از یک میراکس استفاده میکنه./ گلوریا:? میراکلس؟ پس باید مرد خوبی باشه./ شارون:? با اینهمه سنی که داری هنوزم یاد نگرفتی وسط حرف کسی نپری./گلوریا:? ببخشید، مامان./ شارون:? داشتم میگفتم، او با استفاده از میراکلس مردم رو شرور می کنه./ گلوریا:?? چی؟/....
صبح روز بعد، گلوریا بعد از خوردن صبحانه ☕? به خونه برادرش رفت...
گابریل: خوشاومدی، گلوریا./ گلوری: آدرین کجاست؟?/ ناتالی:? آدرین، پیش دوستاشون هستن./ گابریل: لطفاً به اتاق من بیا باید باهم صحبت کنیم./ گلوری:? شارون، میتونی بری به اون آدرس؟/ شارون:? بله./ گلوری:? ممنونم./ گلوریا و گابریل به اتاق کار گابریل رفتن، گلوریا که همین طور با اخم به گابریل خیره شده بود پرسید:? امیلی.... چطور از دنیا رفت؟/ گابریل:? همانطور که قبلاً شنیدی./ گلوری:? کجا دفن شده؟/ گابریل:? ما اونو دفن نکردیم، اون رو داخل یه تابوت شیشهای گذاشتم./ گلوریا:??♀️??♀️ میخوام ببینمش، حالا که آدرین نیست، منو ببر پیشش./ گابریل: نمیشه، آدرین الان تو راهه، یکم دیگه هم میرسه./ در همین لحظه ناتالی در زد و گفت: پسرتون، اینجا هستن./ گلوریا سریع از اتاق بیرون رفت و با دیدن آدرین چشمانش پر از اشک شد و آدرین رو بغل کرد.??
گلوری میخواست با آدرین صحبت کنه، بنابراین آدرین رو به یک کافی شاپ برد و از آدرین خواست تا هر چیزی که میخواد سفارش بده.? آدرین هم خیلی خوشحال بود و میخواست درباره هر اتفاقی که براش افتاده با گلوری صحبت کنه، به همین خاطر سر صحبت رو اینطوری باز کرد: خیلی ممنونم که اومدید.?/ گلوریا:? من باید خیلی زودتر از اینها می اومدم اینجا، پیش تو، پیش برادرم،? حالا باید ازت معذرت خواهی کنم که اینقدر دیر اومدم./ آدرین:? خیلی اتفاق افتاده که باید براتون تعریف کنم./ گلوری:? من مشتاق شنیدنم، برام تعریف کن./ آدرین و گلوری حدود دو ساعت باهم صحبت کردن، گلوری از ماجراهای خودش با امیلی و گابریل گفت و آدرین هم از ماجراهایی که بعد از مرگ امیلی براش اتفاق افتاده بود گفت، البته با سانسور??
❄~دوستان طبق جمع رای ها شخصیت های داستان جدید از فروزن انتخاب شدن~❄
در راه برگشت به خونه، گلوری به آدرین گفت:? بهت خوش گذشت؟/ آدرین:☺ بله./ گلوری:? خوبه./ آدرین:? عمه، میتونم ازتون یه سوال بپرسم؟/ گلوریا:? البته./ آدرین: اونطور که مادرم میگفت، شما الان باید ۴۵ سال داشته باشید؛? اما چهرهتون خیلی جوون مونده، علت خاصی داره؟/ گلوریا:?... ? بخاطر بوتاکس و جراحیه./ آدرین:? عمه، شما ازدواج کردید؟/ گلوریا:? بله ولی همسرم الان دیگه زنده نیست.?/ آدرین:? متاسفم./ گلوریا:? اشکالی نداره، اون برای خیلی وقت پیشه... راستی یکم دیگه وقته نهاره، بهتر نیست نهار رو توی رستوران بخوریم؟/ آدرین:? برای من فرقی نمیکنه، هر جا که شما میخواید بریم./ گلوریا:? پس از چهار نفر از دوستات دعوت کن، که با ما نهار بخورن./ آدرین:? واقعاً؟/ گلوریا:? البته./ در همین لحظه موبایل گلوری زنگ خورد، گلوری هم بعد از اینکه ماشین رو نگه داشت، جواب داد. بعد از اینکه مکالمه گلوری با شارون تموم شد، گلوری به آدرین نگاه کرد و گفت:? تصمیم گرفتی کدوم یکی از دوستات رو دعوت کنی؟/ آدرین:? بله، میخوام نینو رو دعوت کنم، نینو بهترین دوست منه؛ اما اون اغلب با آلیاست، بنابراین باید آلیا رو هم دعوت کنم./ گلوریا: آلیا باید دوست دختر نینو باشه، درسته؟?/ آدرین:? درسته./ گلوریا:? انتظار داشتم اول از همه اسم دوست دخترت رو بشنوم./ آدرین:? من دوست دختر ندارم./
گلوریا:? علت خاصی داره؟/ آدرین:? خب، کسی که من عاشقشم، عاشق یه پسر دیگهست./ گلوریا:? متاسفم.... ?حالا اون دختر کیه؟/ آدرین:? چطوری، بگم؟.... من... میدونم که ممکنه خیلی عجیب بیاد؛ اما... اون.... لیدیباگه./ گلوریا:? آه، بهش گفتی؟/ آدرین:? بله./ گلوریا:? اما من فکر میکنم تو بهش نگفتی./ آدرین:? نگفتم؟/ گلوریا:? فکرکنم الان دیگه در حال فراموش کردنش باشی، درسته؟/ آدرین:? بله./ گلوریا:? موفق هم بودی؟/ آدرین: نه، هر چقدر بیشتر سعی میکنم ازش دوری کنم،? بیشتر بهش وابسته میشم./ گلوریا:? بهتره بعدا دربارهاش حرف بزنیم.... ?الان بگو دیگه کی رو میخوای دعوت کنی./ آدرین:? مرینت و کاگامی./
توی رستوران، گلوریا از همه بچه ها خواست تا هر چی میخوان سفارش بدن و درست بعد از اینکه گارسون سفارش ها??????? رو گرفت، گلوریا به آدرین نگاه کرد و گفت:? نمیخوای دوستات رو به من معرفی کن؟/ آدرین همه رو معرفی کرد و وقتی که به مرینت رسید، دستش رو شونهی مرینت گذاشت و گفت:? ایشون مرینت هستن./ بعد آدرین با لبخند به مرینت خیره شد و دوباره گفت:? مرینت، کسی بود که توی نوشتن اون نامه خیلی به من کمک کرد./ مرینت:? اِه، م... من که کاری نکردم، همه نامه رو خودت نوشتی.?/ گلوریا:? از آشنایی با شما خوشبختم، مرینت....? راستی گوشواره های زیبایی دارید، بنظر میاد سازندهش خیلی ماهر بوده./ مرینت:??♀️??♀️ چی؟... اوه، ب... بله اون خِی... خیلی زیباست.?/ آلیا:? خانم گلوریا میتونم، مطالبی از شما توی وبلاگم بزارم؟/ گلوریا:? لطفا من رو گلوری صدا کنید و دربارهی سوال شما،? باید بدونم چجور مطلبی قراره بزارید./ آلیا:☺ البته، من میخوام با شما یک مصاحبه کوتاه داشته باشم، و چند تا عکس هم از شما قرار بدم./ گلوریا:? اگر در همین اندازهست مشکلی نداره، بعد از تولد آدرین با هم قرار میزاریم و من به سوالاتت جواب میدم، خوبه؟?/ آلیا:??? عالیه./
در راه برگشت به خونه وقتی گلوری همه رو به جز مرینت به خونه هاشون رسوند، شارون به گلوری زنگ زد، گلوری هم بعد از چند دقیقه از حرف زدن، با شارون خداحافظی کرد و به آدرین گفت:? آدرین، میتونی مرینت رو برسونی خونهشون برای من یک کار خیلی مهم پیش اومده./ آدرین:? البته./ مرینت:? اگه میخواید آدرین میتونه بیاد خونهی من تا شما کارتون تموم بشه./ گلوریا:? آدرین؟/ آدرین:? من مشکلی ندارم./ گلوریا:? ممنونم مرینت، پس فعلا خداحافظ./مرینت و آدرین:? خدانگهدار./ چند دقیقه بعد از اینکه مرینت و آدرین از ماشین پیاده شدن و رفتن، شارون سوار ماشین شد. گلوری هم درحالی که به آدرین و مرینت نگاه میکرد، گفت:? اون دختر لیدیباگه./ شارون:? همون دختری که کنار آدرین راه میره./ گلوریا:? درسته./ شارون:? فکر کردم نمیتونی با کوامیها و میراکلس ها ارتباط برقرار کنی./ گلوریا:? درست فکر میکنی./ شارون:? پس چطوری.../ گلوریا حرف شارون رو قطع کرد و گفت:? تونستی خونهی وانگ فو رو پیدا کنی؟/ شارون:? نه./ گلوریا:? ماریان، ماریان رو پیدا کن./ شارون:? همون زنی وانگ فو عاشقش بود؟/ گلوریا:? بله./ شارون:? راستی، لیدیباگ و آدرین خیلی بهم میان./ گلوریا:? چی داری میگی، اصلاً این چه ربطی داشت به صحبت ما.?/ شارون:☺ نگاه کن، چقدر نازن./ گلوریا:?? چرا انقدر مزخرف میگی، برو به کارت برس./ شارون:? گلوریا میتونم ازت یه سوال بپرسم؟/ گلوریا: ?نه./ شارون:? چند سالته؟/ گلوریا:? بهتره زودتر از ماشین من پیاده بشی.?/ شارون:?? مشخصه که خیلی پیری، چون خیلی بداخلاقی اینو میگم./ گلوریا:?? / شارون:? خیلیخب رفتم./
آدرین و مرینت بعد از اینکه از ماشین گلوری پیاده شدن، رفتن و پشت یه دیوار پنهان شدن، آدرین که همینطور به ماشین گلوری نگاه میکرد، گفت:? مرینت بنظرت عجیب نیست؟/ مرینت:? چی؟/ آدرین:? اون گفت باید جایی بره./ مرینت:? آدرین، فکرنکنم کار خوبی باشه، اینجا بمونیم./ آدرین:? میدونم مرینت، اما بنظر من اون خیلی عجیبه./ مرینت:? متوجه نمیشم./ آدرین یک عکس قدیمی از جیبش بیرون اورد و گفت: اینو ببین مرینت، دو سه سال پیش اینو از لای یه کتاب قدیمی که توی وسایل پدرم بود پیدا کردم.?/ مرینت:?? این عکس مادربزرگته؟/ آدرین:? نه، این عکس عمهم گلوریاست./ مرینت:? مطمئنی؟/ آدرین:? پشت عکس اینطور نوشته، ببین... "گلوریا آگرست"./ مرینت:? اون الان چند سالشه؟/ آدرین:? احتمالاً ۴۵سال داره./ مرینت:? ازش پرسیدی، چرا انقدر جوون مونده؟/ آدرین:?? گفت از بوتاکس و جراحی استفاده میکنه./ مرینت:?? خیلی عجیبه، به این عکس نگاه کن، این عکس خیلی قدیمیه و اون برای این عکس خیلی جوونه.... ?مشخصه این عکس بازسازی شده است؛ اما فقط چهره گلوریا بازسازی شده پس زمینه عکس بازسازی نشده./ آدرین دست مرینت رو گرفت و گفت:☺ میشه کمکم کنی؟/ مرینت:?? ال... البته، آدرین.?/ آدرین:? ممنونم، مرینت.... ?فکرکنم بهتره بریم خونهتون./ مرینت: دُدُرسته.?/.... منتظر قسمت بعدی باشید، نظر بدید.⚘
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
سلام گلم
میشه اسم اینگلیسی رو برام بنویسی
ممنون میشم چون میخوام رمانت رو بخونم ولی نمیدونم اسمش رو چطوری تغییر دادی
سلام ملودی خانم یک ماه گذشت
عزیزم خیلی گذاشتم اما اسمش رو به انگلیسی تغییر دادم
خیلی عالی بود و درکت میکنم که نمیتونی فعالیت کنی مدرسه وقت رو میگیره
❤❤
دوستان متاسفم؛ اما باید به عرضتون برسونم من فعلا قصد فعالیت کردن ندارم، اما احتمالاً یک ماه دیگه فعالیتم رو شروع کنم.
متاسفم، اما الان که مدرسه ها باز شده خیلی سرم شلوغ شده
سلام خیلی بد شد که فعلا نمی خوای ادامش بدب.من عاشق داستاناتم.داستان هات مثل بقیه ی میراکلس ها نیست،خیلی از اون ها قشنگ تره.لطفا سعی کن ادامه بدی.