قلب حبابی پارت5

آنچه گذشت(ما تونستیم از دست کینگی فرار کنیم ولی پسرا رو یکی. دیگه برد یه دختر عاشق جین منتظر بود عکسای شخصی شو بهش بدم ولی مدیر کمپانی تمام عکسا رو پاک کرد و حتی نذاش من ببینم رفتم ک به دختره بدم و خودمو نامزد جین معرفی کردم) +خب تو نامزدشی؟!_آاره +😂جالب شد چن بار پیش هم خوابیدین؟_😳+اصن تو یه خونه هم نیسین عوضی الکی واسه چی نامزد عشق من خودتو جا میزنی.. همینطور ک داد و فریاد میکرد موهای جینم میکشید به هر حال اون دوستمه _هویی دستتو بکش دیوونههـــ..اینو ک گفتم یه ترسی تو نگاش دیدم ک باعث شد خودم قویدتر بشم نشستم روی صندلی رو به روی جین فهمیدم زیر گردنش و بازو هاش زخمه خب با اون طنابی ک این بسته بدترم میشه _طنابا رو باز کنن دستش زخمههه+به درکـ باید تاوانن... نزاشتم ادامه حرفشو بزنه محکم هلش دادم ک افتاد روی زمین و مرر هایی ک اون طرف وایستاده بودن اومدن سمت من ولی دختره گفت+فقط به خاطر جین دستشو باز کنید دست جینو باز کنید.. یکی از همون مردا دست جین و باز کرد

جین ک زخماش می سوخت آه میکشید توجه هم به جیهوپ جلب شد که پشت مردا به صندلی بسته شده بود ینی همشون بسته شده بودن قطره اشکی از جشام اومد پایین ک با صدای دختره از فکر اومدن بیرون+و با این نامزدش میتونید هر کاری دلتون خواست میتونید بکنید😈_چی؟!!...+کسی ک نامزد جینه این بلا سرش میاد میفهمی کـ دوس ندارمـ بعدش یه دختر دسمالی نامزد جین باشه.. مردا اومدن سمت من ک منو ببرنن شت نننن زندگیم تباه میشههه میخواستم داد بزنم ولی صدام در نمیومد مردا دستمو میخواستن بگیرن ک جین پیراهن تنش ک الان شبیه دستمال پاره خونی بود و پاره کرد و از تنش دراورد و گفت-همش تقصیر منه پسسســـ.... از کمر منو گرفت و روی پاهاش نشوند و شروع کرد به ب. و. س. ه زدن روی ل. ب. ا. م شدت اشکام شدید شد

این دیگه چه کاری بود همینجوری تو حال خودم نبودم چشام به دختره افتاد کـ اشک از چشاش پایینـ اومد اومد سمت ما ک از هم جدامون کنه ولی جین خیلی محکم شونه هامو و کمرمو گرفته بود نگاهم ب جیهوپ افتاد ک دارن با پسرا دستاشونو باز میکنن پسـ نقشه بوده حواسشونو پرت کنن بعد فرار پسرا ک ازاد شدن جین منو ول کرد ولی دستمو محکم گرفته بود با افتادن یکی از صندلی ها متوجه شدن که پسرا بهشون هجوم اوردن و تونستیم فرار کنیم رفتیم توی کوچه بن بست به زور جا شدیم چون کوچه تنگ بود نگاهم ب جین خورد ک هم زخماش میسوخت و سردش بود سیوشرت مانندی ک تنم بودو در اوردم و گرفتم جلوش _بپوشش+ممنون برای اون کارم معذرت میخوامم. _مدیر تون میدوست اومدم اینجا چرا نمیاد.اروم از کوچه بیرون اومدم ک تو راه دوباره نزدیک بود بیوفتم اروم اومدم بیرون ک مادر و پدرمو دیدم اولش خوشحال شدم ولی با چیزی ک شنیدم داغون شدم

مادر هانا~کارتو خوب انجام دادی فقط سعی کن هانا رو بکشی جایی ک ما میخوایم تا کارو تموم کنیم

صدایی نمیومد از اینکه فهمیدم مادر و پدرم عصو یه باند مافیایی ان یا اصن اون باند مال خودشونه خورد شدم مننن تمام دار و ندارم اونا بودن چجوری شد

افتادم زمین و جیهوپ سریع بلند شد نگرلن نگام کرد +چی شد؟_😭😭آههه +هاناا چیزی نگفتم که مدیر اومد دنبالمون و پدر مادرم انگاری ک غیب شده باشن

برگشتیم کره و از جیهوپ خواستم تنهام بزاره اون چه مسئولیتی در قبالم داره چرا باید درگیر مشکلاتم بشه! زنگ زدم به برادرم که برگرده کره اونم با کلی ترس و لرز قبول کرد ک بیاد الان باید میرفتم فرودگاه کـ بیارمشون با دوس دخترش اومدن خونه و برادرم رفت بخوابه که دوس دخترش اومد تو اتاقم +هانااا _بله عزیزم+شیشش اروم _چی شده؟!+باید یه چیزی را بهت بگم الانم همین الان باید فرار کنی اینجا نمون_چی؟!+میدونم باورت نمیشه ولییی برادرت ــ اههه

+اون همراه کینگیه😢_چی میگی؟!+خودم دیدم بهش زنگ زد و گفت که هانا را بدزد و جاتو بهش گفت بعدش ساعت یک و دو نصفه شب زنگ زد و گفت کار تو تمومه فک کنم با کینگی بود اولش فک کردم تو رو ااا کشتن خیلی ترسیده بودم ولی چیزی نگفتم😢

دیگه صدایی نمیشنیدم چن تا ضربه چجوری من به خاطر اوننن آهه الان مهم. نیس دیگه کسی نمیتونه بهم زور بگه _پاشو باید تورو ببرم خونتون نباید تو بمونی منم میرم+اوهوم... لباساو لوازممون و برداشتیم و از در زدیم بیرون که یه مرد خوش تیپ و دیدم پشت به ما وایستاده توجه نکردم اومدیم از کنارش رد بشیم ک ناخواسته برگشت و دس پاچه شد اون جیهوپ بود_اینجا چیکار میکنی+ااا اممم چیزز _ماشین اوردی؟!+اوهوم اونجاســ_ممنون باید ما رو برسونی میشه؟!+اره حتما... رفتیم سوار شدیم. ک یهو یادم اومد اصن هوپی چی میخواس؟! اینجا!_آقای جیهوپ!+آم رسمی نبودی کـ _هوسوک شی میگم دم خونه ما چیکار داشتی؟!

ble.ir/join/MTAxMjhkN2