
اینم پارت ۳ لطفان لایک کنید ممنون دوستون دارم
انچه گذشت : گفت تو همینجا بمون من الان میام وقتی رفت ... ادامه ی داستان : منتظر موندم که دیدم اومد و دستاش پشت کمرشن داشت میومد نزدیک که یه نفر جلوی دهنم رو گرفت می میکشید عقب منم دست پا میزدم وقتی تهیونگ منو دید یه گل از دستش افتاد و دیوید دنبال من ... از زبون جیمین : خیلی دیر کردن منو جانگ کوک رفتیم دنبالشون وقتی یکم نزدیک شدیم دیدم تهیونگ داره میدوه و چند نفر یوری رو گرفتن منو جانگ کوک هم رفتیم سه نفری همرو زدیم و بعد اونی که یوری رو گرفته بود یوری محکم زد به دیوار و یوری یه جیغ ضعیف زد و
از زبون تو : خیلی کمرم درد گرفت ولی اصلاً نگران خودم نبودن نگران تهیونگ و جیمین و جانگ کوک بودم 😖 یهو اون مرد ماسکش رو داد پایین و دیدم اون اون هیرانگ بود ( پسری که توی مدرسه عاشقت بود ولی تو نه و اینکه املی توی ماشین گفت ( همون ) منظورش ایشون بود ) تو : ه...هیرانگ ! چیکار داری میکنی ولم کن یهو تهیونگ اومد که بزنش و هیرانگ یه چاقو زد توی پای من و من دوباره ی جیغ زدم و افتادم زمین و جانگ کوک و تهیونگ شروع کردن به زدن تهیونگ : جیمین شی اونو از اینجا ببر و جیمین اومد منو بغل کرد و برد پشت یه دیوار تا کسی پیدامون نکنه بعد منو گذاشت روی زمین نشستم چون نمیتونستم روی پام وایستم خیلی پام درد میکرد ولی برام مهم نبود فقط تهیونگ برام مهم بود
و ریز گریه میکردم جیمین : یوری حالت خوبه بیا بریم دکتر من : نه حالم خوبه جیمین : کجا خوبه یه چاقو توی پات زد ... اونو میشناختی من : اره اون توی مدرسه منو دوست داشت ولی من ازش متنفر بودم و الان ... جیمین : پس بخاطر همین ! من : اره 😪 جیمین : یوری ! من : بله ؟ جیمین : میگم ... اممممم ... من تورو دوست دارم من : چی برای چی جیمین : خب دوست دارم با تهیونگ بهم بزن بیا پیش من من : نه تهیونگ از دستم اعصبانی میشه 😥 جیمین : ولش کن بیا با من من : اخه .... جیمین یهو لبام رو بوسید من : چیکار میکنی 😳 جیمین : تا وقتی نگی دوست دارم منم ادامه میدم دوباره لبام رو بوسید و مک میزد من : باشه بسه دردم گرفت جیمین : اوه ... بخشید حل دوسم داری که هو تهیونگ و جانگ کوک اومدن
تهیونگ : خبببب داشتی میگفتی من : تهیونگ بخدا توضیح میدم جیمین : نه یوری لازم نیست چیزی رو توضیح بدی من : 😔 حالا لطفاً باهم دعوا نکنین بیاین بریم خونه تهیونگ منو بغل کرد و رفتیم خونه وقتی رسیدم منو گذاشت روی مبل جین : اِ چیشده چرا پای یوری خونیه تهیونگ : یکی بهش حمله کرد و با چاقو زد بهش و من احمق ( منو ببخش تهیونگ زبونم لال ) حواسم بهش نبود من : تو توریت نشده جانگ کوک چی جانگ کوک : نه من حالم خوبه 🙂 نامجون : برو یه باند بیار پاشو ببند
تهیونگ رفت و پام رو بست بعد رفتیم فیلم ترسناک نگاه کردیم و همه ی چراغ هارو خاموش کردن و من فقط اماده برای غش کردن بودم 😐 بعد فیلم رو گذاشتن یهو یه زامبی پرید جلوی فیلم و من تهیونگ رو محکم گرفتم اونم بغلم کرد حس خوبی بغلش داشتم و کمتر میترسیدم 🙂 بعد از فیلم همه رفتیم بخوابیم منو تهیونگ هم منو بغل کرد و باهم خوابیدم
فردا : صبح بیدار شدم و رفتم لباس هامو که دیشب اوردم تمیز کردم صبحانه درست کردم و همه اومدن خوردن بعد میز رو جمع کردیم و رفتیم و بچه ها اهنگ خوندن بعد تهیونگ گیتار میزد و منم می خوندم اعضا : واووووووو چه صدایی من : ممنون 😊 یونگی : میتونی یه ایدل بشی هاااا من : اره میشه 😇 نامجون : پات بهتره ؟ من : اه بهترم مرسی .... اممممم من دیگه برم ناهار درست کنم جین : نخیر من اشپزی میکنم 😌 من : چشم سر اشپز شما درست کنین 🙂 ناهار درست کردو خوردیم من رفتم توی اتاق که دیدم تهیونگ یه تخت خواب دو نفره و یه کمد لباسی و کشو و.... خریده خیلی خوشحال شدم حتی میز ارایشی هم خریده بود رفتم توی پذیرایی و پریدم توی بغلش و تشکر کردم بعد دو تایی رفتیم لباس و وسایل منو چیندیم 🙂 بعد اومدیم بیرون و کلی حرف و خنده کردیم ....

پایان شانستون جای حساس کات نکردم 😅 لایک و کامنت فراموش نشه بای 😘 چالش : چند سال یا چند ماهِ ارمی هستین خودم ۳ سال دروغ هم نگین لطفاً
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
۲ سال
عالی بود
امممممم ۱۱ ماه که ارمیم
2سال😐
من ۱۱ماه آرمیم💜
ما نه ماهه منتظر پارت بعدیم
من ۷ ماه ولی تموم زیر و بم رو میدونم
وای عالیه
پس پارت بعدا کووووووووو
دارم سکته میکنم😅وسط داستان صورتمو خنج مینداختم 😅
عالی ❤
رفت تو لیستم
پارت بعد کی میاد؟
پارت بعدددددددد داستانت عالیی