**فیودور داستایوفسکی**، نویسنده بزرگ روسی، نه فقط یک داستاننویس، بلکه یک **کاوشگر ماهر روح انسان** بود. او در میانهی پرتلاطمترین تجربیات زندگی – از اعدام ناتمام گرفته تا سالها تبعید در سیبری – به این نتیجه رسید که قلب انسان جایی است که **نور و تاریکی، ایمان و شک، شرارت و رستگاری**، همزمان در نبردی ابدی به سر میبرند. آثار او مانند **جنایت و مکافات**، **برادران کارامازوف** و **ابله**، شما را دعوت میکنند تا با قهرمانانی همراه شوید که مرز بین عقل و جنون، اخلاق و قانون را زیر سوال میبرند. داستایوفسکی به شما اجازه نمیدهد در حاشیهی داستان بایستید؛ او شما را مجبور میکند با عمیقترین ترسها، گناهان پنهان و پرسشهای اگزیستانسیالیستی خود روبرو شوید. **او به جای تعریف کردن داستان، شما را وادار میکند به درون خود نگاه کنید.** اگر به دنبال ادبیاتی هستید که شما را به چالش بکشد و درک جدیدی از "انسان بودن" به شما بدهد، داستایوفسکی، استاد بیبدیل این مسیر است.
**فیودور داستایوفسکی** را میتوان **روانکاوی بزرگ** ادبیات نامید که پیش از فروید، اسرار تاریک و متناقض روح انسان را با دقتی شگفتانگیز بر روی کاغذ آورد. او نویسندهای نبود که صرفاً داستان بگوید؛ او **آزمایشگاه روانشناسی** را به صفحات کتاب برد. آثار او، سفری است به اعماق **جنون، ایمان، گناه، رستگاری و آزادی**. در دنیای او، قهرمانها معمولاً مرز باریکی بین **عقل و جنون** و **خیر و شر** را طی میکنند. اگر میخواهید بدانید انسان در اوج رنج و در لحظه انتخابهای اخلاقی چه میشود، اگر به رازهای پنهان شخصیتهایتان کنجکاوید، و اگر به دنبال متنی هستید که شما را به چالش بکشد و تا مدتها پس از خواندن همچنان با شما سخن بگوید، **داستایوفسکی، دروازه ورود شما به دنیای پیچیده و در عین حال جذاب روح انسان است.** او داستانهای شما را مینویسد، آنهایی که حتی خودتان هم جرئت ندارید به آنها فکر کنین
درباره انزوا و معنای زندگی (از شبهای روشن): گفت: حالا بگویید ببینم چه جور آدمی هستید، زود باشید. همین حالا شروع کنید و داستان زندگی تان را بگویید. من دستپاچه شدم و با تعجب گفتم: داستان زندگی ام؟ چه داستانی؟ کی به شما گفت که زندگی من داستانی دارد؟ من هیچ داستانی ندارم که… حرفم را برید که: چطور زندگی تان داستانی ندارد؟ پس چه جور زندگی کرده اید؟ چطور ندارد! بی داستان! همین طور! به قول معروف دیمی! تک و تنها! مطلقا تنها! شما می فهمید تنها یعنی چه؟
درباره سنگدلی و رنج (از خاطرات خانه مردگان): مردم گاهی از ستمبارگی بهیمی دم میزنند، اما این بیانصافی و تهمت بزرگی در حق بهائم است؛ جانور نمیتواند به ستمبارگی انسان باشد
درباره اجبار به بد بودن (از یادداشتهای زیرزمینی): هریک از ما کارهایی در زندگی انجام داده ایم که نمی توانیم به آن ها افتخار کنیم… ولی بگذار رازی برایت بگویم. کارهایی هم هست که حتی در خلوت خود نیز آن ها را به خود نخواهیم گفت. افکار و کارهایی که با شرم، حتی از خود پنهان می کنیم. همه ی ما پنهان می کنیم.
درباره فرار از سختی زندگی از طریق زندان (از خاطرات خانه مردگان): خیلیها هم دست به ارتکاب جنایت میزنند تا به زندان با اعمال شاقه محکوم شوند و خود را از شر زندگی بس رنجآورتر و طاقت فرساتری که میگذرانند رهایی بخشند… در زندان کار آسانتر است نان فراوانتر و با کیفیت بهتر روزهای یکشنبه و ایام عید گوشت نصیب زندانی میشود....
درباره طبیعت پنهانکاری انسان (از شیاطین): هیچ نقشی زیرکانهتر از نقش طبیعی خود آدم نیست. زیرا هیچکس باور نمیکند که کسی پیدا شود که صورتکی بر چهره نداشته باشد.
درباره طبیعت پنهانکاری انسان (از شیاطین): هیچ نقشی زیرکانهتر از نقش طبیعی خود آدم نیست. زیرا هیچکس باور نمیکند که کسی پیدا شود که صورتکی بر چهره نداشته باشد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)