سفره بین بعدی پارت یک

بریم سراغ داستان

عتفاج از یک دروازه میاد بیرون و دیپر را بلند می کند عتفاج: بیدار شو امروز وقته شه دیپر: نمی خوام عتفاج: باورم نمی شه می خوام این کار را انجام بدم یک پارو آب را برداشت و داشت می ریخت سر جورنال ها که دیپر مثل یوزپلنگ پرید و خود عتفاج را خیث کرد دیپر: حقت هم بیدارم کردی هم داشتی جورنال ها را خیث می کردی عتفاج: انتظارش را داشتم(نویسنده: چرا تو همه‌ی داستان ها دیپر خواب‌آلود هست عتفاج: منم دیپر هستم ها من ساعت پنج صبح بیدارم نویسنده من با تو نیستم با گذشتتم

دیپر: راستی چندمه عتفاج: ۱ جون دیپر: ها روز سفر بین بعدی ایول جورنال های متفاوت ( نویسنده: چرا دیپر اینقدر به فکر جورناله عتفاج: قبول دارم ولی ببینشون استفراغ می کنه نویسنده: خوبه)

دیپر و عتفاج وارد اولین بعد می شن دیپر: چرا اینجا اینقدر سیاه است عتفاج: چون بعد نگهبان آبی است چون بیپر تمومش کرده اینجوری شده ولی آدمای این بعد زندن ولی چون تموم شده هیچی معلوم نیست البته برای من ولی برای روح کهکشان معلومه دیپر: باشه بریم بعد بعدی جاذبه معجزه آسا یکهو دیپر: اینجا پاریس است یکهو لیدی باگ و رد باگ میان

لیدی باگ رد می شود ولی رد باگ می مونه و به اونجایی که دیپر و عتفاج بودن نگاه کرد لیدی باگ رد باگ بیا الان به حالت عادی برمی گردیم بعد رد باگ: یه جای خوب پیدا کردم بیا و اونا رفتن دیپر و عتفاج دبالشون کردن

بعد به حالت عادی بر گشتن دیپر رد باگ را دید دیپر وات د حل ایز دیس (ترجمه: این دیگه چجور جهنمیه نویسنده راستی توجه کردین دیپر اصلا به جورنال فکر نکرد)

بعد رفتن به یه بعد دیگه روح کهکشان و امپراتور هفت بعد: این دیگه چیه که هی به بعد های دیگه می رود روح کهکشان: بیا دنبالش کنیم

در بعد بعدی به یک اتاق رفتن و بیرون می خواندن تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا شمع ها را فوت کن تا صد سال زنده باشی

یکی یکهو اومد داخل اتاق ناشناس: سلام دیپر و عتفاج می دانستم قراره بیاین دیپر: بیل می کشمت عتفاج: این بیل نیست ناشناس: این به آفتابه می گن کسی بهترین دوستش را این خطاب می کنه عتفاج: حالا کتابی حرف زدناش شروع شد ناشناس: می دانم

چالش فرد ناشناس کی بود اگر با این داستان حال کردی من را دنبال کن خداحافظ