اینم از پارت ۵ ببخشید که دیر شد خیلی این قسمت با احساساتم یکی بود چون وقتی نوشتمش که قسمت سوم میراکلس اومده بود منم غرق حرفای مرینت شده بودم😂😂 یکم ناراحت بودم چون دقیقا هموناتفاق برام افتاده بود😅 چقدر حرف زدم دوستان توی این قسمت شخصت جدید نداریم ولی اون دختره که بهتون توی پارت قبلی معرفیش کرده بودم توی داستان هستش با تشکر لایک و کانتا یادتون نره❤
به درخت تکیه دادیم و شروع کردیم به حرف زدن درباره مشکلاتمون ... کلا فهمیدیم مشکلاتمون بیشترش مشترکه😅ولی خوب چه کنیم بدبختی های شاهزاده بودن همینه ادوارد گفت خوب میخوای امشب بریم کتابخونه تا یکم این مخو به کار بندازی😂گفتم فکر بدی نیست برگشتیم سمت قصر و از پنجره پریدم توی اتاقم یه دست لباس هم دادم ادوارد ابن کتشلوارا واقعا آدمو اذیت میکنم یه دست لباس اسپرت پوشیدیم ادوارد عینکمو برداشتو گفت نمیخوام چشماتو داغون کنی پس بزنش😑 گفتم بیخیال😩گفت کوفت بزنش😂گفتم آخه بدتر نمیتونم ببینم😶گفت انقدر بهونه در نیار توی راه خودم تمیزش میکنم😕با بدبختی گفتم باشه و بعد رفتیم توی راهرو درجا یکی از نگهبانا پرسید داریم کجا میریم😠ادوارد گفت داریم با عنوان دوتا شاهزاده میریم توی قصر میگردیم😁از اونجا که کلا پدرم به ادوارد اعتماد داشت اجازه داد بریم از طرف رد شدیمو گفتم چجوری این کارو کردی😅گفت اول سعی کن اعتماد اطرافیانتونو بدست بیاری بعد برو سراغ کارای خودت😂چنتا روهرو رو رفتیم که بازم رسیدیم به همین دخترا😫 همشون ریختن سرمون کلا بزور تونسیتم فرار کنیم رفتیم دم در قصر و زدیم بیرون تاحالا از اینجا نرفته بودم بیرون😂این اولین بارم بود😂ررسیدیم به چنتا درخت که خیلی کنار هم بودم یهو ادوارد رفت پشت من و یهو شروع کرد به هول دادنم به سمت همون درختا😰گفتم هی داری چیکار میکنی یکجور هولم داد
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
روزایی که کلاس چهارم بودم کارامو میکردم مشقامو مینوشتم تا بتونم بیام تستچی رماناتو بخونم...
نه جدا دلتنگ اون روزا شدم
میگم ی چند وقتیه بعد از زمستون نمیای
هی بهار:)
عالی بود لطفا پازت بعدی رو سریع تر بزار
پارت بعد رو نمی زاری؟؟؟🥺🥺
عالی بود ❤️🌹
با اینکه لوسی رو کشتی ولی من هنوز امید دارم که نمرده اریک هم که سگ جون عمرا بمیره 😂
لطفا پارت بعد رو زودتر بنویس گلم🌷🌿
داستانت عالیه داستان منم بخون
باش
خب بریم سراغ کپی دیگری از لوسی و الیزابت😐😹😹
هنوز باور نمیکنم ک لوسیم مرد:/💔
هق:/💔
میسی بهارم عالی🙌🏻💜
ب داستان مح هم سر بزن^-^✨💜
چَششش
نهههههههههه لوسییییییی😭😭😭
چرا هم اینو کشتی هم اونو کشتی؟😐
چرااااااا😭
اریک رو هم بکش دیگه😑🙄
بعد یه سوال نکنه اریک با اون دختره بره😲😐
ولی خدایی دختره یه چیزیش هست خیلی عجیبه😅😶
صفحه کلید منو چه دیدی شاید رفت😂
😐😂