دوست خون اشام ۳

که یهو یکی میگه : به به خانوم خوشگله منتظرت بودیم برمیگردی و پشتتو نگاه میکنی و یه مرد

میبینی ازش میپرسی تو کی هستی اون : ترسیدی و تو دوباره سوالتو تکرار میکنی میگی بامن چیکار دارین اونم میگه من لورنم و باهات یه کار کوچیک داریم .

بعد دو نفر دیگه از بالا میپرن پایین و اروم اروم به سمتت میان و دور و برت پر مهه هیچیم نمیبینی فرار میکنی ولی یکم که جلوتر میری چند نفر دیگه رو میبینی از هر طرف فرار میکنی بازم بودن .

کلی خون اشام دورت حلقه زده بودن و نمیتونستی فرار کنی چی کار میکنی ؟

داد میزنی کمک لورن میاد و میگه : کسی صدا تو نمیشنوه بی خود خودتو اذیت نکن

دوباره تصمیم میگیری فرار کنی پای جونت وسطه . از لای خون اشاما فرار میکنی و باسرعت میری پشتتو نگاه میکنی تا ببینی کجا ان

محکم میخوری به یه درخت و از سرت خون میاد وبعد بیهوش میشی.

وقتی به هوش میای تو بیمارستانی ورز کنارت نشسته .ماجرا رو از رز میپرسی ؛ رز : من باید از تو بپرسم .

رز میگه برای گردش به جنگل رفته بودیم منم حسابی ترسونده بودمت بخاطر این موضوع واقعا معذرت میخوام استادم گفت بری جلو تر از همه راه بری .

وسریه دوراهی راه رو اشتباه میری و مارو گم میکنی ماهم چند ساعت پیش با سر زخمی پیدات کردیم و الان هم تو بیمارستانی .