
سلام دوستان برگشتم با پارت آخر. گفتید که پارت بیشتری ادامه بدم ولی بخاطر اینکه نزدیک به مدرسه اس و من دبیرستانم نمیتونم بسازم. ولی اگه شد فصل ۲ رو میسازم که احتمالش کمه. امیدوارم خوشتون بیاد.❤
سریع آدرین رو به بیمارستان بردیم، من خیلی نگرانش بودم، نینو هم همینجور، بعد از نیم ساعت دکتر با صورتی غمگین آمد و گفت:(( متاسفم آقای اگرست.))من اولش فکر کردم شوخی میکنه ولی بعد ادامه:(( خیلی دیر رسوندینش به بیمارستان، اگه ده دقیقه زودتر آورده بودینش شاید الان زنده بود، ما همه ی تلاشمون رو کردیم،تسلیت میگم.))
بقیه داستان از زبان نینو. آقای اگرست همونجوری خشکلش زده بود و در همون حالت مونده بود، نیم ساعت در همون حالت مونده بود که من خیلی نگرانش شدم به خاطر همین سریع شماره ی خانم ناتالی رو تو گوشیش( منظورش گوشی گابریل هست) پیدا کردم و زنگ زدم بهش، اون سریع خودش رو رسوند اینجا و تو بیمارستان یه سرم و آرام بخش بهش زدن، نزدیک صبح شده بود من هنوز باورم نمیشد که آدرین مرده، خیلی خیلی ناراحت بودم واقعا حالم خیلی بد بود و یه حس خیلی بدی وجودم رو فرا گرفته بود،
چند ساعتی بیشتر از نبود آدرین می گذشت، من خیلیی خیلی دلم براش تنگ شده بود واین چند ساعت برام ۱۰ سال گذشت. بیش از حد حالم بد بود و یه بغض بزرگی تو گلوم بود، به درد و دل نیاز داشتم به خاطر همین زنگ زدم به آلیا، آلیا خودش رو سریع رسوند اینجا و گفت:(( واقعا؟!شوخی میکنی نه؟! این امکان نداره.!))سرم رو گذاشتم رو شونه اش و گریه کردم، آلیا کم کم داشت باورش میشد چون من اصلا بازیگر خوبی نیستم و بعد از اینکه یه سیری گریه کردم گفتم:((واییی، مرینت اگه این خبر رو بشنوه معلوم نیست چش میشه با این خبر بد.))
آلیا گفت:(( من شدت علاقه ی مرینتو به آدرین میدونم، مطمعانم با شنیدن این خبر میمره و زنده میشه، ولی جالبیش اینه که از عصر تا حالا مرینت غیبش زده، و من یه دل شوره عجیبی گرفتم.))گفتم:((نگران نباش آلیا،مرینت که بار اولش نیست که غیب میشه.)) یه لبخند کوچیکی آلیا زد و گفت:(( حق باتوععه.)) بعد از ربع ساعت سکوت آلیا یهو پاشد و گفت:(( باورم نمیشه، حلقه ی کت نوایر و گوشوار لیدی باگ دست اون چیکار میکنه!؟))
گفت:((آلیا، از اینا فیکش تو بازار زیاده.)) آلیا یه اخمی کرد و گفت:((نینو یعنی میگی من فرق فیک و اصل رو نمی دونم؟))آلیا سریع رفت که از پرستاره بگیرتش و ازش عکس بگیره و بذاره تو سایتش که گابریل با سرم از اتاق بیمارها بیرون اومد و به آلیت گفت:(( دست به اون نزن.))آلیا دختری هست که اگه هست که اگه دلیل قانع کننده ای رو نشوه کوتاه نمیاد. گابریل مجبور شد کل قضیه رو بگه.
گابریل، میخواست با معجزه گر لیدی باگ و کت نوایر امیلی و آدرین و مرینت رو برگردونه که ناتالی گفت:(( گابریل تو به خاطر اینکه همسرت رو بیاری، آدرین و مرینت کشته شدن، الانم اگه مرینت و آدرین و همسرت رو بیاری معلوم نیست چند نفر دیگه کشته میشه و چند نفر دیگه عذاب میکشن، اونا جاشون خوبه.)) گابریل حرف ناتالی رو گوش داد.
چهار سال بعد از مرگ مرینت و آدرین گذشت، من و نینو با هم ازدواج کردیم، مرگ مرینت و آدرین هنوز که هنوزه برای من و نینو خیلی سخته، چون اونا بهترین دوستای ما بودن، میدونم که مرینت تونست آخر به آرزوش برسه( منظورش رسیدن به آدرین هست)، گابریل و ناتالی هم با هم ازدواج کردند و معجزه گرهای طاووس و پروانه و کتاب افزایش قدرت رو به من دادن که بدم به نگهبان معجزه آسا ها، اگه گفتید نگهبان کیه؟،
حدستون درسته پدر و مادر مرینت نگهبان معجزه آسا ها شدند ولی من فقط میدونم اینا نگهبانن. فیلم فاش شدن هویتشون که مرینت قش کرده بود رو گابریل به همه ی مردمان پاریس نشون داد و مردمان پاریس در روز مرگ لیدی باگ و کت نوایر یه جشن بزرگ می گیرند که بابت زحمت هایی که برای پاریس کشیدن قدردانی شه. همه هم فهمیدن که هاک ماث گابریل بوده ولی گابریل انقدر کمک کرد به پاریس کرد برای مثال ساختن بزرگترین مجسمه ی لیدی باگ و کت نوایر برای با هزینه ی خودش و هزینه ی هرسال جشن برای لیدی باگ و کت نوایر و کلی کار های خوب دیگه که مردم پاریس به خاطر این همه کار خوب بخشیدنش.
از دست کلویی هم راحت شدیم، پارسال مردم پاریس با آقای برژوا با خانواده اش رفتن از پاریس و شردار نیویورک شد، لایلا هم فقط به خاطر آدرین به مدرسه ی ما اومده بود که بعد از مرگ آدرین رفت یه مدرسه ی دیگه.
لوکا هم با کاگامی ازدواج کرد و آندین(دختری که باهاش تو استخر دوست بود) و کیم هم با هم ازدواج کردند . رز با شاهزاده عالی ازدواج کرد و میلن و ایوان هم باهم ازدواج کردند و نیتن و الکس هم با هم ازدواج کردند. و به لطف لیدی باگ و کت نوایر، پاریس امنیت بزرگی داره و هیچ کس شرور نمیشه و شهر پر از مهربانی و خوبی و کمک فرا گرفت. تماممم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭من واقعا گریم گرفت
انتضاح بود داستان منو بخون حال کن
شوخی کردم خیلی خوب بود اما لطفا پایانش اینجوری نباشه
سلام عزیزم داستانت عالیه من یه تست نوشتم راجع ابشار جاذبه هست،،،،بعدش میخوام داستان لیدی باگ بنویسم.بگو چقدر صبر کردی تستت قبول شد???
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی داستانت عالیه واقعا عالیی خیلی یعنی اصلا حرف نداره
سلام لطفا کمکم کن تست بنویسم
دوستان پارت بعد رو گذاشتم برید ببینید. در اونجا مرینت و آدرین به داستان برگشتن
این پایان مسخره همش تقصیر B.H.R هست ک هی میگفت هیجانیش کن حالا فکر کرده چون نویسنده ی ی داستان دی،س میتونه نظر بده و بگه من بلدم بفرما بهار خانم اینم از سلیقت دیگه فهمیدیم در چه حد بلدی داستان بنویسی???
لطفا. به یک دیگر بی احترامی نکنید. من همه ی نظر ها رو تو داستانم میذارم.
عزیزم من فقط نظرمو گفتم و کسی رو مجبور به کاری نکردم
به احتمال زیاد فصل ۲ ساخته میشه. اگه موافق باشید.
خیلی بد تموم شد به نظر من باید کاری کنی بانیکس بره به گذشته و همه چی رو درست کنه
ممنون ازت داستان خوبی بود
من که پایانشو خیلی دوست داشتم