10 اسلاید صحیح/غلط توسط: سارا🧁 انتشار: 4 سال پیش 22 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
چرا داری معرفی را می خوانی برو سراغ داستان🙂
سلام کیوتا😊
خب شروع می کنیم 🥰
بعد گفتم سلام آ شما؟
گفت بهت میگم فقط بگو تو تاک را میشناسی 🤨
گفتم آره😗
گفت سرباز ها این خانم جوان را به زندان مخصوص ببرید🖤
بعد گفتم چی😳
بعد منو انداختند داخل زندان😩
بعد دیدم 😳😳😳😳😳
هانی هم آنجاست😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱
بعد هانی گفت جودی😦
بعد منم گفتم هانی😦
بعد من گفتم هانی تو اینجا چیکار می کنی🤨🧐😱🙀
بعد هانی گفت اول تو بگو👧🏻
بعد منم گفتم باشه
بعد شروع کردم به گفتن
مامان و بابام منو گذاشتند پیش عمو تاک شب بود انگار عمو تاک طلسم میخواند بعد من ناپدید شدم و رفتم داخل نقاشی مورد علاقه ام بعد بلند شدم دیدم زنی به من می زند و میگفت تو تاک را میشناسی بعد منم گفتم آره بعد اون زنه گفت بندازینش تو زندان مخصوص بعد من تو را دیدم 🙂همین بود تمام ماجرا😁
بعد گفتم تو چجوری آمدی اینجا🤨
بعدهانی گفت خودت هم که میدونی ما داشتیم میرفتیم آلمان ۱۰ دقیقه بود سوار ماشین شدیم که بریم سمت فرودگاه که ناگهان دیدم خونه ای بد جوری آتش گرفته بعد داد زدم مامان آنجا را ببین بعد مامانم گفت پناه بر خدا😳😱
بعد پدر و مادرم از ماشین پیاده شدن و رفتن سمت تلفن عمومی تو زنگ بزنن به آتش نشان که ناگهان یک تیکه ی بزرگ آتشین از خانه داشت می آمد سمت من من چشمانم را بستم که ناگهان مردی منو نجات داد بعد از هوش رفتم وقتی بهوش آمدم شب بود دیدم همون مرد که منو نجات داشت طلسم میخواند که ناگهان من ناپدید شدم و رفتم داخل یک نقاشی زیبا 😳 بعد وقتی بیدار شدم زنی گفت زنی گفت تو تاک را میشناسی بعد من گفتم نه🤨 بعد گفت این طلسم را میشناسی بعد من وقتی دقت کردن دیدم آره همون طلسمی بود که اون مرده داشت میخواند بعد گفتم آره این طلسم را میشناسی بعد زنه گفت بندازینش تو همون زندان مخصوص🙂
همین بود تمام ماجرای من اونا داشتند حرف می زدند که ناگهان😇
صدای دعوای ۲ نگهبان آمد😧
اونا داشتند دعوا می کردند که یک کلید از جیب یکی از نگهبان ها افتاد تو زندان ما🤪
بعد جودی گفت وای مثل تو فیلم ها😎
بعد سریع کلید را امتحان 🙂وای نه کلید نخورد😭 بعد هانا گفت ضد حال😩
از زبان جودی👈 زیر پا هایمان را نگاه کردم دیدم زیر پا های شن است🥳
بعد گفتم هانا یک نقشه دارم😎
هانا گفت چی شده جودی🤨
جودی گفت باید تا شب اینجا بمانیم😗
شب شد همه خوابیدند 😉
بعد هانا گفت حالا بگو نقشه ات چیه 🤨
بعد جودی زیر دستش را نشان داد وای یک تونل🥳 بعد هانا گفت چجوری 🤔 بعد جودی گفت تو این مدت داشتم با این کلید زمین را می کندم 😎😎😎
بعد فرار کردیم🥰
تو راه یک دستبند دیدم و یک گردن بند😨
بعد گردن بند را انداختم گردنم😁
هیچ اتفاقی نه افتاد بعد گفتم فکر کردم مثل تو این فیلم ها الان یک اتفاق عجیب می افتد😒😒😒😒
بعد هانا داد زد جودی جودی کجا رفتی من گفتم آرام آرام من همین جا هستم جای نرفتم😊
بعد هانا گفت ولی انگار نامرئی هستی😱
بعد من گفتم من که مرئی هستم 🤨
بعد هانا گفت حالا مرئی شدی🥰😱
بعد من گفتم یک اتفاق عجیب😗
بعد هانا گفت دوباره نامرئی شدی😐
بعد گفتم مرئی هستم 😗
بعد هانا گفت حالا مرئی هستی😑
که یک دفعه............
یک دفعه😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳
یک پیر مرد آمد از یک درخت بیرون 😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱
بعد هانا گفت اون کیه؟؟؟؟؟؟
که اون پیر مردِ گفت صدای چی بود!!!!!
بعد مارا پیدا کرد😱
بعد گفت (لافینگ هاگ)بعد بیهوش شدین😴😴😴😴😴😴😴😴😴😴😴😴😴
وقتی به هوش آمدم دیدم هانا یک گوشه ای نشسته و داره گریه میکنه😭💔
بعد رفتم پیشش و گفتم هانا چیزی شده🙂
که ناگهان اون مرده آمد🤐
بعد من داد زدم من کجا هستم😠
بعد گفت تو از سربازان الیزابت مگه نیستی🧐
گفتم کی 🙄
گفت پس تو چجوری اینجا آمدی 🧐
بعد ماجرا را برایش گفتم😊 ولی چیزی از بابا بزرگ تاک نگفتم چون دفعه ی قبل هم تا اسم بابا بزرگ تاک را آوردند زندانیمون کردند😕
بعد گفت آآآاآ ولی چجوری هزاران سال این طلسم یک راز بوده چطور😳
بعد من گفتم چی
که ناگهان یک کتاب از کتاب خونه ی پیر مردِافتاد اسم کتاب تلپورت بود😳
بعد من گفتم چی تلپورت 🧐😳😱
به سمت آنچه خواهید خواند👈
به اون دست نزن
من جودی هستم
ای دروغ گو 😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡
بای بای کیوتا🥰
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
😍😍😍😍😍😻😻😻😻😻💜💜💜💜💗💗💜💗💜💗💜💗💜💗💜💗💜💗💜💗💖💞💖💞💖💗💟❣💚💙
وای مرسی😍🤩😘😗☺😚😙💋💌💘💝💖💗💓💞💕💟❣💔❤🧡💛💚💙💜🤎💫
عـــالـــی بــود آجـــو😍👌👏
مرسی عاجی🍭🍭🍭
عالی من عاشقش شدم😍😍😍
مرسی😇
منم خودم عاشق این داستانم 😘