عشق مات ۵

بدون معطلی بریم سر داستان قسمت مهمی هست این قسمت و قسمت بعدی

+جونگکوک ولم کن لطفا -چرا +چون تو الان مستی و نمی فهمی داری چیکار می کنی -اتفاقا خوب هم متوجه میشم دارم چیکار می کنم و بعد بوسیدم قلبم شروع به تند تند زدن کرد قلب جونگکوک رو دوست داشت اما مغزم می گفت اون دوباره بهت آسیب میزنه پس به حرف گوش دادمو با تمام توان هولش دادم و یکی زدم تو گوشش و از اتاقم رفت بیرون، رفتم داخل حیاط اففف ا/ت از دست تو یعنی کارم درست بود یا اشتباه نه کارم درست بود ا/ت به اون فکر نکن اون دوباره تو میکشنه اگر دوباره بشکنی نمی تونی خودت رو ترمیم کنی پس بهش فکر نکن،برگشتم به اتاقم خبری از جونگکوک نبود درو بستم و قفلش کردم و رفتم جلوی آینه وایستادم که متوجه کاغذی شدم که قبلاً روی میز کنار اینه نبود برداشتمش مشخص بود دست خط جونگکوک نوشته بود معذرت می خوام افففففف دوباره ذهنم درگیرش شد باید ی تصمیم بگیرم یا فردا میرم و بهش میگم که من هنوز دوستت دارم و احتمالأ اون منو رد می کنند و هم قلبم هم غرورم می‌شکنه یا اینکه فردا باش میگم همه چیز رو فراموش کنه و نادیده اش می گرم تا یا اون یا من ازدواج کنیم

کل شبو با خودم کلنجار رفتم و اصلا خواب نبرد اما تصمیم رو گرفته بود برای همین رفتم دوش گرفتم آماده شدم و رفتم سمت شرکت ی راست رفتم دم اتاق جونگکوک و در زدم و وارد شدم از چشم جونگکوک: چیزی از دیشب یادم نمیاد چرا واقعا تو فکر بودم که ا/ت در زد و وارد شد -سلام،کاری داشتی +سلام اره و ی راست میرم سر اصل مطلب چیزی از دیشب یادت میاد -تو از کجا میدونی من دیشب مست بودم +به اونش کاری نداشته باش یادت میاد - به تو چه +یا جئون جونگکوک جواب منو بده یادت میاد -جئون ا/ت گفتم به توچه(شاید بگید چرا فامیلی تون جئون خوب معلومه دیگه دلیلش) +گفتم جواب بده خیلی مهمه -بگذریم حوصله ی دعوا ندارم نه یادم نیست +خیلی خوبه خلاصه ی صحبتم رو میگم دیشب رو یادت نمیاد خیلی خوبه ولی اگه هم یادت آمد فراموشش کن و دیگه به من نزدیک نشو فهمیدی بعد بلند شد رفت و در اتاق رو پشت سرش محکم بست آخه جونگکوک چیکار کردی که ا/ت آنقدر ناراحت عصبیه چه گندی زدی خیلی به خودم فشار آوردم تا گندی که زدم رو به یاد آوردم وایی نه نباید اون کارو می کردم این چه کاری بود کردم افففف دیگه مست نمی کنم(حرفش رو باور نکنید) آی بابا بهتره ی مدت ا/ت رو نادیده بگیرم و ازش دوری کنم هم برای من خوبه هم برای اون چطوره برگردم آمریکا آره فکر خوبیه برای یک الی دو ماه میرم تابستان هم که نزدیکه بهانه‌ ی خوبیه پس داخل اولین فصل بهار میرم ولی کاش میشد برنگردم چطوره با عمو صحبت کنم

رفتم و در اتاق عمو رو زدم ^بیا داخل -سلام عمو می خواستم در مورد ی موضوع باهاتون صحبت کن ^بگو پسرم -من می خوام برگردم آمریکا ^چی چرا تو که تازه آمدی -می دونم عمو اما فکر می کنم اونجا زندگی راحت ترید دارم^اما.. -لطفا ^بعش فکر می کنم فعلا برای تعطیلات برو اونجا ولی به اینکه برگردی برای همیشه باید فکر کنم -اوکی مرسی عمو جون ^جونگکوک می خواستم ی چیزی بهت بگم -بله عموجان ^ولش کن اگه خود ا/ت بخواد بهت میگه -باشه عموجان ذهنم درگیر شد چه موضوعی هستش که نگفت کنجکاو بودم افففف ولش کن داشتم به سمت اتاقم رفتم از چشم شما ی هفته بعد: تو راه شرکت بودم ی هفته از جدا شدنم از تهیونگ کی گذره حساس میکنم در حقش ظلم کردم اما واقعا دوستش نداشتم و کاری نمی توانستم بکنم تو افکار خودم بودم که رسیدم و از ماشین پیاده شدم ی راست رفتم سمت اتاق بابام +بابا چرا خبری از جونگکوک نیست

^جونگکوک داره برمیگرده آمریکا +چی چرا به من نگفتی ^چون خودش خواست +الان کجاست فرودگاه بعد آدرس فرودگاه رو از بابام گرفتم رفتم اونجا با ی جت شخصی می ه سریع خودم رسوندم دقیقا قبل از اینکه سوار بشه بهش رسیدم +ج‌ جونگ..جونگکوک از چشم جونگکوک:داشتم سوار میشدم که صدای ا/ت رو شنیدم که داشت صدام می کرد برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم +لطفا نرو(با گریه) -ا/ت من باید برم دلیل برای موندم نیست برعکس خیلی دلیل برای رفتنم هست بعد برگشتم داشتم می رفتم +ج‌جونگ...کوک م...ننن د‌و...س..ت دارم ترکم نکن ل ط...فا من بد....ون تو نمی توانم زن....د....گی کنم ی لحظه هنگ کردم این همون دختری نیست که ی هفته ی کامل منم نادیده می گرفت همونی نیست که گفت من چیزی رو به یاد نیارم همون نیست که

مرسی که داستان منو انتخاب کردی چالش:ی چیزی که دوست داری بگی رو بگو تو کامنت ها