
سلام دوستان عزیز🖐 اینم پارت ۲ اومید وارم خوشتون بیاد😊 لایک و کامنت فراموش نشه😊😘
لبخند بزرگی زدم امروز بهترین روز زندگیم بود همه منتظر جواب من بودن ا/ت:قبول می کنم😍❤️ صدای دست و جیغ همه فضا رو پر کرده بود تهیونگ بلند شد حلقه رو دستم کرد محکم بغلم کرد و کنار گوشم گفت :هیچ وقت نمی زارم از انتخابت پشیمون بشی من برای همیشه کنارت می مونم بهت قول میدم
لبخند بزرگی زدم یه دفعه یکی از بین جمعیت داد زد ببوسش همه به تقلید از اون فرد داد میزدن ببوسش وای نه من آب میشم از خجالت اگه تهیونگ منو جلو این همه آدم ببوسه تهیونگ شیطون نگام کرد خم شد رو صورتم که از بغلش بیرون اومدم و گفتم
:خجالت بکش بی حیا دویدم تا از اونجا دور بشم تهیونگم پشت سرم می دویید هی با حرص میگفت :چه خجالتی تو دیگه زن منی .. وایسا .... .ا/ت (پایان فلش بک) امیدوار بودن خواب باشه اما با صدای تهیونگ فهمیدم کابوس هام به واقعیت تبدیل شده
تهیونگ: چی شده ا/ت چرا حرف نمی زنی؟؟ اومد کنارم نشست و موهامو پشت گوشام داد تمام مدت داشتم با ترس نگاهش میکردم صورتش با صورتم فاصله ی کمی داشت طوری که نفساش به صورتم می خورد تهیونگ:چی شده ا/ت چرا ترسیدی گردنم و آروم گرفت و با شست دستش گردنم رو نوازش می کرد تهیونگ:می دونی ا/ت من دلم برات خیلی تنگ شده بود تو چی ؟؟؟ تمام مدت به چشمام خیره شده بود
پیام های بازرگانی 😂😂😂😂😂 دیشتادیدین ماشالله😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
بالاخره به خودم جرئت حرف زدن دادم ا/ت: این....این..ایجا چیکار می کنی؟ پوزخندی زد و گفت ته:گفتم که ا/ت دلم خیلی برات تنگ شده بود تو ام که نیومدی دیدن من ، حالا من اومدم دیدن تو با لحن گله مندانه و ترسناکی گفت ته :ولی ا/ت چرا دیگه نیومدی دیدنم دلت برام تنگ نشده بود؟؟ هومم؟ آب دهنم رو قورت دادم و گفتم
ا/ت : نه دلم برات تنگ نشده حالا هم...... حالا هم منو دیدی برو دیگه خواستم از کنارش بلند بشم که دستم و گرفت و محکم سر جام نشوند و دستشو انداخت پشت کمرم ته : یااا واقعا دلم شکست من این همه راه و برا تو اومدم ولی تو دلمو شکستی ا/ت ازت انتظار نداشتم سعی کردم خودمو از حصار دست های تهیونگ رها کنم ولی اون منو گرفته بود و ول نمی کرد و با هر حرکت من فشار دستاش بیشتر میشد
همون جوری که تقلا می کردم گفتم ا/ت: تهیونگ ولم کن تهیونگ:چرا ولت کنم من تازه به دستت آوردم ا/ت من اومدم تا به قولی که بهت دادم عمل کنم می دونستم قولی که روز خواستگاری بهم داد رو می گفت ولی انکار کردم ا/ت: چه قولی من ... من یادم نمیاد ولمکن تهیونگ ته:به همین زودی یادت رفت ا/ت اشکالی نداره ا/ت من و تو خیلی وقت داریم خودم یادت میارم 😈😈 با حرفش به ترسم اضافه شد و استرس گرفتم ا/ت:ی...ی..یعنی چی که وقت زیاد داریم😨😰 ادامه ......
پایان🤗🤗🤗 منتظر پارت بعد باش لاولی💜💜💜
بابای 🖐 لایک و کامنت فراموش نشه 😘😘😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام دوستان من برام مشکلی پیش اومد که پروفایلم رو عوض کردم لطفا با این یکی پروفایلم بقیه داستان رو بخونید ممنون
سلام مجدد😥
دوباره پروفایلم تغییر کردددد😣😣😣😣
پارت بعدی از هفته ی بعد میذارم 😘😘
ببخشید دیشب پارت جدید گذاشتم الان اومدم تستچی دیدم پروفایلم پاک شده 😓😓😓😓😓😓😓😓😓😓😓
سلام دوهفته شد ادامه ی داستان رو گذاشتی ؟ اخه ایدت خیلی جذابه
عالیییی
بیصبرانه منتظر پارت بعدی هستم.
ج.چ: 🤬😠😡
بدووووووو پارت بعد
امرور میزارم🤗
ج چ: کوفت 😑😠😡😡😡😡😡🔨⛏️🛠⚒️🪓🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
ببخشید با شما نبودم ارامشتو حفظ کن ارامشتو حفظ کن 😑زود پارت بعد رو بزار واگرنه.....(خوددانی)
😅😂😂😂😂😂😂😂😂😂
یا خدا باشه باشه امروز میزارم😂😘😘😘
خیلی خیلی خوبه😆❤ولی انقدر کم ننویسسسسسسسس بیشترش کننننن😠این اصلا یه پارت به حساب نمیاد😒بیشترش کن🙁و لطفا زودتر پارت بعد و بزار🙃
ج چ :😐😐😐😂🤣🤣
😂😂😂😂😂
مرسی که انجام دادی🤗
تروخدا زودتر بزار و اگرنه دیوانه میشم
بهخرینننننننننن داستانه عمرمه لطفا به داستان های منم سر بزن
عالیییییی 😍😍😍😍
تروخدا یکم بیشتر بنویس اخرش از دستت جوون مرگ میشم🙄😂